سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ شهید «حسین محرابی» را شاید بیشتریهایمان بشناسیم و نامش را در اخبار یا دست کم در شبکههای مجازی دیده و شنیدهایم. همان کسی که در دفاع از حرم به شهادت میرسد و البته به نام «شهید خندان مشهدیها» معروف میشود. شهادت او در سال ۹۵ برای آرام محرابی، خواهرش، مانند تلنگری بود که باید این راه را ادامه میداد. شب و روز به این فکر میکرد که در مسیر شهدا چه کاری از دستش برمیآید تا او نیز از غافله فضیلت و سعادت آنها سهمی داشته باشد.
در نهادهای مرتبط با شهدا تحقیق میکرد و به دنبال کاری خاص برای انجام بود، اما دست خالی برمیگشت تا اینکه این ایده به ذهنش میرسد که برای اولین بار در کشور، خواهران شهدا را با انگیزهای مشترک گرد هم جمع کند. او با شعار «هر خواهر شهید، یک راوی» کانونی را به نام «بیتالرقیه» در مشهد به ثبت میرساند، پایگاهی که علاوه بر روایتگری، منشأ کارهای جهادی خودجوش نیز هست.
محله خاقانی همان جایی است که یک خانه قدیمی با در کرم و قهوهایرنگ در آن قرار دارد که روی دیوارهای آن عکس شهید حسین محرابی با همان خنده معروفش در دل یک قاب و در دستان مادرش کشیده شده است و سردر تابلوی بیتالرقیه (س) جا خوش کرده است. حال و هوای محله در ماه محرم، با پرچمهای مشکیرنگی که جلو خانهها نصب شده، پیداست. اما حکم این خانه با سایر خانههای این محل متفاوت است. حیاط خانه به سبک قدیم موزاییک دارد و از همان ابتدای ورودی، پر از رنگ و بوی شهادت است.
اینجا همان خانه پدری است که به اندازه ۴۰ سال خاطرات روزهای خوش را مانند آلبومی در خود جمع کرده و حالا به نمایش میگذارد. حسین محرابی در همین خانه قد میکشد و برای آخرین بار از در همین خانه عبور میکند و بعد با مهر شهادت برمیگردد. خواهر شهید مانند نامش، آرام است و البته بیرنگ و ریا. هر بار که از شهدا و کانونی که برای زنده نگهداشتن نام آنها به راه انداخته روایت میکند، خوشحال است، زیرا میداند یک قدم به هدفی که در سر دارد، نزدیکتر میشود.
در همان حیاط دلنشین با هم همکلام میشویم. محرابی تا زمانی که برادرش به شهادت میرسد، خانهداری میکرد، اما بعد از آن انگار، نام خواهر شهید مسئولیت سنگینی را بر دوشهایش به امانت میگذاشت. تا پیش از آن به نوبه خودش، دوره قرآن و مراسم مذهبی برای خانواده خودش برگزار میکرد و تا حدودی هیچ مناسبتی را از قلم نمیانداخت. «زمانی که برادرم عزم سفر به سوریه برای جنگ را کرده بود، فکر شهادت را هم نمیکردم، زیرا سوریه را اینطور ندیده بودم که یک نفر همان مرتبه اولی که برود، شهید بشود و برگردد. اما حسین همان مرتبه اول به شهادت رسید. بعد از شهادت حسین، خیلی به بنیاد شهید میرفتم و دنبال انجام یک کار فرهنگی بودم. میخواستم خواهران شهدا را برای فرهنگسازی دور هم جمع کنم. در سال ۹۸ از طریق سازمان تبلیغات توانستم کانون را ثبت کنم.»
همیشه اولین کارها سخت انجام میشود، زیرا تجربه و اطلاعاتی از آن در دست نیست. راهاندازی کانونی برای خواهران شهدا نیز کاری بزرگ بود که به گفته محرابی، هیچ زمان برنامهای مختص خواهران شهدا در کشور نبوده است. بعد از فرایند طولانی ثبت کانون، باید محرابی با خواهران شهدا که در جای جای مشهد و حتی استان هستند، ارتباط میگرفت. «۲۰۰ شماره توانستم پیدا کنم که البته بیشتر آنها اشتباه یا خاموش بود. تک به تک با شمارهها تماس میگرفتم تا بلکه رد و خبری از یک خواهر شهید پیدا کنم. در گروههای فضای مجازی، پیامی با مضمون اینکه خواهر شهید محرابی هستم و به دنبال سایر خواهران شهدا میگردم تا به همراه یکدیگر برای خادمی حرم حضرت معصومه (س) برویم، میگذاشتم. بالأخره آنقدر پیگیری کردم که ۲۰ خواهر شهید از خواهر شهید کاوه گرفته تا خواهران شهدا عطایی، جهانی، وطنی، زارع، رضوی و ... با ما در این سفر همراه شدند.»
