هادی دقیق | شهرآرانیوز؛ پی باستانشناسی آکادمیک در ایران در دهه ۱۳۲۰ ریخته شد. در این دوران همزمان با شکلگیری دانشگاه تهران رشته باستانشناسی نیز به آن افزوده شد. اما پیشینه کاوشهای باستانشناسی در ایران عقبتر میرود و به دوره قاجار میرسد؛ جایی که ولع شرقشناسی به بهانهها و هدفهای گوناگون دنیای غرب را فراگرفته بود و شاهان قاجار هم از این فرصت برای پرکردن خزانه استفاده میکردند. درنهایت باستانشناسی در ایران رفتهرفته متحول شد و از دل بررسی معماری و اشیای باستانی به کندوکاو در فرهنگ پیشینیان رسید. امروز هم بههمت باستانشناسان علاقهمند به لایههای تاریخ، اطلاعات مختلفی از گوشهوکنار ایران روزبهروز بروز میکند. از مطالعات جدید در باستانشناسی ایران، پژوهشها و عملیات میدانی دوران پارینهسنگی است که پیشتر به عصر حجر شناخته میشد. با رشد باستانشناسی و تخصصیترشدن مطالعات، این حیطه به زیردورههای پارینهسنگی قدیم، میانی، جدید و فراپارینهسنگی یا میانسنگی تقسیم شد.
اولین کاوشهای باستانشناسی در این زمینه به سال ۱۳۲۸ و حفاریهای کارلتون استنلی کوون، انسانشناس آمریکایی، در غارهای بیستون کرمانشاه، تمتمه نزدیک دریاچه ارومیه و پناهگاه صخرهای خونیک در خراسانجنوبی برمیگردد.
وی پیش از کاوش در خونیک در غارهای هوتو و کمربند نیز کاوش و لایههایی از ابتدای دوران نوسنگی را شناسایی کرده بود. پراکندگی شواهد عصر پارینه سنگی در سراسر ایران نشاندهنده عمق تاریخ سرزمینمان است، اگرچه این پراکندگی در غرب ایران و زاگرس فشردهتر است.
اما خراسان به این گستردگی حتما شواهد دیگری هم از این دوره در خود نهفته دارد، چنانکه بعدها حاشیه کشفرود را به سایتهای دوره پارینهسنگی ایران افزود. دوره پارینهسنگی در سراسر جهان تقریبا از ۳ میلیون سال قبل آغاز میشود و تا ۱۰ هزار یا ۸۵۰۰ سال قبل از میلاد ادامه دارد.
نخستینبار سال ۱۳۹۹ بررسیهای پارینهسنگی در خراسانجنوبی با حمایت سازمان میراث فرهنگی استان خراسانجنوبی انجام شد. شناسایی چندین محوطه پارینهسنگی نیز مهر تأییدی بر ظرفیت تاریخی خراسانجنوبی در این زمینه است. بهتازگی نیز علی صدرایی فصل دوم این مطالعات را با تمرکز بر کریدور شترانپسکوه هدایت کرد که این بررسیها ۱۰ خرداد به پایان رسید. با او که سنگ پارینهسنگی خراسان جنوبی را به سینه میزند، درباره حالوهوای این پیگیری و اطلاعات بررسیهایش گفتگو کردیم.
از علی صدرایی درباره پیشینه پارینهسنگی در خراسان بزرگ پرسیدیم و گفت: اولینبار کارلتون استنلی کوون در سال ۱۳۲۸ در امتداد خطی فرضی که از شمالغرب ایران تا شرق کشیده میشد، پناهگاهی صخرهای در خراسان بهنام «خونیک» یا در اصطلاح محلیها «خونیک پای گدار» را در بیستکیلومتری جنوب قاین کاوش کرد. این کاوشها نخستینبار صنایع پارینهسنگی میانی را در شرق ایران نمایان کرد. تا پیش از این، چنین شواهدی را عمدتا در غرب ایران و زاگرس دیده بودیم و اطلاعی از وضعیت این دوره در شرق کشور نداشتیم. تقریبا پانزده سال پس از او، چارلز مکبرنی، باستانشناس انگلیسی، در غار کیآرام در شمالیترین قسمت خراسان کاوش کرد که شواهدی از دوره پارینهسنگی میانی بهدست آورد. او صنایع سنگی این غار را با صنعت موستری زاگرس مقایسه کرد.
