صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شکل‌های عجیب کتاب خوانی

  • کد خبر: ۱۲۷۶۹۲
  • ۰۹ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۷
قاسم فتحی - روزنامه نگار

تجربه من از چندماه کتاب فروشی در یکی از کلان شهر‌های ایران به من فهماند معرفی کتاب برای آن‌هایی که تفننی کتاب می‌خوانند تقریباً مسئله پوچ و بی اهمیتی است. اغلب آن‌هایی که به کتاب فروشی می‌آمدند پرسش‌های یکسانی داشتند.

مثلاً: «رمانی می‌خوام که مثل نیچه گریست باشه»، «یه چیزی می‌خوام مثل سه شنبه‌ها با موری»، «پیشنهاد کتابی دارید که شبیه به شرمنده نباش دختر یا خودت باش دختر باشه؟»، «تلفیقی باشه، یکم روان شناسانه، یکم فلسفی؛ یک جوری که تکونم بده!»، «می خوام به زنم هدیه بدم، اون قدرا کتابخون نیست، ولی عاشقانه باشه مثل الهه ناز!»، «یه کتابی می‌خوام که هم منو بگریونه، هم بخندونه، هم جذاب باشه، هم عاشقانه باشه، هم روان شناسانه باشه...»

البته این را هم باید بگویم که توقع مخاطبان از یک رمان یا کتاب خواندنی در هر حوزه‌ای بیشتر از هروقت دیگری شده است. بیشتر شده، چون قیمت کتاب هم بیشتر شده؛ این اصلاً دلیل کوچک و بی اهمیتی نیست و هرکسی حق دارد هرطور که دلش می‌خواهد کتاب بخرد، ولی بحث من جای دیگری است.

من در پاسخ به این سؤال‌ها می‌پرسم: «ایرانی یا خارجی؟» که به این شکل پاسخ می‌شنوم: «ترجیحاً خارجی» و «ایرانی اصلاً، فقط خارجی.»

چه کتاب‌هایی را برداشته؟ «روان درمانی اگزیستال» را در یک دستش گرفت و در دست دیگرش هم «شرمنده نباش دختر». من با هیچ کدام از این کتاب‌ها هیچ مشکلی ندارم با این سرشاخم که حتی موقع معرفی کتاب ایرانی به حرف هایم گوش نمی‌کردند. در نهایت شاید ترغیب شوند جلدش را نگاهی کنند و اسم نویسنده اش را بپرسند.

بعد می‌گفتند: «یکم از داستانش رو می‌گی؟» و بعد که «یکم» ازش را تعریف می‌کردم می‌گفتند: «ترس هم توش داره؟» و بعد مثلاً یک جلد از یکی از رمان‌های محمدرضا کاتب را می‌گذاشتم کف دستشان، ولی حتی زحمت باز کردنش را هم به خودشان نمی‌دادند. این موضوع برای رمان‌ها و کتاب‌های ترجمه هم صدق می‌کرد.

از یک جایی به بعد دیگر علاقه‌ای به شنیدن ندارند. یعنی بیشتر منتظر بودند دور شوم تا کتاب را یک گوشه‌ای بچپانند و فرار کنند؛ اما بدترین موقعیت جایی بود که مخاطبان کتابی را می‌خواستند که دقیقاً شبیه به فلان کتاب باشد. من هیچ وقت متوجه این سؤال نشدم.

نمی‌توانم بفهمم چطور می‌شود عین کتاب «نیچه گریست» را که خدا می‌داند همان خواننده در چه حال وهوایی آن را خوانده، معرفی کرد. اصلاً مگر چندتا شبیه به این کتاب منتشر شده؟ و گیریم که شده، آیا آن کتاب‌ها دقیقاً عین همان کتاب می‌شود؟ دوباره می‌تواند همان حس وحال را برای آن‌ها تداعی کند؟

برخی از این کتاب خوان‌های تفننی حتی حاضر نبودند برای یک لحظه، حتی برای یک قدم، جلوتر بیایند تا به قفسه دیگری نگاهی بیندازند و محض تفنن هم که شده با جهان دیگری آشنا شوند. با ادبیات کشور‌های دیگری، با قصه‌ها و شخصیت‌های دیگری. انگار از آن ایستایی و سکون لذت می‌برند و از ریسک کردن وحشت می‌کنند. من نمی‌دانم این دیگر چه شکی است که به جان بعضی از کتاب خوان‌ها افتاده. آخر کتاب خوانی از روی لجبازی هم مگر می‌شود؟

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.