صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

۲۳ آذر مشهد به روایت شاهدان عینی + تصاویر

  • کد خبر: ۹۱۹۸۷
  • ۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۹
مردم آن روزِ مشهد را می‌شود به دو دسته تقسیم کرد؛ عده‌ای که خود به عنوان مبارز در بیمارستان حضور داشتند و آن‌ها که پس از حادثه برای یاری آمدند.

مسعود نبی دوست | شهرآرانیوز؛ مردم آن روزِ مشهد را می‌شود به دو دسته تقسیم کرد؛ عده‌ای که خود به عنوان مبارز در بیمارستان حضور داشتند و آن‌ها که پس از حادثه برای یاری آمدند.

در ذهن این هر دو گروه، نشان این رخداد انقلابی پس از سال‌ها همچنان زنده و تپنده است، انگار که همین دیروز بوده است. سال ۱۳۹۲ فرصتی دست داد تا در یک پروژه پژوهشی با بسیاری از راویان این واقعه، گفتگو کنیم که سطر‌های بعد، خلاصه‌ای است از آن.

دکتر محمد فرهادی، شاهد عینی ماجرا

آن دوران، دانشجوی پزشکی و در بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان امام رضا (ع) مشهد شاغل بودم. با کادر درمان در حیاط بیمارستان راه می‌رفتیم که دیدیم عده‌ای چماق دار پشت نرده‌ها راه می‌روند. پشت سر آن‌ها هم نظامیان و سرباز‌های مسلح ایستاده بودند.

کم کم صدای «جاوید شاه» بلند شد. این شد که مردم هم شعار «مرگ برشاه» سر دادند. چندی نگذشت که عده‌ای چماق به دست در سایه حمایت نظامی‌ها به سمت نرده‌هایی آمدند که نزدیک بخش اطفال بود. آن‌ها به بخش اطفال حمله کردند و شیشه‌های آنجا را شکستند.

نیم ساعتی نگذشت که خبر در شهر پیچید و مردم به سمت بیمارستان آمدند. خیلی از علمای مشهد هم حضور داشتند؛ حضرت آقا، آیت ا ... مرعشی، آقای محامی و بسیاری دیگر.

با حضور این آقایان تحصنی صورت گرفت که حدود دوهفته طول کشید. به یاد دارم آن روزها، سرباز‌ها از پادگان مشهد که نزدیک بیمارستان بود، فرار می‌کردند تا به مردم بپیوندند؛ یعنی بیمارستان به نوعی دروازه فرار سربازان از پادگان‌ها بود.

آن‌ها از نرده‌های بیمارستان وارد می‌شدند و ما به کمک همکاران برای آن‌ها لباس شخصی تهیه می‌کردیم. یادم است که لباس‌های خودم را هم به یکی از همین سرباز‌ها دادم و پیغام دادم از خانه برایم لباس بفرستند.

علیرضا خالقی، یکی از فیلم برداران واقعه ۲۳ آذر

قبل از اینکه تحصن آغاز شود، مردم، مجروحان حوادث را به بیمارستان می‌آوردند. همین موضوع موقعیت خوبی بود که تا جایی که می‌توانستم از آن وقایع فیلم تهیه کنم.

البته این موضوع آن موقع خیلی دشوار بود؛ چون هر فیلم کلا سه دقیقه و نیم بود و هزینه و امکان تهیه آن برای ما خیلی سخت بود. به همین دلیل من با همکاری پزشکان، بیشتر از صحنه‌های اتاق‌های عمل فیلم می‌گرفتم؛ حتی در صحنه‌ای از قلب باز مجروحی فیلم گرفته ام.

بعدا ز حمله چماق دار‌ها و به دنبال تحصنی که علما و مردم در بیمارستان برگزار کردند، وظیفه من و حدود ۴۰، ۳۰ نفر از مردم این بود که روز‌ها در جریان فعالیت‌ها شرکت داشته باشیم و شب‌ها هم با چوب و چماق در محوطه بیمارستان پاس بدهیم؛ زیرا امکان داشت نیرو‌های رژیم به قصد آسیب زدن به تحصن کنندگان وارد بیمارستان شوند.

کار دیگری که من در همین مدت انجام می‌دادم، این بود که شب‌ها حدودساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱ با چند نفر از بچه‌ها وارد سردخانه‌ای می‌شدیم که گوشه‌ای از باغ بیمارستان بود؛ پیکر شهدا را در قفسه‌ها چیده بودند و من گاهی فیلم می‌گرفتم.

خاطرم هست، یکی از شب‌ها آن قدر تعداد شهدا زیاد بود که من و دوستانی که همراهم بودند، پاچه‌های شلوار را بالا زدیم که لباسمان خونی نشود.

البته، چون متأسفانه امکانات فیلم برداری مثل الان فراهم نبود، شاید در مجموع فقط حدود دو ساعت فیلم از این صحنه‌ها داشته باشیم. در این بین البته کار اصلی من، نقاشی و خطاطی بود که سعی می‌کردم در آن موقعیت، از آن به بهترین شکل استفاده کنم.

مثلا در روز‌های تحصن و زمانی که شهید منفرد به شهادت رسید، بلافاصله عکسش را گرفتم، آوردم خانه و مثل خیلی از شب‌های دیگر تا اذان صبح، نقاشی آن را در قطع بزرگ کشیدم که این نقاشی در روز تشییع پیکر این شهید، بسیار تأثیرگذار بود.

