صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

فعلا فقط نان است که اینجا مانده است!

  • کد خبر: ۱۶۱۳۷۷
  • ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۷
قطار سریع السیر تورم ایستاده بود و تک تک کالا‌ها با عجله داشتند سوار می‎شدند تا بروند در یک کانال قیمتی جدید پیاده شوند.

قطار سریع السیر تورم ایستاده بود و تک تک کالا‌ها با عجله داشتند سوار می‎شدند تا بروند در یک کانال قیمتی جدید پیاده شوند. ماست پرچرب همان طور که داشت می‌دوید، دید نان یک کنار ایستاده است.
-سلام نان. چرا این قدر خون سرد اینجا وایستادی.  جا می‌مونی ها! ببین تمام اقلام دارند سوار می‌شن.
-من نمی‌تونم بیام. دلم برای سفره خانوار‌ها می‌سوزه.
-آها! یعنی می‌ترسی سفره شون از اینی که هست هم کوچک‌تر بشه؟

-سفره شون کوچک‌تر نمیشه. من اگه بیام دیگه کل سفره خانوار جمع میشه. درسته که من وزنم بفهمی نفهمی نسبت به سال قبل کمتر شده و اون کیفیت قبل رو ندارم، ولی چند وقتی هست که تونستم قیمتم رو ثابت نگه دارم. کاش تو هم خودتو کوچک‌تر می‌کردی، ولی قیمتتو ثابت نگه می‌داشتی.

ماست پرچرب خندید و گفت: ببین. من هم وجدان دارم و این کار‌ها رو کردم. هم وزنمو کم کردم و هم تازه مثل قبلا غلیظ نیستم. خیلی وقت‌ها منو با ماست کم چرب اشتباه می‌گیرن. البته ماست کم چرب هم این قدر رقیق شده که باز اون رو با دوغ اشتباه می‌گیرن. خلاصه دوست داشتم قیمتم ثابت بمونه، ولی باور کن از یک جایی به بعد دیگه نمیشه هیچ کاری اش کرد. باید سوار قطار سریع السیر تورم شد و رفت.
نان گفت: برای من سخته سوار این قطار شدن.

ماست پرچرب گفت: توی قطار تورم هم خوش می‌گذره ها. حتی ژاپنی‌ها که فرت و فرت قطار سریع السیر جدید می‌سازند، اذعان کردند که نمی‌تونن سرعت قطارشونو به سرعت قطار تورم برسونن. تو هر کوپه این قطار چند قلم جنس با هم جمع میشن و با هم آهنگِ «تورم، تورم، تورمت مبارک» رو می‌خونند و دست می‌زنند.

نان گفت: واقعا ازت توقع نداشتم ماست. با اینکه ظاهرت سفیده باطن سیاهی داری. مگه وقتی سوار قطار تورم می‌شین و از پنجره بیرونو نگاه می‌کنین، سرپرستان خانوار رو نمی‌بینین که دنبال قطار می‌دوند و داد می‌زنند که نرین.
ماست گفت: باور کن دست خودم نیست. شرایط اقتصادی طوریه که تو هم آخرش مجبور میشی، سوار شی و یک ایستگاه خیلی دورتر پیاده بشی.

در همین حین بلندگوی ایستگاه گفت: کالا‌های عزیزی که قصد سفر به کانال‌های قیمتی جدید را دارند تا لحظاتی دیگر قطار سریع السیر تورم حرکت خواهد کرد.
ماست خداحافظی کرد و نان هم زیرلب زمزمه کرد: قطار می‌رود، تو می‌روی، تمام ایستگاه می‌رود.

بعد هم رفت توی سفره. همانجایی که غیر از خودش هیچ قلم خوراکی دیگری نبود و باید با تنهایی خودش سر می‌کرد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.