جایگاه و نقش هنر در جهان کنونی نسبت به آنچه در گذشته جریان داشته بسیار وسیعتر و پیچیدهتر شده است. هرچند ابزارهای هنری کارکرد سنتی و اثربخش ژرف خویش را حفظ کرده اند، به دلایل گوناگون در خروجی و چگونگی اثربخشی فرواردههای هنری دگرگونی جدی صورت گرفته است. از یک سو باید اشاره کرد که تحولات فناورانه در چرخه تولید آثار هنری اثر بسیاری گذاشته اند.
فناوری توانسته است ویژگیهای زیبایی شناسانه آثار خلاقه هنری را حفظ کند و با جاری کردن ارزشهای زیبایی شناختی در محصولات کاربردی زمینه مصرف عمومی و گسترده زیبایی به بهانه استفاده عملی از محصولات را فراهم آورد. زمانی که از هنر در تولید آنچه مورد نیاز عموم مردم است استفاده کنیم، در حقیقت به توسعه اثربخشی محصول اولیه هنری کمک کرده ایم.
از سوی دیگر مسئله مهم زنجیره مصرف اصل دیگری است که متناسب با شرایط امروز باید بدان پرداخت. منظور از زنجیره معنا، پیش بینی و فراهم آوردن شرایطی برای ارتباط منطقی و منظم بروندادهای هنری در یک نظام معنایی مشخص برای جامعه است. به گونهای که این آثار بتوانند موجب تقویت اثربخشی یکدیگر شوند. به عنوان مثال اگر در حوزه تولیدات هنری، قالب هایی، چون نشر، سینما، تجسمی و... را در نظر بگیریم، باید دید که در تولیدات انجام شده، نهاد کلان سیاست گذار چه نظم معنایی را در نظر گرفته تا این آثار بتوانند در تقویت و ضریب دادن به معنا ایفای نقش کنند.
تصور کنید انتشار یک داستان در حوزه کودک و نوجوان، ساخت انیمیشن درباره آن قصه، تولید اثر سینمایی، ساخت اسباب بازی و طراحی لباس با الگوهای مربوط در چارچوب زنجیره معنایی قرار میگیرند. از این رو باید گفت هنر در جهان معاصر باید بتواند از رویکرد زنجیره و تقویت معنا بهره ببرد. به عبارت دیگر باید در حوزه تولید آثار هنری به مسئله مهم مصرف فرهنگی توجه جدی کرد تا مخاطب با قرار گرفتن در یک نظام از پیش تعیین شده مصرفی، در چارچوب سبک زندگی مورد نظر سیاست گذاران و برنامه ریزان حرکت کند.
ویژگی دیگر مرتبط با هنر در این حوزه، توجه به امر اقتصاد است. امروز هنر برای بازتولید مستمر خویش و با همان رویکرد کاربردی که بدان اشاره شد ارتباطی وسیع با حوزه اقتصاد برقرار کرده است. در واقع آثار و فراوردههای هنری به دلیل توسعه مصرف در نظام اقتصادی جایگاهی ویژه یافته و امروز بخش درخورتوجهی از تولید ناخالص ملی بسیاری از کشورها از محل آثار و خدمات هنری تأمین میشود. از این رو توجه به جنبههای اقتصادی و تجاری، اصلی مهم در تولید آثار هنری شده است و در معادلات و برنامه ریزیهای این حوزه در نظر گرفته میشود.
مجموع آنچه بدان اشاره شد، رویکردی جدید را در فضای هنر فراهم آورده است که میتوان از آن با نام صنایع خلاق فرهنگی و هنری نام برد. این اصطلاح رویکردهای سه گانه مورد اشاره را پوشش میدهد و الزامات آن را تعریف و تدقیق میکند. امروز نظامهای مدیریتی و سیاست گذاری متولی حوزه هنر، برای حفظ اثربخشی و کارآیی خویش ناچارند به رویکرد مهم صنایع خلاق توجه کنند.
صنایع خلاق در کنار توجه به نکاتی که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت، لازم است از عنصر خلاقیت بهره ببرند. در واقع خلاقیت در زمینههای گوناگونی، چون تکنیک، ماده، ساختار، روش و... در خلق آثار هنری میتواند منجر به پدید آمدن آثاری بدیع و تازه شود. باید گفت نوآوری یکی از بایستههای بنیادین در جهان امروز است که بی توجهی به آن موجب ناکارآمدی خواهد شد.
آنچه گفته شد نیازمند اتخاذ رویکرد صنایع خلاق در نظام فرهنگی، غلبه نیافتن نگاه فناورانه و سودمحور در فرایند خلق آثار هنری، زمینه سازی تقویت خلاقیت و دست یافتن به یک نظام کلان در فرایند تولید و توزیع است. در گام نخست تدوین سند جامع صنایع خلاق هنری با رویکرد دینی مسئلهای است که بدان توجه جدی نشده است. گام بعدی تحول در نظام آموزش هنری و تقویت رویکردهای خلاقیت در افراد است. توسعه رویکردهای میان رشتهای برای هنرمندان اصل دیگری است که زمینه شکل گرفتن صنایع خلاق را فراهم خواهد آورد.
در چنین فرایندی مراکز گوناگون از برپایی رویدادهای موسوم به استارت آپ کار خویش را آغاز میکنند و به حوزههای گسترده تری، چون مراکز رشد ختم خواهند شد. حقیقیت این است که در زمینه هنر در فضاهایی، چون رویدادهای استارت آپی، شتاب دندهها و مراکز رشد با ضعفی جدی روبه رو هستیم و کمتر توانسته ایم هنرمندان را درگیر چنین فضاهایی کنیم. یکی از فرصتهای مهم مراکز شتاب دهنده و امثال آن تقویت و کامل شدن آثار هنری یا در واقع محصولات صنایع خلاق فرهنگی در راستای نظام مصرفی جامعه و نه فقط دیدگاه خالق اثر است.
تدوین پیوست اقتصادی از دیگر کارکردهای مهم این حوزه است. همچنین مراکز رشد و شتاب دهنده امکان برقراری پیوند میان بخشهای گوناگون یا فراوردههای هنری منفک از یکدیگر را دارند تا از این طریق به آثاری تکامل یافتهتر دست یابیم.
امروز از نهادهای متولی حوزه هنر دو انتظار جدی وجود دارد. نخست نهادهایی، چون آموزش و پرورش یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که با نسل کودک و نوجوان سروکار دارند وظیفه مهم توسعه و پرورش خلاقیت را بر عهده دارند.
افراد خلاق بیرون آمده از این نظامات آموزشی زمینه تولید آثار هنری در مدار صنایع خلاق را خواهند داشت. در گام بعد نهادهایی، چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری و هر نهاد متولی تولید آثار هنری یا خدمت باید از رویکردهای برگزاری رویدادهای نوآورانه در مسیری که اشاره شد بهره ببرد. این امر نیازمند یک تحول بنیادین در حوزه سیاست گذاری هنری با در نظر گرفتن تمام زمینههای مؤثر در آن است.