صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

معرفی و  بررسی دو غزل عاشورایی از  مرحوم غلامرضا شکوهی

  • کد خبر: ۱۱۹۵۵۸
  • ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۳
غلامرضا شکوهی، از شاعران آیینی سرای توانا و  متعهد معاصر بود که سال ۱۳۲۸ در مشهد متولد شد و مرداد ۱۳۹۶ دار فانی را وداع گفت.

زهرا محدثی خراسانی | شهرآرانیوز - شکوهی در موضوع‌های مختلف شعر فارسی آثار پرباری از خود به جا نهاد، ولی اشعار مذهبی وی از جایگاه ممتاز  و خاصی برخوردار است. «آهی بر باغ آینه» مجموعه غزلیات مرحوم شکوهی است که از وی به جا مانده است. هرچند شکوهی در موضوع‌های عاشقانه نیز آثار ارزنده‌ای دارد، ولی به مناسبت ایام محرم به معرفی و بررسی دو شعر عاشورایی او‌ می‌پردازیم:

غزلی که  از  این پس آن را خواهیم خواند در حال وهوای واقعه عاشورا است و شاعر در آن با زبانی محکم و استوار و مفاهیمی پربار و مؤثر، به بیان احوال عاشورا با دیدگاهی عرفانی و ارزش مدار می‌پردازد. شاعر در این شعر تلاش دارد، حرمت و حریم این واقعه و شخصیت‌های عاشورا را به نیکی پاس دارد. شاعر به رمز کربلا اشاره می‌کند و این رمز همان هدف غایی امام حسین (ع) است که نباید تن به ننگ و ذلت داد و حسین (ع) برای پاسداشت عدالت و پرهیز از بی عدالتی و ستم در این راه قدم نهاد.

غرق خون نباید کرد آن شلال گیسو را
پاره‌های قرآن است خط خطی مکن او را
نیزه جای خود دارد قطع گردن خورشید‌
می‌کند چو خاکستر هر چه برج و بارو را
شیعه در تب صحرا کربلا شدن دارد
ناسزا نباید گفت این سپهر نه تو را
چشم نیزه خون بارید از کدام غم گرید
زاده پیمبر را یا برادر او را؟
آب از توان افتاد قطره قطره خون بارید
تشنه غرق خون کردند دست و چشم و بازو را
سرو‌ها فرو افتاد آسمان کمانی شد
تا ز هم جدا کردند آن کمان ابرو را
رمز کربلا این است انتخاب باید کرد
یا به ننگ تن دادن یا بهشت مینو را
بی عدالتی‌ها را‌ می‌شمارد این خورشید
رو به کربلا کرده است کفه ترازو را
هر چه ما کم آوردیم بی زبانی ما بود
نزد آن که‌ می‌داند حرف آه و آهو را
روی باغ و صحرا را خون و عطر گل پاشید
آسمان چه خواهد کرد دشت‌های شب بو را
کربلا نرفت از یاد رمز ماندنش این بود
کل ارض کرب و بلا کل یوم عاشورا

مرحوم شکوهی در غزلی دیگر به توصیف رشادت‌ها و جان فشانی‌های حضرت می‌پردازد، او در این غزل به عزم و اراده سالار شهیدان اشاره دارد و اینکه امام حسین (ع) با سپاه اندک خود، در برابر خیل سپاه دشمن، تاب آورد و هراسی از این کمیت در دل نداشت. ایشان به عزم و اراده جهاد قدم نهاد و تا آخرین نفس در دفاع از حق و پرهیز از ناپاکی و ظلم، به راه خود ادامه داد:

گذاشت پای به میدان به عزم سرخ جهاد
نداشت واهمه از آن همه سپاه مگر؟!

فراز‌های پربار و ماندگاری در این غزل آمده است که خواننده حق باور را در مسیری روشن و در عین حال جانسوز و جانگداز از این واقعه، قرار می‌دهد:

شکست آینه روشن پگاه مگر؟
نشست هاله ماتم به گرد ماه مگر؟
گرفت در بغل او را و،  چون ستاره گریست
سپیده سر زد از آیینه نگاه مگر؟
گذاشت پای به میدان به عزم سرخ جهاد
نداشت واهمه از آن همه سپاه مگر؟
چه زود مثل پرستو از آشیان برخاست
گذشت فصل نشستن به خیمه گاه مگر؟
بلند قامت خورشید را به مشت گرفت
که روز لشکر شب را کند سیاه مگر؟
به سوگ بدرقه چشم شرف به اشک نشست
نبود در دل تنگش به غیر آه مگر
کجاست سبزترین اشک؟ تا به دشتی داغ
بریزد آب براین آتش گیاه مگر؟
نگاه تشنه خورشید برق میدان گشت
فتاد ماه فلک بر حریم راه مگر
به غیر او که گل سبزپوش یاسین است
کسی رسیده به این آسمان جاه مگر؟

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.