از پول و زندگی خود برای پایان دادن به حیوان کشی گذشته اند. می گویند به چاه نفت وصل نیستیم. بچه مایه دار هم نیستیم. قلب داریم و نمی توانیم ببینیم حیوانی آزار ببیند و کشته شود یا از گرسنگی بمیرد.
الهام مهدیزاده - «تجارت از سگ ولگرد، زنده به گور کردن مادهها یا کندن گوش و دم یا...» کمی مکث میکند و دوباره جملات را با همان ضرب آهنگ تند ادامه میدهد: «رهاکردن تولههای یک روزه شیرخوار و نالههای سگ ماده، بستن زبان بسته پشت وانت و کشیدن و... مگر انسانیت از بین رفته است یا قیامتی نیست که این گونه با حیوانهای زبان بسته رفتار میکنند؟ این زبان بستهها هم خدایی دارند. نمیدانیم چه بگوییم، خودتان طوری بنویسید که بدانند اینجا شهر امام مهربانی است. روایتهای زیادی از ائمه (ع) داریم که حیوان آزاری روا نیست.» این جملات هانیه و ۴ بانوی حامی حیوانات است که از پول و زندگی خود برای پایان دادن به حیوان کشی گذشته اند. میگویند به چاه نفت وصل نیستیم. بچه مایه دار هم نیستیم. قلب داریم و نمیتوانیم ببینیم حیوانی آزار ببیند و کشته شود یا از گرسنگی بمیرد.
یک روز کامل میان سگها
نوشین به همراه ۴ بانوی دیگر چندسالی است کار حمایت از حیوانات را در کنار دیگر اولویتهای زندگی خودش گنجانده است. قرار است همراه او سری به پناهگاه حیوانات بزنیم و بقیه حرفها را بگذاریم در جمع پنج نفره شان.
نوشین میگوید: کافی است عدهای دلال بدانند نشانی ما کجاست، از فردای آن روز پناهگاه را زیر فشار میگذارند و هرروز تولههای سگ را دم در میگذارند تا ما اجازه ورود توله بدهیم. نقطه ضعف ما را هم میدانند، اینکه اگر تولههای یک روزه را جلو در پناهگاه رها کنند، آنها را به حال خود نمیگذاریم و از آنها هم نگهداری میکنیم.
مسیر رسیدن به پناهگاه طولانی است و در ادامه راه نوشین از دلایل ممنوع شدن ورود توله به پناهگاه میگوید: از آبان ماه پارسال ورود تولهها را ممنوع کردیم. برخی از صیادان زنده گیر سگ، چندسال قبل برای گرفتن هر قلاده سگ حدود ۳۰ هزار تومان از شهرداری پول میگرفتند. بعضی از آنها با همین شیوه از سگهای ولگردی که میگرفتند، توله کشی میکردند و پول بیشتری به اسم سگهای ولگرد از شهرداری میگرفتند. وقتی ما ورود تولهها را ممنوع کردیم، آن قدر به فرمانداری و شهرداری رفتند تا ما را زیر فشار بگذارند و بتوانند دوباره تولههای یک روزه را وارد سوله کنند. ماجرای جمع آوری سگهای ولگرد ماجرای پیچیدهای است که شاید برای خیلیها ساده به نظر برسد، اما در این مدت که وارد کار شده ایم، آدمها و کارهای عجیبی دیده ایم، اینکه یک نفر به اسم جمع آوری سگهای ولگرد برای خودش دم ودستگاه کسب درآمد درست کرده است.
تجارت با سگهای ولگرد
ادامه صحبتهای نوشین با موضوع تجارت از سگهای ولگرد همراه است. برخی افراد کارشان جمع آوری سگهای ولگرد است. به طور دقیق نمیدانیم این کار برای این افراد چقدر درآمد دارد که به هر قیمتی که شده میخواهند آمار تعداد سگهایی را که از اطراف مشهد جمع میکند بالا ببرند. شاید باور نکنید تا همین ۲ سال قبل حتی دست به سگ دزدی هم میزدند. خبر موثق داریم که از روستاها و شهرهای اطراف مشهد سگ میآوردند و به اسم سگهای ولگرد مشهد به شهرداری میفروختند. قبلا شهرداری برای هر قلاده سگی که میآوردند ۳۰ هزار تومان به آنها میداد، اما وقتی شهرداری متوجه تخلفات شد، شیوه کار با آنها را تغییر داد.
