سینا صابری | شهرآرانیوز؛ یکی از نخبگان تاریخ ایران که در حساسترین لحظات دوران قاجار پا به عرصه سیاسی و مبارزاتی ایران گذارد، «حیدرخان عمواوغلی» است. او از دوازده سالگی وارد فعالیتهای حزبی و سیاسی شد تا اینکه نخستین حرکت مبارزاتی اش در مشهد رقم خورد. بی عدالتیهای حاکم وقت این شهر، او را بر آن داشت تا جنبشی راه بیندازد و اوضاع را تغییر دهد.
این روحیه مبارزاتی، او را به جاهای بسیاری کشاند و حبسهای متعدد را تحمل کرد. آخرین مبارزه او در قیام جنگل و در جمع یاران میرزاکوچک خان بود که با کشته شدنش در آذر ۱۳۰۰ پایان یافت. سالگرد قیام جنگل، فرصتی فراهم آورد تا در خطوط زیر به حیدرخان عمواوغلی بپردازیم؛ کسی که مبارزاتش در مشهد شروع شد و در جنگل به پایان رسید.
مادرش زهرا نام دارد و پدرش پزشک خیّری است به نام «علی اکبر افشار» که در ارومیه طبابت میکند. پدر یاور مستضعفان است و به همین سبب مستبدان روزبه روز عرصه حضور در ایران را برایش تنگتر میکنند تا آنکه بالاخره او را بر آن میدارند چهار سال بعد از تولد حیدر به همراه خانواده راهی شهرهای قفقاز شود. پس از مهاجرت به روسیه، فامیلی «تاری وردیُف» به نام حیدر اضافه میشود.
حیدر پس از سپری کردن مقاطع ابتدایی و راهنمایی، دوران دبیرستان را با مدال طلا به پایان میرساند و پس از آن در رشته مهندسی الکترونیک از دانشگاه «انرژتیک تفلیس» فارغ التحصیل میشود. پس از پایان تحصیلات مدتی در نیروگاه برق بائیلوف، کارخانه متقال بافی و مؤسسات نفت به عنوان استاد حفار و سرمکانیک مشغول به کار میشود.
در همان سالها و پس از نخستین سفر اروپایی مظفرالدین شاه، جمعی از مهندسان قفقاز، کارخانه برق مشهد یا همان کارخانه روشنایی حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را افتتاح میکنند، اما تجهیزات خریداری شده کارایی لازم را ندارد و به نوعی خارج از رده محسوب میشود؛ لذا در سفر دوم شاه به فرنگ، به دنبال مهندس برق مسلمان میگردند که این بار حیدر عمواوغلی معرفی میشودو اینکه از حیدر عمواوغلی به عنوان «اولین مهندس راه اندازی کارخانه برق حرم رضوی» یاد میشود، اشتباه است. در خاطرات حیدرخان آمده است: «چون در آن زمان بین مسلمانها مهندس چراغ برق بسیار کم بود لهذا مسلمانهای باکو مرا معرفی نموده، ماشین otto deuz و لوازم چهارصد چراغ را خریداری نموده به سمت خراسان حرکت کردم.»
حضور حیدرخان در مشهد مصادف است با حکومت شاهزاده نیرالدوله. اعمال و رفتار این شاهزاده با مردم مشهد نظیر شقه کردن یک مرد که حیدرخان در بدو ورودش به مشهد میبیند. احتکار گندم و افزایش فراوان قیمت نان سبب میشود که حیدر جوان به مبارزه با این حاکم ستمگر بپردازد. او پیشتر در روسیه با مباحث ایدئولوژیک و نظامی آشنا شده بود و از اینکه میدید شهر در تنگنا قرار گرفته است، آزرده خاطر بود؛ پس در نامهای خطاب به علمای مشهد نوشت: «اطفال ما مانند جوجه مرغ از جوع میلرزند و زنانمان از پریشانی، نزدیک است از خانه هایمان بیرون روند... آیا شایسته است قوت ما که خون ماست در حبس و شیشه شود و به اندازه دو سال خوراک اهالی خراسان غله در انبارها موجود باشد و اطفال ما از گرسنگی سر به تیره تراب نهند؟»
در تقریرات منشی زاده (از قول حیدرخان) این موضوع چنین آمده است: «حاکم با عموم مالکین متفق شده گندم را انبار و احتکار کرده بر قیمت آن افزودند، به قسمی که نان را مردم به سختی تحصیل کرده به قیمت گزاف میخریدند. از این احتکار بر قیمت نان خیلی افزوده شد که فقرا و ضعفا از خریدن آن عاجز بودند. نظر به اینکه من با اغلبی از اهالی آشنا شده بودم همین گرانی نان را دست آویز نموده، اهالی را علیه حاکم ظالم تحریک و تحریض نموده آنها را به هیجان آوردم که بر عزل حکومت، اِجماع و قیام نمایند.