متأسفانه این دو کاوشی که در خراسان انجام شد و شاید بهتر است بگوییم تنها کاوشهای پارینهسنگی خراسان، هیچکدام گاهنگاری مطلق نداشتند و این یک تراژدی برای پارینهسنگی این منطقه محسوب میشود. در بخش غربی ایران که از دامغان به آنسوست، محوطههای فراوانی داریم که کاوش شدهاند و دادههای مهمی از الگوهای زیست انسانها و گاهنگاری مطلق بهدست دادهاند. با وجود این، در شرق ایران بهجز تعداد اندکی محوطه روباز و این دو غار، اطلاعات دیگر و گاهنگاری مطلقی نداریم. بهعبارتی، اکنون نمیشود با اطمینان گفت که در شرق ایران آغاز و پایان دورههای مختلف پارینهسنگی چه زمانی است؛ این موضوع دستکم در غرب ایران متفاوت است.
سال ۱۳۵۴ نیز آقای آریایی و زمینشناسی بهنام تیبالت در دشت کشفرود بررسی و آثاری از چندین نقطه بستر کشفرود جمعآوری کردند. آنها دستافزارهای سنگی منطقه را بررسی کردند و باتوجهبه تکنیک ساخت که ساتورمحور بود، این محوطهها را به دوره پلیستوسن میانی یا دستکم ۸۰۰ هزار سال قبل نسبت دادند. چنین ادعای بزرگی باعث شد بعدها و سال ۱۳۸۷ پروژه بازنگری کشفرود بهدست خانم جامیالاحمدی شروع شود، اما در این پروژه نیز به بررسی سطحی بسنده شد و هیچ کاوشی در منطقه انجام نشد. پس از آن در بررسیهای سطحی چهلدختران سربیشه و دشتهای سبزوار، درگز، نیشابور و قوچان مناطقی شناسایی شدند که البته تاریخنگاری همگی مشکوک است و نمیتوان برای گاهنگاری دوره پارینهسنگی روی آنها حساب باز کرد، زیرا بررسی سطحی اطلاعات دقیقی بهدست نمیدهد.
اما چرا خراسان؟ علی صدرایی در جواب اینکه چه شد به فکر شناسایی دوره پارینه سنگی در خراسانجنوبی افتاد یا بهعبارتی دیگر، چه شواهدی داشت، افزود: بررسی اطلاعات دوره پارینهسنگی از صنایع و دستافزارها تا فسیلها در سراسر دنیا، خیلی برایم سؤالبرانگیز شد و سرانجام چگونگی وضعیت این دوره در شرق ایران برایم مبهم بود. شاید یکی از دلایل کمبود اطلاعات در این منطقه تفاوت زمینریخت دشتی منطقه شرق و سایتهای روباز آن با زمینریخت کوهستانی و وفور غارهای کارست غرب کشور باشد. یکی از مهمترین مواد باستانشناسی که از این دوران بهجا مانده، سنگ است که پایاترین ماده خام در طبیعت بهشمار میرود.
انسان دوران پارینهسنگی با ایجاد شکستگیهای تعمدی در سنگهای تورقپذیری که سیلیس فراوانی دارند، مانند کوارتز و فلینت یا همان چخماق، در گامهای نخستین لبههای تیز سنگها را نمایان و برای برش گوشت و گیاهان استفاده کرد. با گذشت میلیونها سال، این دستافزارها با مهارتهای کاراتری ساخته و تراشیده شدند. قدیمیترین شواهد استفاده از دستافزار سنگی از شرق قاره آفریقا بهدست آمده است که نزدیک به ۳.۵ میلیون سال دیرینگی دارد. در ایران، اما کهنترین گاهنگاری مطلق به غار دربند در شمال کشور مربوط است که آقای بیگلری براساس آزمایشهای دندان فسیل خرس غاری که با آن لایه همزمان بود، قدمت آن را به ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار سال پیش میرساند. بیشتر محوطههای پارینهسنگی ایران از دوره میانی پارینهسنگی است و شواهدی از ۶۰ تا ۴۰ هزار پیش را نشان میدهند. همین کمبود شواهد و مجموع این عوامل باعث شد در سال ۱۳۹۹ بهدنبال ردیابی شواهدی از این دوره در خراسانجنوبی و نزدیک فردوس باشیم. در بررسی این دوره سه اصل مهم برای حضور انسان مدنظر ما بود؛ منابع آب و شکار و سنگ که در جذب انسان دوره پارینهسنگی مؤثر هستند. دشت فردوس همه این ظرفیتها را داشت.
