سقوط جرثقیل در پتروشیمی رازی | ۲ نفر جان باختند «مجید راهب» پدر گلاب ایران درگذشت + علت فوت آخرین وضعیت آب‌و‌هوای کشور | رگبار پراکنده و وزش باد در مناطقی از غرب و شمال غرب (۳۱ فروردین ۱۴۰۳) هشدار جدی به شکارچیان برای خروج از منطقه کوهسرخ تردد روان در تمام محور‌های مواصلاتی کشور | محور‌های شمالی بدون محدودیت (۳۱ فروردین ۱۴۰۳) زلزله ۴.۲ ریشتری، «روداب» خراسان‌رضوی را لرزاند (۳۱ فروردین ۱۴۰۳) آسیب شناسی خشم و راهکارهای کاهش خشونت در جامعه کشف راز قتل جوان ۴۰ ساله به دست بادیگاردها در مشهد کشف ایمپلنت‌های قاچاق در تهران قتل خونین مدیر یک شرکت‌ لوازم آرایشی در برج ۲۰ طبقه‌اش به دست دوست صمیمی! ممنوعیت عرضه رایگان کیسه‌های پلاستیکی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای|مشهد، شهر پیشگام در مدیریت پسماند است سرگردانی مسافران «فلای دوبی» در فرودگاه مشهد دستگیری یک قاچاقچی و کشف ۵۶۶ کیلوگرم مواد مخدر از یک دستگاه تریلی در هنگ مرزی تایباد یک کشته و چهار مصدوم بر اثر تصادف با تریلر در جاده تربت حیدریه (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) کشف ۲ کیلو و ۸۵۰ گرم مواد مخدر صنعتی در گمرک دوغارون کمبود ۶ هزار لیتر آب برثانیه در مشهد برای تابستان ۱۴۰۳ طبیعت‌گردان گرفتار در قوچان امدادرسانی شدند (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) جان باختن ۶ نفر براثر انفجار کپسول گاز در ترمینال شرق تهران (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) وضعیت مطلوب واکسیناسیون دام در خراسان‌رضوی طی سال گذشته تنهایی خطر مرگ را دو برابر افزایش می‌دهد
سرخط خبرها

بدن‌هایی پر از سرفه‌های دردناک

  • کد خبر: ۶۸۷۸۳
  • ۰۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۷
بدن‌هایی پر از سرفه‌های دردناک
محمدرضا امانی - نویسنده

‌نمی‌دانم هنوز زنده است یا نه. اگر باشد، حالا پیرمردی شده است که در این روز‌های سیاه کرونایی، شاید سرفه هایش در یکی از کوچه پس کوچه‌های شهری در خراسان، آدم‌ها را بترساند. مدتی قبل تلویزیون مستندی نشان می‌داد از رزمندگانی که در طول جنگ تحمیلی دچار عارضه شیمیایی شده بودند. عجیب آنکه پس از گذشت چند دهه از پایان جنگ، هنوز آثار مواد شیمیایی در نفس کشیدن‌های پرزحمت و سرفه‌های شدید، در تن‌های رنجورشان دیده می‌شد. لابه لای مستند، فیلم‌های آرشیوی از دوران جنگ را هم نمایش می‌داد. بخشی از فیلم، مربوط به بیمارستانی در تهران بود که مجروحان شیمیایی برای درمان به آنجا منتقل شده بودند. فیلم مملو از بدن‌های پر از تاول و سرفه‌های دردناک بود.

 

در قسمتی از فیلم، مصاحبه کننده از جوان لاغری که مو‌های کوتاهی داشت و شاید به دلیل زخم ها، ملحفه را تا روی گلویش بالا کشیده بود، خواست تا خودش را معرفی کند و علت بودنش در آن بیمارستان را بگوید. حدود ۲۰ سال سن داشت و محجوب بود و به دوربین مستقیم نگاه نمی‌کرد. سرفه‌ها مجال نمی‌داد که حرف هایش خوب فهمیده شود. سرباز وظیفه‌ای از لشکر ۷۷ خراسان بود که گویا در منطقه عملیاتی سومار، دچار عارضه شیمیایی شده بود. لبخند رضایتی بر صورتش نشسته بود و با دشواری توضیح می‌داد که، چون اطلاع داشته اند امکان حمله شیمیایی هست، با تجهیزات کامل و کاور و ماسک تنفسی و آمپول‌های ضدسم در منطقه حضور یافته اند.


غبار سفید مرگبار که در فضای پشت خاکریز می‌پیچد، فوری ماسک را به صورت می‌زند، اما چند قدم آن طرف‌تر انگار کسی ماسکش را گم کرده است. جوان خراسانی توضیح داد که چطور ماسک را به آن دیگری داده و خودش، زیرپوشش را با آب قمقمه خیس کرده است و مقابل بینی و دهانش قرار داده است تا بادی بیاید و آن هوای مسموم را کمی پاک کند. مصاحبه کننده می‌پرسد که پشیمان نیست؟

 

لبخند جوان پررنگ‌تر می‌شود و جوابش، تمامی معادلاتی را که ما در زندگی امروز برای خودمان ساخته ایم، زیر سوال می‌برد. جوابش به غایت ساده و عجیب است. می‌گوید: «آخر او زن و بچه داشت.» صدایش خیلی مفهوم نبود و شاید هم حرف دیگری زد، اما به گمانم همین را گفت؛ «آخر او زن و بچه داشت.» با خودم فکر می‌کنم فهم آن جوان سی وچندساله پیش از مسئولیت اجتماعی، بسیار بیشتر از برخی مدعیان امروزی است. درک این نکته که فرد دارای فرزند، در اولویت است؛ فرزندانی که در آینده باید تربیت شوند و به جامعه قدم بگذارند، حتی اگر آن اولویت، جان شیرین آدمیزاد باشد. این روز‌ها که خبر‌هایی مبنی بر تقلب چند مسئول برای واکسن زدن در رسانه‌ها منتشر می‌شود، لبخند آن جوان چند دهه قبل، مدام از ذهنم می‌گذرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->