رفته رفته هیجان غریبی در مردم ظاهر شده، دفعتا ازدحام کرده، عزل حاکم را خواستار شدند. در ضمن هیجان عمومی خراسان، چندین خانه هم تاراج شد که یکی از آنها خانه نایب التولیه بود که بیست خُم شراب از منزلش بیرون آوردند، اما من برضد این ترتیبات بوده مطلقا راضی و مایل نبودم که به قدر ذرهای اسباب غارت و تاراج پیش بیاید.»
نامه سیدمحمد علی جمالزاده درباره حیدرخان عموااوغلی
به سبب فعالیتهای حیدرخان و جنبشی که او در مشهد پدید میآورد، نیرالدوله از حکومت معزول شده و رکن الدوله به جای او منصوب میشود. حیدرخان نیز پس از حدود یک سال در تاریخ ۱۷ رجب ۱۳۲۱ هجری قمری، مشهد را به قصد تهران ترک میکند. اگرچه حضور حیدر عمواوغلی و فعالیتهای حزبی او به سبب ناآگاهی مردم، ابتدا منجر به شکل گیری گروه خاصی در مشهد نمیشود، پس از چند سال و زمینه سازی او، گروههای مردمی هم زمان با تهران و تبریز در مشهد نیز آغاز به کار میکند؛ گروهی که پس از فتح تهران، در قالب یک حزب ادامه کار داده و اشخاصی نظیر محمدتقی بهار به عضویت آن درآمدند.
حیدرخان در تهران پس از گذشت چند ماه در راه آهن استخدام شده و چندی بعد با استعفا راهی تجارتخانه روسی حمل ونقل ایران میشود و یک سال بعد به کارخانه برق حاج حسین آقا امین الضرب میرود. فعالیتهای تبلیغی اوبا هدف ایجاد مجلس و دولتخانه در این دوره به اوج میرسد و دو عملیات ترور با مدیریت او صورت میگیردکه نخستین آن ترور میرزاعلی اصغر اتابک صدر اعظم و دومی ترور نافرجام محمدعلی شاه است. در مورد اول، وقتی جمعی از بزرگان و فعالان مشروطیت ازجمله سیدجمال الدین واعظ اصفهانی، حیدرخان، ملک المتکلمین، صوراسرافیل و میرزامحمدعلی خان تربیت، نتوانستند مسیر سیاسی اتابک را تغییر دهند و او نیز استعفا نکرد، توسط عباس آقا صراف ترور شد.
باید گفت در زمان صدر اعظمی اتابک، کشور ایران در وضعیت فاجعه باری از نظر اقتصادی و اجتماعی به سر میبرد، زیرا دولت وقت با اخذ وامهای کلان از انگلستان و روسیه تزاری و ناتوانی در بازپرداخت آن وامها، عملا کشور را در معرض فروش و چنگاندازی این دو کشور قرار داده بود. در گزارشی که از ایران به وزیر امور خارجه بریتانیا ارسال شده چنین آمده است «پول در بازار یافت نمیشود و به واسطه تنگدستی، یک نوع فشار و زحمت دائمی فراهم آمده... خلاصه اینکه با این اوضاع حاضره هیچ امید و انتظاری در اصلاح مالیه نمیتوان داشت و منابع مفیدهای که دولت بتواند از آنجاها تحصیل مالیه نماید موجود نیست و قروض خارجه دولت ایران تقریبا معادل است با پنج میلیون لیره». اما ترور محمدعلی شاه؛ مخالفان شاه بر این عقیده بودند که با ترور او، توطئه او علیه مشروطه، از میان خواهد رفت و حرکت عظیم مشروطه خواهان سرعت بسیار زیادی خواهد گرفت. نقشه ترور شاه، اما براساس آنچه طراحی شده است، پیش نمیرود
. پس از گذشت مدتی، محمدعلی شاه مجلس را به توپ میبندد و حیدرخان، تهران را به سمت بندر انزلی و بادکوبه ترک میکند. اما به منظور پیشبرد فعالیتهای کمیته انقلاب میبایست شخصی در ایران حضور داشته باشد تا انواع فعالیتهای سری را دنبال کند و نتیجه را به کمیته مرکزی حزب، گزارش دهد. به این منظور، پدر حیدر خان یعنی علیاکبر افشار انتخاب و در ادامه گروهی موسوم به «ضربت» از سوی وی تشکیل شد. پس از این، حیدر عمو اوغلی با کمک کمیته مرکزی انقلاب ایران، روابط خود را برای فعالیت بیشتر در کشور به ویژه تبریز آغاز کرد.
