به گزارش شهرآرانیوز، در سالهای اخیر اظهارات احساسی، غیرمنطقی و حتی انفجاری در گفتمانهای خشم عمومی افزایش پیدا کرده است. سیاستمداران در جریان بحثهای مرتبط با قانون در معرض توهین قرار میگیرند. دانشمندان ایمیلها و توئیتهایی حاوی تهدید و توهین کلامی دریافت میکنند.
چه خبر است؟ افزایش در گفتمان خشم گاهی اوقات به رسانههای اجتماعی نسبت داده میشود، اما آیا تأثیرات دیگری وجود دارد که سبکهای ارتباطی ما را تغییر دهد؟
بونی کاپلان و جولیا راکلیج، پژوهشگران حوزه تغذیه و سلامت روان و نویسندگان کتاب «مغز بهت» میگویند بسیاری از افراد جامعه گرسنگی مغز را تجربه میکنند که عملکرد شناختی و تنظیم عاطفی آنها را مختل میکند.
بدیهی است که بسیاری از مردم دچار کمبود درشت مغذیها نیستند: مردم آمریکای شمالی معمولا پروتئین، چربی (اگرچه معمولا بهترین چربیها نیستند) و کربوهیدرات (معمولا کربوهیدراتهای پیچیده خوب نیستند) کافی را مصرف میکنند، اما ما از ریزمغذیها (مواد معدنی و ویتامین ها) محروم مانده ایم؛ خصوصا در افرادی که انتخابهای غذایی آنها تحت سلطه محصولات فوق فرآوری شده است.
محصولات فوق فرآوری شده شامل مواردی مانند نوشابه ها، تنقلات بسته بندی شده، غلات صبحانه شیرین شده و ناگت مرغ است. این غذاها معمولا حاوی مقادیر ناچیزی از چند ریزمغذی هستند، مگر اینکه غنی شده باشد، اما حتی در این صورت، مقادیر آنها اندکی بالاتر است.
با توجه به اینکه انتخابهای غذایی جامعه ما به شدت به سمت محصولات فوق فرآوری شده حرکت کرده است، باید درباره شواهد علمی که ثابت میکنند مصرف ریزمغذیها بر علائم سلامت روان خصوصا تحریک پذیری، خشم انفجاری و خلق و خوی ناپایدار اثر میگذارد، بیشتر بدانیم. اکنون شواهدی که در این باره وجود دارد، بسیار است اگرچه در رسانهها به ندرت به آن اشاره میشود، به طوری که تعداد کمی از مردم با آن آشنا هستند.
چندین مطالعه از کشورهایی مانند کانادا، اسپانیا، ژاپن و استرالیا نشان داده است افرادی که رژیم غذایی سالم و کاملی دارند، نسبت به افرادی که رژیم غذایی ضعیفی دارند (عمدتا از محصولات فوق فرآوری شده تشکیل شده است)، علائم اضطراب و افسردگی کمتری دارند.
مطالعات مبتنی بر همبستگی نمیتوانند ثابت کنند که انتخابهای تغذیهای علت مشکلات سلامت روان هستند: به این منظور به مطالعات طولی آینده نگر متقاعدکننده روی میآوریم که در آنها افرادی که در ظاهر دچار مشکلات سلامت روان نیستند، وارد مطالعه میشوند، برای سلامتی و الگوهای تغذیهای ارزیابی میشوند و سپس در طول زمان مورد پیگیری قرار میگیرند. برخی از نتایج شگفت آور بوده است.
در مطالعهای از حدود ۸۹ هزار نفر در ژاپن با ۱۰ تا ۱۵ سال پیگیری، نرخ خودکشی در افرادی که رژیم غذایی کاملی مصرف میکردند، نصف کسانی بود که رژیم غذایی آنها ضعیفتر بود. این نتیجه، نشان دهنده جهت جدیدی است که در برنامههای پیشگیری از خودکشی فعلی درنظر گرفته نشده است.
در کانادا، یافتههای قدرتمند مشاهدهای نشان میدهند که چگونه الگوهای رژیم غذایی کودکان و پیروی از دستوالعملهای سلامتی دیگر درباره ورزش و زمان صفحه نمایش، پیش بینی میکند که کدام کودکان ۱۰ تا ۱۱ ساله طی دو سال آینده برای تشخیص اختلالات روانی به پزشک ارجاع داده میشوند. بدین ترتیب، آموزش تغذیه باید یکی از اولین راهکارهای درمانی برای کودکان در این شرایط باشد.