حرف هایش را بدون توقف ادامه میدهد و مدعی میشود: اگر به بولوار شاهنامه بروید، همه این افراد و صیادانشان را میشناسند و از دست آنها حسابی شاکی هستند. سودجویان اگر سگی را که دارای نژاد اصیل است هم پیدا کنند، آن را برای توله کشی نگه میدارند یا در جمعه بازار حیوانات میفروشند. روستاییان زیادی حاضرند شهادت بدهند که این افراد را دیده اند که در جمعه بازار حیوانات سگهای نژاد اصیل را فروخته اند.
او در مسیر طولانی راه همچنان از مشکلات میگوید: تعدادی صیاد سگ در پوشش جمع آوری سگهای ولگرد، از دهیاران یا شهرداران شهرهای کوچک مبالغی را برای جمع آوری سگهای ولگرد آن روستا دریافت میکنند. از سوی دیگر این سگها را به عنوان سگهای ولگرد جمع آوری شده از محلات حاشیه مشهد به شهرداری تحویل میدهند.
از مشهد خارج شده ایم و حتی از چند روستای حاشیه مشهد هم عبور کرده ایم. او میگوید: پناهگاه حیوانات را هیچ کس دوست ندارد. در این یک سالی که گذشت تاکنون چندبار محل پناهگاه را عوض کردیم. هرجا که میرویم آدمهایی پیدا میشوند که میگویند اینجا نباشید. همین یک سالی که این کار را جدی انجام میدهیم تاکنون ۵ بار زمین پناهگاه را عوض کرده ایم، چون هربار یک نفر پیدا میشد که مخالف باشد او خطاب به راننده میگوید: داخل فرعی سمت چپ بپیچید و تا انتها بروید. آخر این فرعی که برسیم پیداکردن سوله زیاد سخت نیست.
کمی جلوتر چند سگ کنار یکی از دیوارهای نیمه خراب و گلی دراز کشیده اند. از همان فاصله صدای پارس سگها به گوش میرسد. نوشین میگوید: از اینجا به بعد دیگر احتیاج به نشانی دادن نیست و با همین سروصدای پارس سگها میتوانید راحت حدس بزنید که پناهگاه کجاست. زمین پناهگاه بزرگ است و اطرافش بیابانی برهوت است، خالی از خانه و خالی از روح زندگی.
زن و شوهر حامی
چند سگ کنار پراید سفید خاک گرفتهای جلو در پناهگاه هستند و دوان دوان خودشان را به ما میرسانند. اولین جمله نوشین قبل از ورود به پناهگاه یک سؤال است: از سگ که نمیترسید؟ حدود ۱۰۰ سگ کنار هم هستند که بیشتر اوقات برای هم دندان تیز میکنند. با قبول شرایط و تلقین به ما که سگها ترس ندارند، زنگ در ورودی را میزند. مرد جوان با دستکشهای سیاهی که به غذای سگها آغشته است، در را باز میکند. صدای پارس سگها تمام گوشمان را پر میکند و جایی برای صدای آرام نوشین نمیگذارد. این حامی حیوانات کمی بلندتر از قبل صحبت میکند و قبل از ورود به پناهگاه به معرفی مرد جوانی که دررا باز میکند، میپردازد: آقای مرادی چند وقتی است که با همسرشان کمک دست ما شده اند و کار رساندن غذا و مراقبتهای لازم با حیوانات داخل پناهگاه با آن هاست. خانم آقای مرادی از پرستارهای خانگی است و بابت آموزشهایی که برای تزریقات و دارو دیده است، همراه همسرش کار رسیدگی به سگهای بیمار و دادن غذا به آنان را انجام میدهد.
مرد جوان همان طور که احوالپرسی میکند، از جلو در ورودی پناهگاه کنار میرود. پشت سر آقای مرادی زمین خاکی و بزرگ پناهگاه قرار دارد که با فنس محصور شده و تعداد زیادی سگ را در خود جای داده است. بعضی از سگها با ورود ما کنار فنسها میآیند و با پارس کردنهای پشت سر هم دندان تیز میکنند. چشم هایمان دنبال سگهایی است که هر چند لحظه دنبال هم میکنند و مشاممان هم پر شده از بوی خونابه و ضایعات پوست مرغ که داخل چند پلاستیک سیاه کنار فنس سگها قرار دارد.