هنوز بنری روی دیوار نصب شده است که عکس خواهران شهدا را در حرم حضرت معصومه (س) نشان میدهد با پرچمی که با عنوان خواهران شهدای مشهدالرضا (ع) روی چادرشان نقش بسته است. «آن سفر برای خواهران شهدا عجیب بود، زیرا تا قبل از آن برنامهای مختص خواهران شهید وجود نداشت. حتی بعضی از آنها گمان میکردند بدون مادرشان نمیتوانند به این سفر بیایند. همان سفر بهانهای شد تا در مورد برنامههای دیگر کانون برای خواهران شهدا با آنها صحبت کنم.»
محرابی از ابتدا که کار را در این کانون شروع میکند، حوالی خانه پدری در خانهای استیجاری زندگی میکرد. اما به مرور کارهای کانون بیشتر میشد و رفتوآمد را سخت میکرد. به همین دلیل خانه را از خواهران و برادران خود اجاره کرد تا محل زندگی و کار جهادیاش یکجا باشد.
او همیشه از اینکه میدید برخی از مردم و بهویژه جوانان از شهدا بیخبرند و آنها را نمیشناسند، ناراحت میشد و ایدهاش برای روایتگری خواهران شهدا و بیان دلنوشتههایشان به همین دلیل بود. هدفی که در سر میپروراند این بود که باید خواهران شهدا در مدارس، مساجد، پارک و حتی مجالس روضه خانگی شرکت کنند و روایتی از شهدا برای مردم بگویند. «برای این کار خیلی زحمت کشیدم. حتی برای روایتگری در مدارس، خودم پا پیش میگذاشتم و درخواست میکردم. افسوس میخوردم که بعضی اوقات بچهها نام شهدای دفاع مقدس را با شهدای مدافع حرم اشتباه میگرفتند و تا این اندازه بیاطلاع بودند.»
او میخواست کارها اصولی پیش برود. به همین دلیل حتی مربی برای آموزش روایتگری به خواهران شهدا دعوت میکند. ابتدا هر کس از شهید خود روایت میکرد و بعد کمکم میتوانست در مورد شهدای دیگر نیز صحبت کند. «بعد از شهادت برادرم، هر جایی که مادرم را دعوت میکردند تا از شهادت حسین بگوید، من را به جای خودش میفرستاد و در این رفت و آمدها متوجه شدم در این میان، خلأ وجود دارد که نمیشود تنها به شهدای مدافع حرم پرداخت و باید در تمام حوزه شهدا کار شود. در واقع با کلاسهای روایتگری میخواستم خواهران شهدا عملیاتها را آموزش ببینند و شکست و پیروزیهایمان را بدانند، زیرا حتی بعضی اوقات خواهران شهدا هم از یک شهید دیگر اطلاعی نداشتند.»
از روز اولی که ایده راهاندازی این کانون به ذهن محرابی میرسد، انگار همهچیز زودتر از آن چیزی که فکرش را میکرد جفت و جور میشد. از سفر به قم که خواهران شهدا یکدیگر را پیدا کردند تا به حال که حدود ۸۰ نفر آموزش دیدهاند و روایتگری میکنند. «تعدادی از خانمها برای روایتگری داوطلب میشدند که خواهر شهید نبودند، اما گفتیم میتوانند خواهر معنوی شهید باشند و به آنها نیز آموزش دادیم.»