منابع سنگی برای ابزارسازی این دوره در شمالشرق کشور بسیار ضعیف است، ولی ماجرا در شرق کشور متفاوت است؛ زیرا سنگهای آتشفشانی و چخماق بهوفور در این مناطق یافت میشود. بهجز این، ارتفاع کم منطقه هم عاملی مؤثر بود؛ زیرا در دورههای یخبندان که در بخشهای مرتفع خط برف پایینتر بود و امکان زیست انسان عصر پارینه سنگی وجود نداشت، دمای بالا و فراوانی دریاچههای فصلی این منطقه ظرفیت مناسبی برای جذب جمعیتهای انسانی داشته است.
در نتیجه بررسیهای فصل نخست ۴۳ محوطه پارینهسنگی را شناسایی کردیم که بسیار مهم است، زیرا پیش از این، از شمالیترین نقطه خرسان یعنی غار کیآرام، تا جنوبیترین منطقه پارینهسنگی در خراسان یعنی کلاته محمد لاله سربیشه، کمی بیش از بیست محوطه بررسی و شناسایی شده بود. همین موضوع به چشمانداز آینده ما برای داستان انسان دوره پارینهسنگی شرق کشور کمک میکند.
در باستانشناسی بررسی و شناسایی به مرحلهای پیش از کاوش گفته میشود. هدف بررسی، شناسایی منطقههای مستعد کاوش و بهدستآوردن اطلاعات کلی از منطقه از طریق پیمایش میدانی است. از سرپرست کریدور شترانپسکوه درباره محدوده بررسیاش پرسیدیم که گفت: شناساییهای سال ۱۳۹۹ در منطقه ما را تشویق کرد تا سراسر شرق ایران را با دیدی وسیعتر بررسی کنیم. شرق کشور در مسیر مهاجرت انسان پارینهسنگی به بخشهای جنوبی و شرقی آسیا بوده است؛ پس باید دیدمان را جهانیتر کنیم و این ظرفیت مطالعات پارینهسنگی شرق کشور را بهتر ببینیم. اکنون بررسیهای فصل دوم را آغاز کردهایم. شمال کریدور شترانپسکوه از ارتفاعات شمالی فردوس آغاز میشود و تا نزدیکی قاین امتداد دارد. جنوب آن نیز تا محمدآباد پسکوه و یال جنوبی فردوس و سرایان کشیده میشود. منطقه سده شرقیترین نقطهای است که در این بررسی انتخاب کردهایم. مجموع اینها محدودهای وسیع است که سعی کردیم بهعنوان یک کریدور سراسری مطالعهاش کنیم.
صدرایی در پاسخ به اینکه آیا در بررسیها غیر از ابزار سنگی شیء دیگری یافته است، افزود:، چون بررسیهای ما سطحی است و فعلا اجازه کاوش نداریم، بیشتر یافتههای ما دستافزارهای سنگی است، مگر در مکانهایی که دورههای جدیدتر شناسایی کنیم. بهعنوان مثال در محوطههای نوسنگی سفالهایی یافتیم که بسیار ابتدایی هستند. بههرحال مهمترین یافته مادی ما از این بررسیها سنگهای ساخت دست انسان است.
سرپرست کریدور پارینهسنگی شترانپسکوه درباره پرسش ما از ارتباط و پیوند زمانی بین غار خونیک و بررسیها میگوید: قطعا بین این دو ارتباط هست. تنها سایت کاوششده پارینهسنگی میانی در شرق فلات ایران، غار خونیک است و ارتباط نزدیکی بین صنایع این غار و محوطههای روباز بررسیشده میبینیم. این موضوع نشان میدهد برخی استقرارهای ما در این دوره در غارها بوده است. بهجز خونیک، در قومنجان و دشت فردوس چندین غار و پناهگاه پارینهسنگی میانی و و فراپارینهسنگی هم شناسایی کرده ایم.
پرسش اساسی ما گاهنگاری مطلقی است که خلأ آن در منطقه حس میشود. صدرایی ضمن تأیید این نکته که برای گاهنگاری مطلق به کاوش در سایتهای بررسیشده نیاز است، درباره اقدامات بعدی برای گاهنگاری، میگوید: برنامه بلندمدتی در نظر داریم تا با بررسیهای پیمایشی فشرده تصویری روشن از پارینهسنگی شرق خراسان ارائه کنیم که اکنون در فصل دوم این بررسیها هستیم. در مرحله بعد، محوطههای مهم را کاوش میکنیم؛ محوطههایی که ظرفیت پاسخگویی به سؤالات اساسی پژوهش ما را داشته باشند. ازجمله اینکه پیشینه حضور انسان در این منطقه تا کجا به عقب میرود؟ نقش این بخش از فلات ایران بهعنوان منطقه سفید باستانشناسی، در فرایند گسترش انسان پارینهسنگی به چه شکل بوده است؟ و اینکه وضعیت دیرین اقلیم این منطقه در دوره پارینهسنگی چگونه بوده است؟ از روشهایی که برای گاهنگاری مطلق پیشبینی کردهایم، آزمایش گاهنگاری OSL است که در صورت تحقق، به بزرگترین سؤالات ما پاسخ میدهد. برای این آزمایش هم رایزنیهای لازم با برخی دانشگاههای معتبر اروپایی انجام شده است.
