پسرعموی پدرم بعد از مدتها آمده بود خانه ما و تلویزیون هم داشت یک میزگرد اقتصادی نشان میداد.
البته قبل از آمدن او داشتیم یک مستند میدیدیم که کروکودیلهای غول پیکر منتظر بودند گورخرها بیایند لب رودخانه آب بخورند تا آنها هم گورخر بخورند.
ولی بابا به محض شنیدن صدای زنگ، بلافاصله زد شبکهای که برنامه میزگرد اقتصادی داشت تا جلو پسرعمویش که استاد اقتصاد بود کم نیاورد و این طور القا کند که او هم روی مباحث اقتصادی اشراف دارد.
خلاصه همان طور که کارشناسان توی تلویزیون داشتند درباره اقتصاد پویا حرف میزدند، پدرم گفت: من نمیدونم چرا اینها همش میگن اقتصاد ما پویا نیست.
پسرعمو گفت: یعنی شما میگید پویا هست؟
خواهرم از آشپزخانه صدایش آمد که گفت: پویا نیست، پادگان بهش مرخصی نداد که بیاد.
خواهرم فکر کرده بود منظور پسرعموی بابا، برادرِ سربازم، پویاست. پدرم بدون توجه به سوءتفاهم اتفاق افتاده گفت: بله! همه جای اقتصادمون هست.
پسرعموی بابا که دکترای اقتصاد داشت گفت: ببخشید پسرعمو! کجاش پویاست؟
بابا گفت: یک بخشش همین کالاها و اجناس توی بازار هستند ببین چقدر پویا هستند. شبها که ما میخوابیم، این کالاها بیدارند، ما خواب خوش میبینیم، اونا چندهزار تومان، چند هزار تومان پیشرفت میکنند.
یا مثلا همین بانکهای بزرگ ما هم برای دادن یک وام کوچک مردم را به پویایی وا میدارند. مثلا هی به متقاضیان وام میگویند امروز بروند و فردا بیایند تا آخرش با وامشان موافقت شود و بعد هم به این در و آن در بزنند و ضامن و مدارک دریافت وام فراهم کنند.
یا اصلا همین کوچه ثبت احوال که ارز میفروشند، برو ببین چقدر پویا هستند. هر لحظه یک نرخ اعلام میشود.
چرا راه دور بروم، همین خود من! مثل آهو ازصبح تا شب کار میکنم و کافیه یک روز بی خیال پویایی بشم. اون وقت کل زندگی ام عقب میافته.
پسرعموی بابا گفت: البته منظورشون از اقتصاد پویا، یک اقتصاد کاملا سالم و رقابتی است.
بابا گفت: اتفاقا اقتصاد ما خیلی هم رقابتی است. الان هر وقت جنس تنظیم بازار بخوان بدن، همه شدیدا رقابت میکنند که زودتر توی صف جا بگیرند.
بابا بعدش با تأسف به کارشناسان توی تلویزیون نگاه کرد و آه بلندی کشید و گفت: باور کن اینا کارشناس نیستند!
گفتم: بابا حالا خودتو ناراحت نکن. اینا اگر کارشناس بودند که برای میزگرد، دور میزِ مستطیل شکل نمینشستند! اصلا من میزنم یک شبکه دیگه.
دوباره زدم شبکهای که قبل از آمدن پسرعمو نگاه میکردیم، گورخرها هنوز نیامده بودند آب بخورند.