کلاسهای روایتگری تا پیش از زمان شیوع ویروس کرونا برگزار میشد، اما مانند بسیاری از برنامهها و کلاسهای دیگر، کرونا، آموزش روایتگری را هم تعطیل میکند. به گفته محرابی، روایتگری مجازی را در این مدت داشتیم، اما آنطور که باید و شاید نمیتوانستیم فعال باشیم. «برنامههایمان تعطیل بود تا زمانی که متوجه شدم نیاز ضروری و زیادی به تهیه ماسک بهخصوص برای بیمارستانها وجود دارد و باید مردم پای کار بیایند. پیامی را در گروهها در خصوص داوطلب برای دوخت ماسک دیدم و اعلام آمادگی کردم. فردای همان روز پارچه آوردند تا هزار ماسک سه لایه دوخته شده را تحویل آنها بدهیم و من حتی هنوز یک نفر را هم برای همراهی دوخت ماسک پیدا نکرده بودم.»
محرابی همان روز چادر سر کرد و تک به تک در و زنگ خانه همسایهها را میزد و از آنها برای انجام کاری جهادی دعوت میکرد. تلاشش چندان موفقیتآمیز نبود، اما انگار هنوز دلش قرص بود که مانند قدیم، زمانی که ماشین از کوچهها رد میشد، برای جبهه کمکها را جمع میکرد و هر کسی در خانه هرچیزی داشت را دریغ نمیکرد، او هم میدانست که آدمهایی پیدا میشوند تا سختی این کار را در این زمان بحرانی برای کمک به همنوع خود به جان میخرند. «در گروههای مجازی تا میتوانستم پیام گذاشتم که هرکسی میتواند برای دوخت ماسک به طور جهادی، کمک کند با من تماس بگیرد و خوشبختانه ۶۰ بانو از دل خانههایشان در روزهای کرونایی میخواستند در این کار سهیم باشند و فردای همان روزی که پارچه آورده بودند، هزار ماسک را تحویل دادیم.»
در دوران اوج کرونا و هراسی که شاید ابتدای ورود این بیماری در دلهایمان رخنه میکرد، شاید بعضیها، تنها سلامت خودشان را محور قرار میدادند و حتی کاری که از دستشان برمیآمد را برای دوری از هرچه دردسر و بیماری بود، دریغ میکردند، اما کسانی مانند محرابی، بهاصطلاح سرشان برای کمک به دیگران درد میکند و نمیتوانند نسبت به اتفاقات پیرامون خود در جامعهشان بیتفاوت باشند. «خیلی از کسانی که اعلام آمادگی کرده بودند را نمیشناختم. از ولادت حضرت علی (ع) تا ۱۵ فروردین کارمان هر روز دوخت ماسک بود. من در خانه چرخ نداشتم و کارم توزیع پارچه، جمعآوری ماسک و نظارت بر ماسک تهیه شده بود. دوخت را به روزی چهار هزار ماسک رساندیم.»
در آن مدت به دلیل شیوع کرونا، شرایط سختی را تحمل میکنند. «با وجود دلهره ابتلا به کرونا، اوایل روزی دو نوبت صبح تا ظهر و عصر تا شب در مسیر بودیم. بعد از آن هماهنگ میکردیم تا روزی یک نوبت برای تحویل و دریافت ماسک برویم. اگر کسی جهادی کار نمیکرد چهطور از این بحران عبور میکردیم؟ همیشه تا پاسی از شب و حتی گاهی اوقات تا زمان اذان صبح، تک به تک ماسکها را چک میکردیم تا اگر ایرادی دارد آن را جدا کنیم.»
بانوانی که برای دوخت ماسک با این کانون همکاری میکردند نیز ساعتها پای چرخ خیاطی مینشستند، درد کمر و گردن را به جان میخریدند و حتی مدام زیر لب ذکر میگفتند یا صلوات میفرستادند تا این ماسکها حافظ جان مردم و پرستاران در مقابل ویروس کرونا باشد. «خوشبختانه بعد از مدتی، ماسک به مقدار کافی تأمین شده بود و نیازی به دوخت از سوی مردم نبود. برنامه بعدیمان ارائه بستههای معیشتی به مردم نیازمند بود. بودجهای نداشتیم و با هزینههایی که خودمان در نظر گرفتیم، توانستیم این بستهها را به همراه ماسکهای پارچهای به تعدادی از نیازمندان اهدا کنیم. برای تهیه ماسکهای پارچهای هم کارمان جهادی بود، زیرا بیشتر مغازهها بسته بودند و گاهی نمیتوانستیم پارچه تهیه کنیم و مردم پارچههایی که در خانه داشتند را برای این کار ارائه میدادند.»