زهرا اکبری، خواهر یکی از اطفال جان باخته در حادثه حمله به بیمارستان

خواهر سه ساله‌ای داشتم به اسم زهره که چند روزی می‌شد به علت مسمومیت در بخش اطفال بیمارستان بستری بود. مادر و پدرم هر روز راهی حرم می‌شدند تا برای سلامتی خواهرم دعا کنند. آن‌ها معمولا پس از زیارت برای پیگیری احوال جگرگوشه شان به بیمارستان باز‌ می‌گشتند. مشهد آن دوران خیلی شلوغ بود.

آن طور که مادر و پدرم برایم تعریف کرده اند، آن‌ها آن روز هم مثل چند روز قبل در حرم بوده اند که یکی دوان دوان خودش را داخل صحن عتیق می‌اندازد و فریاد می‌زند که «مردم! به داد برسید! بیمارستان شاه رضا را آتش زده اند!» مادر و پدر و عمویم که همراهشان بود، دوان دوان با سیل جمعیت به سمت بیمارستان حرکت می‌کنند و خودشان را به سختی به بخش اطفال می‌رسانند، اما روی تخت زهره، به جای او، یک آجر سیمانی پیدا می‌کنند.

چند ساعتی به پرس وجو می‌گذرد تا اینکه یکی از کادری‌ها می‌گوید بچه‌ها را به حمام بیمارستان که در طبقه بالا قرار داشته است، منتقل کرده اند.

پدرم خودش را به طبقه بالا می‌رساند، اما زهره را آنجا هم پیدا نمی‌کند. ما دو روز را در بی خبری، تشویش و التهاب سپری کردیم تا اینکه در روز ۲۵ آذر، پدرم توانست پیکر خواهرم را در سردخانه بیمارستان پیدا کند، در حالی که نامش هرگز میان کشته شدگان ثبت نشده بود.

همان روز‌ها دکتر فرهودی، یکی از پزشکان بیمارستان، به پدرم می‌گوید که برود بیت آقای شیرازی و پیگیر ماجرا شود، اما پدرم که از این اتفاق دچار غم و اندوه فراوان شده بود، نرفت.

پس از انقلاب پیگیری کردیم تا مگر از این طریق بتوانیم در قبال این حادثه برای پدر و مادرم احقاق حق کنیم. به بنیاد شهید رفتیم، اما آن‌ها مدرک خواستند. به بیمارستان رفتیم و گفتند که مدارک در آتش سوخته است و دیگر نمی‌توان به آن استناد کرد.

همین شد که ما هرگز نتوانستیم نام خواهرم را در فهرست شهدای آن روز جای دهیم. تنها مدرک ما یک قطعه عکس است، عکسی که عمو و پدرم را در کنار تخت خالی زهره نشان می‌دهد، در حالی که سِرم او را در دست گرفته اند.

دکتر سید حسن فتاحی معصوم، عضو شورای تحصن در ۲۳ آذر سال ۱۳۵۷

چماقدار‌ها هرچه سر راهشان بود، خراب می‌کردند. درگیری که شدیدتر شد، سروکله سرباز‌ها پیدا شد و آن‌ها هم شروع کردند به تیراندازی. همین جا بود که از نرده‌های بیمارستان بالا رفتم و روپوش سفیدم را بالا بردم تا شاید با این کار، دست از تیراندازی بردارند.

ولی یکی از افسران فریاد زد: «عکس شاه را بالا ببر تا تیراندازی را متوقف کنیم.» بعداز حضور علما در بیمارستان، رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمی نژاد، شورای سرپرستی تحصن را ایجاد کردند. آقای طبسی، برادر حضرت آیت ا...  خامنه ا‌ی و دو نفر از بچه‌های دانشگاه نیز در این شورا حضور داشتند. من هم بودم.

کارهایمان آن قدر فشرده بود که در مدت ۱۳ روز تحصن فقط یک بار توانستم فقط برای عوض کردن پیراهنم به خانه بروم. این تحصن را ا دامه دادیم تا اینکه اعلام کردند حکومت نظامی را برطرف کرده و تانک را برداشته اند.

در آخر هم یک راهپیمایی بسیار باشکوه مردمی برگزار شد و حضرت آقا در میدانگاهی بیمارستان، پایان تحصن را اعلام کردند. علاوه بر تحصن ما، انتشار خبر تهاجم رژیم به بیمارستان و کشتار پرسنل آن، انعکاس فراوان در سطح بین المللی داشت؛ زیرا در همه دنیا، بیمارستان‌ها حریم امن به شمار می‌روند و شکستن این حریم ازسوی رژیم، بی سابقه بود.

تظاهرات روحانیون و مردم در محوطه بیمارستان امام رضا(ع) پس ازحادثه

 

تصویری از تشﻴﻴع پیکر شهید منفرد از شهدای حادثه بیمارستان امام رضا (ع)

 


بخش اطفال بیمارستان امام رضا(ع) در ۲۳ آذر ۱۳۵۷

 


سخنرانی رهبر معظم انقلاب، در جمع تحصن کنندگان و در واپسین روز تحصن در بیمارستان امام رضا (ع) / ۵دی ماه ۱۳۵۷

 


تحصن‌کنندگان در نماز جماعتی که در محوطه بیمارستان امام رضا (ع) برگزار شد

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.