آقای مرادی ۲ کیسه پلاستیکی سیاه را برمی دارد و چهارچوب فلزی درِ یکی از فنسها را کنار میزند تا داخل محوطه سگها شود و میگوید: الان موقع غذا خوردن این زبان بسته هاست. از صبح کلی گشتم تا این ضایعات گوشت را فراهم کردم. غذا برایشان بریزیم برمی گردم.
چند سگ با ظاهر کوچکتر کنار فنسها ایستاده اند. آقای مرادی به محض آنکه چهارچوب فنس دار را کنار میزند، همان چند سگ کنار فنسها خودشان را به نزدیکی ما میرسانند. مرادی نگاه متعجب ما را قبل از رد وبدل شدن هر حرفی این طور پاسخ میدهد: نترسید کاری با شما ندارند. این ۲ تا از همه مظلومتر هستند و از سگهای نگهبان اند. ریختن غذا برای سگها چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد و تا آن موقع که بخواهند شما را اذیت کنند، برمی گردم. از همان فاصله میان خودش و ما و فنسی که ما بین قرار دارد، دوباره پی حرف هایش را میگیرد: غذا دادن به سگها شرایط خاصی دارد، اگر کیسه را رها کنم، چند سگ که قویتر هستند، بالای سر کیسهها میآیند و اجازه نمیدهند دیگر سگها غذا بخورند و باید غذا را چند گوشه پخش کنم.
یک چشم به چند سگ اطراف دوخته ایم و یک چشم به زمین آن طرف فنسها و سگهایی که با گردنهای کشیده چشم به کیسه پلاستیکی غذا دارند.
انتهای زمین چند آلونک آجری کوچک درست کرده اند. نوشین میگوید: این آلونکهای آجری را برای سگهای ماده و توله هایشان درست کرده ایم. معمولا این سگها شرایط خاصی دارند که اگر به حال خودشان رها شوند، از بین میروند.
حرفهای نوشین هنوز ادامه دارد که ۲ جسم کوچک از پشت سر و با تکانی آرام صحبتمان را قطع میکنند. نوشین بدون توقف بیان میکند: بشین جِسی. نترسید، یکی از سگ هاست که روی پایش بلند شده است و دست هایش را به پشت شما زده است. سگها از این کارها زیاد میکنند تا محبت جلب کنند.
نوشین حرف هایش را درباره آلونکهای انتهای زمین ادامه میدهد: بعضی از این سگها را به بدترین حالت ممکن اینجا میآوریم که باید دوا و درمان شوند.
این حامی سگها حرفهایش را با اشاره به سمت زمین ادامه میدهد: آن سگ قهوهای را که اندام بزرگی دارد میبینید. دور پوزه این سگ معلوم نبود برای چه مدتی سیم بسته بودند، طوری که به استخوان رسیده بود. وقتی سگ را به اینجا آوردیم، کسی فکر نمیکرد زنده بماند، اما با مراقبتهایی که کردیم الان زنده است.
مصیبت تهیه غذا
یکی از کیسههای غذا استخوان ماهی و پوست مرغ است، یکی دیگر از کیسهها برنج پخته شده است. همسر آقای مرادی پیش از آنکه بخواهد از کارش بگوید، ترجیح میدهد که کارش را تمام کند. مرادی هم ادامه میدهد: هیچ کس موافق این کار نیست، برای پیداکردن غذای این زبان بستهها مصیبت دارم. هر روز حدود ساعت ۴ یا ۵ صبح بیدار میشوم و با همان پرایدی که دم در دیدید، به سمت چهارراه گاز میروم تا بتوانم غذایی برای پناهگاه مهیا کنم. فصل زمستان که میشود، پیداکردن ضایعات با بدبختی است. از هر مغازه درنهایت ۲ یا چندکیلوگرم ضایعات میتوانم فراهم کنم. الان برای هر کیلوگرم ضایعات باید ۱۸۰۰ تومان بدهیم. کاش با پول پیدا بشود. تازگیها دام پزشکی کشتارگاه و مغازهها را از دادن ضایعات منع کرده است. معمولا روزی ۳۰۰ کیلوگرم غذا برای سیرکردن سگهای پناهگاه لازم داریم. بعضی از روزها مثل غذای امروز که میبینید، ضایعات کم داریم و مجبوریم غذای دیگری بدهیم. این برنجهای پخته دورزیر را یکی از خانمها که در رستوران کار میکند برای ما جمع میکند. هر چند روز میروم از او میگیرم. اگر هم غذا نبود، آن روز برای سیرکردنشان نان میدهیم. همین امروز از ۶ صبح تا ۱۲:۳۰ ظهر دنبال فراهم کردن غذا بودم. از صبح این حیوانها گرسنه بودند و تا غذا برایشان فراهم کنم، چارهای نیست، باید تحمل کنند.