برای نمونه در یکی از این فعالیتهای مبارزاتی به همراه تعدادی از نیروهای قفقازی و مبالغ فراوانی پول و سلاح، راهی تبریز شد. پس از استقرار در تبریز و کمک به نیروهای مبارز آذربایجان، ترور موثر دیگری این بار توسط خود او انجام میگیرد که از میان برداشتن شجاع نظام مرندی بود. ماجرا از این قرار است که در آن زمان، یعنی وقتی تبریز در محاصره قوای مستبدین قرار دارد، در میدان جنگ، مُهر سیف السادات به دست یکی از مجاهدین میافتد و او نیز آن مهر را نزد حیدرخان میفرستد.
حیدر عمو اوغلی پس از مشاهده مُهر، فکری به خاطرش می رسد تا از طریق آن، شر شجاع نظام را از سر مردم آذربایجان بردارد و به این ترتیب بمبی را در جعبهای بسیار قیمتی تعبیه نموده، به عنوان پیشکشی برای شجاع نظام ارسال میکند. نتیجه معلوم است. پس از باز شدن جعبه، شجاع نظام با آن کشته میشود و مرگ او برای چند روزی راه جلفا را باز میگذارد، آذوقه به شهر میرسد و به این ترتیب مردم از این مضیقه نجات مییابند.
از مهمترین ویژگیهای حیدرخان این بود که هرگاه در منطقه و موقعیتی وارد میشد درصدد توسعه و پیشرفت آنجا برمی آمد. برای نمونه، درباره خدمات و دستاوردهای او در شهر خوی نوشته اند: «قواعد مشروطه در خوی برپا شد. انجمن دوباره شروع به کار گردید. ادارات دموکراتیک، چون عدلیه، مالیه، نظامیه و بلدیه... ایجاد شد. تدابیری جدی برعلیه رشوه خواری، مفت خواری و احتکار اندیشیده شد.»
همین خدمات سبب شد تا مردمان آذربایجان با سرودن اشعاری، یاد و نام حیدر عمواوغلی را به نحو دلنشینی به یادگار بسپارند که در گوشهای از آن اشعار میخوانیم «ایران ملتین قهرمان اوغلی/ آدی حیدرخان معروف عمواوغلی// او زماندان که تانیدیم من سنی / سنین محبتین جلب ایتدی منی// اونو تمام سنی من هیچ بیر زمان / افسوس تیز اولدین وطنه قربان...» ترجمه اشعار این چنین است: «پسر قهرمان ملت ایران، اسمش حیدرخان است معروف به عمواوغلی. از وقتی که من تو را شناختم محبت تو مرا جلب کرد. من تو را هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم. افسوس که خیلی زود قربانی وطن شدی.»
درجریان نهضت جنگل نیز حیدرخان باتوجه به آشنایی طولانیای که با بلشویکها داشت، با همراهی آنها برای نابودی نیروهای خارجی که در خاک ایران حضور داشتند در نیمه شب روز ۱۳ ژوئن ۱۹۲۱ به سمت ایران و یاری رساندن به میرزاکوچک خان جنگلی حرکت میکند. دراین بین گیلان مشکلات فراوان و متنوعی دارد؛ لذا حیدرخان سعی میکند ضمن بهبود وضعیت سیاسی اجتماعی گیلان، روابط نیروهای جنگل را نیز بهبود بخشد.
درباره تلاشهای حیدرخان به منظور ایجاد وحدت با میرزاکوچک خان آمده است: «مرحوم حیدر عمواوغلی که به سابقه آزادی طلبی در ایران معروف بود رؤسای دسته جات را وادار نمود که با میرزا کوچک خان سازش نموده و مخالفتها را مرتفع کنند. حیدرخان که هنوز در باکو حضور داشت درصدد رایزنی و گفتگو درمیان انقلابیون گیلان (میرزاکوچک، احسان ا... خان و خالو قربان هرسینی) برآمد و در میان آنها تفاهم و اتحاد ایجاد کرد.»