درنهایت، حسوحال گشتن دنبال ردپای انسان پارینهسنگی آنقدر میتواند شگفتانگیز باشد که ما را ناگزیر کرد از صدرایی بخواهیم احساسی را که وسط بیابان با پیداکردن یک دستافزار میگیرد، برای ما شرح دهد: بدون تردید با هر یافتهای این حس به انسان دست میدهد که کسی که این دستافزار سنگی را چه بهشکل سنگ مادر، خراشنده یا پیکان تولید کرده، چه حسی داشته است؛ اینکه انسان در بلوغی از زندگی بوده و با ساخت ابزارها برای زندگیاش تمرین میکرده و چه استفادهای از این ابزار میکرده است. حس اینکه اولینبار شمایید که ابزار نیاکان هزارساله را پیدا میکنید و مدتی هرچند در حد چند ثانیه از زندگی او را ترسیم و تصویر میکنید، شگفتانگیز است. چنین لحظهای جدا از هیجانانگیزبودنش و اینکه حس دلبستگی و هویت اجتماعی به انسان دست میدهد، راهگشای مطالعات تاریخی آینده است.
پایان صحبتهای وی نیز با درددلی باستانپژوهانه همراه است: پیشنهاد میکنم مدیران میراث و فرهنگ این سرزمین توجه بیشتری به مطالعات این دوره داشته باشند، چون متأسفانه بیشتر این بزرگواران اطلاعاتی از این دوره تاریخی ندارند و همین برای پیگیری مطالعات ما مشکلساز است. باستانشناسی دنیا و بهویژه غرب آسیا هم همین است و مؤسسههای پژوهشی گستردهای در این امر مهم با بودجههای هنگفت فعالیت میکنند و عمده تمرکزشان روی عصر سنگ است. ما در شرق ایران هم این خلأ را حس میکنیم. خوشبختانه دوسه سالی است که با حمایتهای مدیران میراث فرهنگی خراسان جنوبی، بررسی این دوره نیز پررنگتر شده است. امیدواریم بتوانیم این فعالیتها را گسترش دهیم و ارتباط پارینهسنگی شرق و شمالشرق و جنوبشرق ایران را بسنجیم. نکته مهم شرق کشور این است که در مسیر مهاجرت انسان پارینهسنگی به بخشهای جنوبی و شرقی آسیاست؛ پس باید دیدمان را جهانیتر کنیم و این ظرفیت مطالعات پارینهسنگی شرق کشور را بهتر ببینیم؛ ظرفیتی که تاکنون چندان به آن پرداخته نشده است و مسئولیتی به گردن ما میگذارد تا این تاریخچه را بهتر بررسی کنیم.
پایان صحبتهای وی نیز با درددلی باستانپژوهانه همراه است: پیشنهاد میکنم مدیران میراث و فرهنگ این سرزمین توجه بیشتری به مطالعات این دوره داشته باشند، چون متأسفانه بیشتر این بزرگواران اطلاعاتی از این دوره تاریخی ندارند و همین برای پیگیری مطالعات ما مشکلساز است. باستانشناسی دنیا و بهویژه غرب آسیا هم همین است و مؤسسههای پژوهشی گستردهای در این امر مهم با بودجههای هنگفت فعالیت میکنند و عمده تمرکزشان روی عصر سنگ است. ما در شرق ایران هم این خلأ را حس میکنیم. خوشبختانه دوسه سالی است که با حمایتهای مدیران میراث فرهنگی خراسان جنوبی، بررسی این دوره نیز پررنگتر شده است. امیدواریم بتوانیم این فعالیتها را گسترش دهیم و ارتباط پارینهسنگی شرق و شمالشرق و جنوبشرق ایران را بسنجیم. نکته مهم شرق کشور این است که در مسیر مهاجرت انسان پارینهسنگی به بخشهای جنوبی و شرقی آسیاست؛ پس باید دیدمان را جهانیتر کنیم و این ظرفیت مطالعات پارینهسنگی شرق کشور را بهتر ببینیم؛ ظرفیتی که تاکنون چندان به آن پرداخته نشده است و مسئولیتی به گردن ما میگذارد تا این تاریخچه را بهتر بررسی کنیم.