پایانی بر سوله مرگهانیه هم در جمع ۵ بانوی حامی سگ هاست. به گفته او بعد از یک سال پیگیری و با حمایتهای فرمانداری، انجمن مردمی حمایت از حیوانات را راه اندازی کرده اند. جمع شدنشان مربوط به تیرماه سال قبل و در بازدید از مرکز نگهداری سگهای بی پناه و ولگرد بود، مرکزی که آنها از آن به عنوان سوله مرگ یاد میکردند.
هانیه میگوید: تا چندین سال قبل مسئولان تنها راه نجات سگهای ولگرد را کشتن آنها میدانستند. همه این سگها را از محلات مختلف جمع آوری میکردند و شاید اگر بگویم تلخترین و بدترین تصویری راکه تا حالا در عمرم دیده ام در همین مرکز دیده بودم، اغراق نکرده ام. بیشتر از ۱۰۰۰ قلاده سگ داخل ۳ قفس نگهداری میشدند. آن قدر فضا کم بود که سگها جایی برای خوابیدن نداشتند. از شدت گرسنگی به جان هم میافتادند و خیلی از سگهای سوله میمردند. آماری که برای مرگ ومیر سگهای این سوله میدادند، ماهی ۴۰۰ قلاده سگ بود. واقعا دردناک است. این گونه مردن سگها برای من عجیب بود، چون یک مسلمان با همه سفارش ائمه (ع) برای مهربانی با حیوانات این کار را نمیکند. مثلا داخل این سوله تولههای یک روزه را از مادر جدا میکردند و با این کار هم آن حیوان ماده را عذاب میدادند، هم باعث مرگ تولهها میشدند.
نگهداری با هزینه شخصیهانیه در ادامه به حمایتهای فرمانداری و استانداری برای رسیدگی به وضعیت سوله مرگ اشاره میکند و میگوید: رنج و درد این حیوانات را با فرمانداری و استانداری درمیان گذاشتیم و مدتها دوندگی کردیم تا سرانجام جلسهای در فرمانداری مشهد برای رسیدگی به وضعیت این حیوانات برگزار شد. در آن جلسه تصمیم بر این شد که هیچ تولهای وارد آن سوله نشود. همچنین پنجشنبهها را روز واگذاری گذاشتند تا سگهایی که شرایط مساعدی دارند و واکسن هاری به آنها تزریق شده است، به طور رایگان به دوستداران و دامداران واگذار شود و مردم تنها ۴۰ هزار تومان هزینه برای واکسن هاری بپردازند. با واگذاریهایی که داشتیم و جداکردن سگهای ماده و عقیم سازی برای کاهش جمعیت سگهای ولگرد، آمار سگها خیلی کاهش یافت و به کمتر ۱۰۰ قلاده رسید. مرگ و میر هم الان کمتر از ۵ قلاده شده است. البته این را هم بگویم که مدیرعامل سازمان پسماند و مسئولان فرمانداری هم در این رابطه خیلی کمک کردند.
به گفته او در تمام این مدت و با وجود همه کارهایی که برای کاهش جمعیت سگهای ولگرد و نگهداری آنان با شرایط مناسب انجام داده اند، هیچ کس یا نهادی حاضر نشده است حتی ۱۰۰۰ تومان به آنها کمک کند و همه این هزینهها را با پول شخصی پرداخت کرده اند.
هانیه ادامه میدهد: الان به خیلی از کلینیکها برای درمان سگهای بیمار یا گرفتن واکسن بدهکار هستیم. برای عقیم سازی هر سگ دست کم ۳۰۰ هزار تومان باید به کلینیکها بپردازیم. برای واگذاری سگها باید واکسن هاری بزنیم تا این سگها پلاک گذاری شوند و دیگر به هیچ عنوان باعث انتقال بیماری نشوند. همین هفته گذشته باید برای ۲۰ قلاده سگ واکسن هاری خریدیم و ۷۰۰ هزار تومان پرداخت کردیم.