نمونهای از دست خط حیدرخان عمو اوغلی
براساس اسناد باقی مانده، در جایی که حکومت وقت، شوروی و انگلستان مشاهده کردند که مبارزان نهضت جنگل برخلاف سیاست و قراردادهای مشترک این سه کشور درحال حرکت هستند و نه تنها قصدی برای تسلیم شدن ندارند، که برعکس، خواهان استقلال ایران هستند، درصدد تفرقه افکنی و نابودی داخلی نهضت جنگل برآمدند و در این مسیر، از هر نوع کوشش اطلاعاتی، دیپلماسی و نظامی دریغ نکردند.
عباس خان که برادر حیدر عمواوغلی و از مبارزان مشروطه ایران است، تبعات این استقلال خواهی را به او گوشزد کرده و جایی نقل میکند: «نقشه محرمانه حیدرخان به غیراز این است. او پس از احراز موفقیت سعی خواهد کرد که ایران قوی و مستقل و متکی به تاریخ گذشته خود به وجود آورد. این اقدام خطرناک است و اگر حیدرخان پیروز هم بشود، چون میل ندارد سیاست روسها را در ایران تأیید کند، لهذا جانش در خطر خواهد بود.»
نتیجه این تنشها در آخرین جلسه کمیته در روز پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۰۰ خورشیدی و در «خانه ملاسرا» به بار مینشیند، آنجاکه حیدرخان و تعدادی دیگر از انقلابیون، در انتظار حضور میرزاکوچک خان جنگلی هستند، اما آتش سنگین گلوله به سمت این خانه روانه میشود. حیدرخان که از محل درگیری گریخته است، چند کیلومتر آن طرفتر دستگیر میشود تا آنچه عباس خان پیش بینی کرده محقق شود؛ در آذرماه همان سال حیدرخان، چندی پس از سر بریده شدن میرزا کوچکخان به دست نیروهای معین الرعایا (حسن آلیانی) کشته میشودو به این صورت قیام جنگل نیز میمیرد.
عارف قزوینی که از دوستان حیدرخان بود و او را «چکیده انقلاب» میدانست، در توضیح تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» مینویسد: «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده است. به واسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد.»
کریم طاهرزاده بهزاد:
حیدرخان نفوذ روحی فوق العاده داشت، تا آنجاکه هرکس را با ادای چند جمله، مجذوب و منقلب مینمود. حیدرخان مردی صریح اللهجه و رشید و میهن پرست بود. حیدرخان به پول و مقام اعتنا نداشت و دنیا را از دریچه استغنا مینگریست. تنها ایدئال او اصلاح اوضاع تأسف آور ایران بود.
علامه قزوینی:
مردی بود بسیار شجاع، فوق العاده با تهور و پردل و بی ترس و بی باک و جانش را به تعبیر معروف همیشه در کف دست داشت و از مواجهه با خطر و خوض در مهالک بلکه از مرگ رویاروی به هیچ وجه روی نمیتافت و مخاطرات عظیمه را گویی از جان ودل طلب میکرد.
محمدعلی جمال زاده:
(او را) مردی رشید و جوانمرد و لوطی صفت و از زندگی و وقایع نترس و جسور و ظاهرا آرام و خندان و شوخ شناختم که به ایران عشق سرشاری داشت و از حقه بازیهای سیاسی سخت متنفر بود، و از گفتن حقایق با آنها و در حق آنها و حتی در حضورشان ابا و امتناعی نداشت. خدا او را بیامرزد.
دکتر سلام ا... جاوید:
حیدر عمواوغلی از پیشتازان آزادی ایران، از پیشقدمان جنبش خلق، از دلاوران طبقه محروم ایران است. از جوانی پا به معرکه میگذارد، میداند چه میکند و چه باید بکند. هدف خود را از دیده دور نمیدارد با دشمن نمیسازد و دلسرد نمیشود، انزوا نمیگزیند، پیش میرود، از پس خود نمینگرد.
کاظم شاهرخی:
حیدر عمواوغلی همان است که تاریخ مشروطه ایران، او را مانند برلیانی ذی قیمت در فرق خود نشان میدهد. دوراندیشی و سواد سیاسی او بر اقران و امثالش میچربید، مردی بود به تمام معنی روشن، مدبر، خردمند، مآل بین، مصمم. در اطراف کاری که الزام بود، انجام شود درست فکر میکرد.