خواهران شهدا که به همت محرابی در این کانون گرد هم میآیند از کار خیر دریغ نمیکنند. سال گذشته نیز در تاسوعا و عاشورای حسینی، دستمال اشکی که با چهره سردار شهید سلیمانی و یک شهید مشهدی مزین شده بود را به مردم هدیه دادند، زیرا دستمالی که با آن اشکی که برای امام حسین (ع) ریخته شده را پاک میکنند، دور نمیاندازند و حتی گفته میشود در قبر کنار آن فرد میگذارند تا شفاعتشان کند. محرابی معتقد است که شاید یک جوان با مشاهده عکس این شهدا، تلنگری به او زده شود تا شهدایمان را بهتر بشناسد و همین برایشان کافی است.
در این کانون به مناسبت عید غدیرخم نیز ماسکهای پارچهای با پیکسل شهدا به زائران امام رضا (ع) اهدا کردهاند و برای ولادت امام زمان (عج) نیز ماسکهایی میدوزند که گوشهای از آن عکس شهدا نقش بسته است. هر اقدامی در این کانون از شهدا آغاز یا به شهدا ختم میشود. «اگر بودجه داشته باشیم یا خیران به ما کمک کنند، برنامههای بیشتری هم داریم. چند سال است که برای شناساندن شهدا به مردم و زنده نگهداشتن یاد آنها، تلاش میکنیم، بعضیها منتظر بودند که یک روز خسته شویم و دیگر این راه را ادامه ندهیم، اما این کانون، جزو سه نفر وارثون استان (فعالان حوزه جهاد و شهادت) شده، همچنین در حوزه تولید ماسک نیز در سال گذشته جزو پنج نفر اول جهادگر شدیم.»
او بر این باور است خواهران شهدا اغلب گمنام هستند و حتی بعضی از شهدا، خواهر ندارند و باید برای آنها خواهر معنوی در نظر بگیرند تا آنها هم شناخته شوند. «در خراسان رضوی، ۱۸ هزار شهید داریم و حتی اگر برای هر شهید، یک خواهر در نظر بگیریم، ما باید فضای بزرگی داشته باشیم تا بتوانیم این تعداد از خواهران را برای روایتگری آموزش بدهیم. ضمن اینکه به خواهران شهدا در شهر و استانهای دیگر نیز پیشنهاد دادهام که کانون شهر خود را ایجاد کنند، اما هنوز اتفاقی نیفتاده است. از ابتدای شروع این کار، دید من فقط برای مشهد نبود و به خواهران شهدا در جهان اسلام فکر کرده و میکنم.»
خواهران شهدا، کار جهادی در این کانون را تنها به روایتگری محدود نمیکنند و به همین دلیل آزادی سه زندانی را نیز به مدد همین کانون رقم زدهاند. «تا به حال به رهایی سه زندانی، یک خانم از مشهد، یک آقا در زندان نیشابور و مرد دیگری در زندان اصفهان کمک کردهایم. افرادی که مشکل داشتند، از ما کمک خواستند. ما هم بعد از بررسی به آنها کمک میکردیم. برای آزادی این زندانیان به طور کلی مبلغی حدود ۱۵ میلیون تومان توسط مردم و گروههای خواهران شهدا جمعآوری کردیم، اما به این دلیل که خواهر شهید هستیم، مردم برای ما حرمتی قائل هستند که میتوانیم در این موارد با خانوادههای شاکی صحبت کنیم و رضایت بگیریم.»
محرابی معتقد است اگر بتوانند با خیران ارتباط بگیرند، علاوه بر انجام برنامههای دیگر بازهم میتوانند آزادی زندانیان بیشتری را رقم بزنند. «مدتی پیش برای بیمار کرونایی که قادر به تأمین هزینه نبود، توانستیم یک دستگاه اکسیژن خریداری کنیم، زیرا بودجهمان به همین اندازه کفاف میداد. اما به کمکهای غیرمالی نیز نیاز داریم. به طور مثال دختران جوانی که مایل هستند در حوزه شهدا کار کنند، به کانون بیایند، آموزش ببینند و به ما در این مسیر کمک کنند.»