افسانه یکی دیگر از ۵ بانوی حامی است. او یک کترینگ خانگی دارد و در این گروه تمام امور اداری را برعهده گرفته است. افسانه هم حرف هایش را با گلههایی از زنده گیرهای سگ شروع میکند: نمیدانم چه درآمدی برای این افراد وجود دارد که حاضرند سگهای روستاهای اطراف را از داخل باغ هایشان بدزدند. گاهی هم سگهایی را که میدزدند دوباره رها میکنند تا زنگ و تماس مردمی بیشتر شود و آنها بتوانند ادعا کنند که سگهای ولگرد زیاد هستند و آنها باید برای جمع آوری سگها حضور داشته باشند. واقعا عجیب است که آنها آمار میدادند در طول سال ۷۰۰۰ قلاده سگ بی سرپرست را جمع آوری کرده اند. مگر مشهد چقدر سگ دارد؟ اگر آنها سگها را عقیم کرده بودند، چرا باید هنوز آمار سگهایی که ارائه میدهند این قدر زیاد باشد؟ این آدمها حتی برای آنکه ما و فرمانداری مشهد را زیر فشار بگذارند و ادعا کنند که سگهای بی سرپرست مشهد زیاد است، بارها جلو زمین پناهگاه توله میگذارند. چندبار که رفتیم این تولهها از گرسنگی و تشنگی جلو در تلف شده بودند.
ماهی ۶ میلیون تومان هزینه برای سگهای گرسنه و مریضآتوسا اسفندی دیگر بانوی همراه این گروه است. او همراه همسرش کمک حال این انجمن حمایت از حیوانات شده و به گفته دیگر اعضای گروه به نوعی «مادرخرج» گروه است. هزینههای درمان سگها و غذا را معمولا هر کدام از این ۵ بانو به تنهایی میپردازند، اما بخش بیشتر هزینههای کلینیکها را او میپردازد. میگوید هرزمان که با مردم صحبت میکنیم، همه کار ما را تحسین میکنند، اما وقتی از آنان برای کمک به این حیوانات گرسنه کمک میخواهیم، کسی کمک نمیکند.
او میگوید: گاهی دیگر روی آن را ندارم که از همسرم برای یک حیوان مریض پول بگیرم، اما خدا را شکر که همسرم همیشه همراه بوده است.
خودش نمیخواهد رقمی اعلام کند، اما دوستان میگویند که در ماه پنج، شش میلیون تومان برای این مهم هزینه میکند.
او خاطرات زیادی از کمک به حیوانات دارد، کمک به سگهایی که برای بریده شدن گوشها بخشی از پوست سرشان هم از بین رفته بود یا سگهایی که با سنگ زدن و چوب زدن عدهای دست و پایشان شکسته شده بود. او حتی به نمونههایی مثل زنده به گور کردن برخی از تولههای ماده اشاره میکند.
غذا دادن به حیوانهای گرسنه بیابان
لاله هم مدتی است با این گروه حامی همکاری میکند. او هفتهای یک بار همراه خانواده برای حیوانهای گرسنه بیابان غذا میبرد. او یک فعال محیط زیستی است و به گفته خودش بیشتر مسیرهای رفت وآمدش را با مترو و اتوبوس طی میکند. لاله در همان مسیرهای رفت وآمد به محل کارش و در مقابل برخی از منازل که صاحبان آن اجازه داده اند، ظرف غذا گذاشته تا برای گربهها و پرندهها غذا بریزد، اما این تنها اقدام لاله برای حمایت از حیوانات نیست. او میگوید: از همان بچگی از پدر و مادرم ضایعات مرغ را میگرفتم و با خانواده به کوههای اطراف میبردیم تا به حیوانهای گرسنه غذا بدهیم. من از بچگی با این کار آشنا شدم و الان نیز این کار را ادامه میدهم.
لاله هم میخواهد جلو کار زنده گیرها و خرید و فروش حیوان گرفته شود: ما هر پنجشنبه واگذاری داریم و برای این واگذاری جز همان مبلغ واکسن هاری پولی نمیگیریم. باید به جایی برسیم که خرید و فروش حیوان حذف شود. ما خودمان سگها را از سوله شهرداری میگیریم، به آنها واکسن تزریق میکنیم و آنها را در اختیار مردم قرار میدهیم.
حرف آخر گروه یک درخواست از شهردار مشهد است. هانیه میگوید: آقای شهردار چنددقیقه به ما و همه کسانی که میخواهند مشهد شهر مهربانیها باشد، وقت بدهد. کاش میشد ایشان را ملاقات کنیم و بگوییم این مرکز با تلاشهای زیادی که انجام دادیم این گونه شد و الان هم از شما فقط حمایت میخواهیم.