گیوم آپولینر، شاعر نامدار فرانسوی در اوایل سده بیستم میلادی، شعری به نام «قلب» سروده است که چنین محتوایی دارد: «قلب من، چون شعلهای است باژگونه» (ترجمه محمدعلی سپانلو). اما آنچه این شعر را متمایز میسازد، نه واژگان به کاررفته در آن که نوع چینش این واژهها بر صفحه کاغذ است. شاعر حروف این شعر را به گونهای از پی هم آورده است که طرح یک قلب، پیش چشم خواننده شکل بگیرد. این تجربه به نوعی از ادبیات تعلق دارد که «شعر تجسمی» یا «شعر عینی» یا «شعر کانکریت» (Concrete Poem) نامیده میشود.
همچنین به آن شعر تصویری هم گفته اند، اما با توجه به اینکه عنوان اخیر اکنون در زبان فارسی آن شعرهایی را به ذهن متبادر میکند که واژهها و عباراتش در «ذهن» خواننده تصویر میسازد و نه پیش چشمانش، عنوان و برابر مناسبی برای شعر کانکریت نیست. شعر تجسمی شاید بیش از ادبیات به هنرهای دیداری (نقاشی، طراحی، مجسمه سازی و...) نزدیک شده باشد؛ همچون فرزند ناخلفی که پیشرفتش را در دوری از پدر و نزدیکی به دیگران جُسته باشد.
این سرودهها در غرب پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد، ولی پیشینه آن به «شعر طرح وار» (Pattern Poem) میرسد که رد آن را تا یونان باستان (سدههای دوم و سوم پیش از میلاد مسیح) میتوان زد. در آن زمان اشعاری آفریده شد که متنش تصویر ایجاد میکرد؛ برای نمونه خوب است از شعری یاد کنیم که شبیه تخم مرغ نوشته شد!
در دوره نوزایی (رنسانس) ادبیات انگلیسی هم سراغ شعر طرح وار رفت و سرودههای شاعری مذهبی به نام جرج هربرت آن را به کمال رساند. چامه زبانزد «بالهای عید پاک» از سراینده نام برده در سده هفدهم، مثال جالبی در این باره است، شاعر در سطرهایی از اثر درباره بی خردی انسانی میگوید که موهبتهای الهی را از دست میدهد. هربرت سپس از آرزوی پرواز میگوید. این سطرها طوری زیر هم نوشته شده که شکل ظاهری آن بالهای از هم گشوده یک پرنده است. در هر صورت، نمونه تکامل یافته شعر طرح وار، شعر تجسمی است که پس از ۱۹۴۵ میلادی مورد توجه برخی شاعران قرار گرفت.
اکنون نیز عدهای دست به چنین طبع آزماییای میزنند و البته باید گفت اگر میپندارند کار تازهای میکنند، با توجه به تاریخچه مختصری که از این تجربههای ادبی آوردیم، اشتباه میکنند و خیلی نوآور به شمار نمیآیند! بااین حال، نفس حرکت به سوی کمتر کارشدهها میتواند شاعر و مخاطبش را به متفاوت دیدن ترغیب و تشویق کند و این گرایش به تفاوت، اگر پشتوانه فکری بسزایی داشته باشد، راهکار پیشنهادی درخور درنگی خواهد بود برای نجات شعر امروز؛ نجات از گرداب کلیشه و تکرار و سادگی بیش از اندازه و هر آسیبی که شعر کنونی فارسی را دچار رخوت و فترت کرده است! یادمان باشد هنرهایی جز هنر شاعری هستند که شعر تجسمی را جدی گرفته و آثار جالب توجهی هم عرضه کرده اند؛ مانند تایپوگرافی یا حکاکی روی چوب و جز این ها.
* در نگارش این مطلب از کتابهای «گیوم آپولینر در آئینه آثارش. پاسکال پیا. برگردان فارسی محمدعلی سپانلو. ناشر نامعلوم. ۱۳۷۲» و «فرهنگ اصطلاحات ادبی. سیما داد. انتشارات مروارید. چاپ دوم، ۱۳۸۳» و ویکی پدیای فارسی بهره برده شده است.