همیشه وقتی عید قربان از راه میرسد، نوید آمدن عید غدیر را هم میدهد؛ عیدی عزیز که بهانه اش علی (ع) است. علی (ع) مظهر جود، سخاوت و مهربانی است. غدیر روشنترین نقطه تاریخ است، همان جا که آدم باید دلش را از رسیدنش شاد کند، بخندد، جشن بگیرد و برای شادی دیگران تلاش کند.
غدیر بهانهای برای شادی است، بهانهای برای دورشدن از روزمرگی و فکرکردن به مردی که نامش زیباترین نام جهان است، فاتح خیبر است، همسر دردانه رسول خداست و پدر جوانان اهل بهشت. چه بهانهای بهتر از علی (ع) برای شادبودن؟
در خانه ما عید غدیر همیشه زودتر از تقویم از راه میرسد و مادر خانه را برای میزبانی از میهمانانی که برای عیددیدنی میآیند، مهیا میکند.
در واقع ما هر سال دوبار خانهتکانی داریم؛ یک بار برای آمدن سال نو و یک بار برای میزبانی از عید غدیر. هرچه به عید نزدیکتر میشویم، رنگهای خانه بیشتر میشود، ریسههای رنگی روی دیوار جا خوش میکنند، پارچهای که مادر از نجف خریده و منقش به اسم مولاست، جای هرساله اش مینشیند و پولک دوزیهای قدیمی هم مثل هرسال در نقاط مختلف خانه نصب میشوند.
آخرین کار هم نصب پرچمی سبزرنگ روی در ورودی خانه است؛ ساتنی سبز که از دور نمایان است و دیدنش به معنای آمدن عید غدیر است. من در کنار همه وظایفی که در روز عید دارم، باید اسکناس نو هم برای مادر پیدا کنم، حتی شده از زیر سنگ. پیداکردن اسکناس نو چند روز مانده به عید کاری سخت است، اما اطراف بانک ملی در خیابان ارگ پر میشود از بستههای هزاری، ۲ هزاری و....
سال هاست که در خانه ما جشن عید غدیر برگزار میشود و همسایهها برای دیدن عید پیش مادر و بی بی جان میآیند. انگار غدیر بهانهای است که دوستیها در آن پررنگ میشود.