صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی به جریان‌های اندیشه‌ای شهر مشهد در قرن چهاردهم خورشیدی

  • کد خبر: ۲۰۳۱۱۲
  • ۱۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۳
  • ۱
هرگوشه از تاریخ مشهد را که ورق بزنیم، مملو از اتفاقات بزرگی است که هرکدام از آن‌ها سرمنشأ جریان‌های مهمی در ایران شده است. اندیشمندان و علمای بزرگی در قرن چهاردهم خورشیدی از مشهد سربرآورده‌اند، تاجایی‌که آوازه اندیشه‌های آنان به سرتاسر تمدن اسلامی رسیده است.

به گزارش شهرآرانیوز یکی از مفاهیم کانونی تمدن‌سازی اسلامی و تحقق اسلام اجتماعی، واژه شهر است، از این‌رو لازم است که «شهر» از زاویه‌‎های مختلف بررسی شود. براساس ادبیات اصیل و بنیادین اسلام، «شهر» محل تحقق تمامیت اسلام است. «امام» نیز در کانون رهبری «شهر» مستقر می‎شود و امامت که مقوله‌ای کلامی و به‌ظاهر دور از مفهوم شهر است، درحقیقت یک کارکرد شهری دارد.

شهر، جغرافیای تحقق اسلام است و رابطه‎‌ای چندسویه و متقابلی با متدلوژی معرفت و منطق تولید علم، تئوری و ساختار در تمدن‎سازی اسلامی دارد؛ یعنی اندیشه‎ اسلامی باید از درون شهر و معطوف و ناظر به مقتضا‌های آن تولید شود. شهر، کانون تربیت انسان و منشأ تولید اندیشه‎های فقهی، فلسفی، کلامی و... متناسب با آن است.

هرگوشه از تاریخ مشهد را که ورق بزنیم، مملو از اتفاقات بزرگی است که هرکدام از آن‌ها سرمنشأ جریان‌های مهمی در ایران شده است. اندیشمندان و علمای بزرگی در قرن چهاردهم خورشیدی از مشهد سربرآورده‌اند، تاجایی‌که آوازه اندیشه‌های آنان به سرتاسر تمدن اسلامی رسیده است؛ آن‌گونه که برخی‌ها از خارج سرزمین ایران، برای بهره بردن از چشمه جوشان اندیشه‌ای آنان، راهی مشهد می‌شدند و سال‌ها در این شهر رحل اقامت می‌گزیدند.

در طول سال‌های قرن چهاردهم، جریان‌های مهم اندیشه‌ای در شهر مشهد شکل گرفت که نه‌تن‌ها تأثیر بسزایی بر رشد تفکر در این شهر گذاشت، بلکه آوازه این جریان‌ها در کشور و خارج از آن پیچید. مکتب معارف خراسان، نمونه بارز این مدعاست. اکنون در دانشگاه‌های معتبر دنیا، رساله‌ها و پایان‌نامه‌هایی در تحلیل اندیشه‌های این مکتب فکری می‌نویسند. به‌مناسبت روز ملی مشهد، با برخی اندیشمندان و صاحب‌نظران درباره جریان‌های فکری مشهد قرن چهاردهم خورشیدی گفتگو کرده‌ایم.

بن‌مایه‌های فکری و فلسفی مشهد

دکتر مهدی محقق

بیشترین هم‌نشینی من در مشهد با مرحوم استاد ادیب‌نیشابوری بود. ساعت ۷صبح در درس ادیب که باب معانی از مطول را تدریس می‌کرد، حاضر می‌شدم و کنار پنجره‌ای که استاد پشت به آن می‌نشست و به بست پایین‌خیابان باز می‌شد، می‌نشستم و ساعت۱۰ که درس تمام می‌شد، فوری به مدرسه نواب می‌آمدم و به درس مرحوم حاج‌میرزااحمد مدرس‌یزدی که شرح لمعه در فقه و قوانین در اصول را تدریس می‌کرد، حاضر می‌شدم و هنگام ظهر پس از نماز و ناهار، به مباحثه دروس خوانده‌شده با شیخ محمدرضا گیل‌دشتی می‌پرداختم و او، چون اهل رشت بود، برای ناهار کته می‌پخت و من در روز دیگر، آبگوشت می‌پختم و پس از نماز و ناهار و مباحثه، رأس ساعت ۲بعدازظهر در درس دیگر ادیب که باب بیان مطول بود، حاضر می‌شدم.

این درس، ساعت۴ تمام می‌شد و پس از آن ادیب در دکان صرافی که روبه‌روی مدرسه خیرات‌خان بود، بر کرسی می‌نشست تا وقت مغرب که به خانه اش رهسپار شود. من در وقت مغرب به مسجد گوهرشاد می‌رفتم و در فاصله‌ای که ادیب در دکان صرافی نشسته بود، ایستاده از او سؤال‌های علمی می‌کردم و اگر او خود مطلبی علمی بیان می‌کرد، من یادداشت می‌کردم و اگر در برخی‌اوقات ادیب در آنجا نمی‌نشست و مستقیم از محل درس به منزل می‌رفت، من قبل از مغرب برای دیدار دوستان فلاطوری به «مدرسه حاج‌حسن» که بین مدرسه نواب و بست بالاخیابان بود، یا «مدرسه دودر» که در بازار نزدیک مسجد گوهرشاد بود، به دیدن جعفری‌لنگرودی می‌رفتم و برخی روز‌ها به اقوام و خویشان به‌عنوان صله‌رحم سر می‌زدم که مرحوم پدرم مکررا به من می‌فرمود: «صِلهُ الرّحم تزیدُ فی العمر»، یعنی صله‌رحم عمر را افزون می‌کند.

به‌هرحال مشهد فضایش با فلسفه منافات داشت. حضور مرحوم میرزامهدی اصفهانی و تأثیری که ایشان بر شاگردانش در مشهد مثل شیخ‌محمود حلبی، میرزاجوادآقا تهرانی و... گذاشته بود، علت گسترش این فضای مخالفت با فلسفه بود. این درست برخلاف حوزه تهران بود که استادان بزرگش، جملگی فلسفه درس می‌دادند و به این مشرب، شهره بودند.

فلسفه‌ای که در حوزه‌های علمیه ایران و نجف تدریس می‌شد، فقط فلسفه یونان نبود، بلکه رنگ اسلامی به خودش گرفته بود. هیچ‌گاه پیش نیامد که در حوزه‌های علمیه مثلا منابعی، چون جمهوریت، نوامیس یا کلا آثار افلاطون و ارسطو تدریس شود. به‌هرحال آن‌ها فلسفه چه به معنای عام و چه به معنای خاصش را قبول نداشتند و آن را جدا از تفکر اهل‌بیت (ع) می‌دانستند. می‌دانید که چندی پیش هم آیت‌ا... وحید خراسانی، میان عده‌ای از علما و طلاب گفتند که فلسفه کشک است.

مسئله فلسفه، طولانی و گسترده است. در همین مشهد مقدس، مرحوم آقابزرگ شهیدی تدریس می‌کرد. استاد ما مرحوم حاج‌شیخ‌مهدی الهی‌قمشه‌ای می‌فرمود که من پای درس مرحوم شهیدی می‌رفتم و وقتی فصلی از حکمت مشاء را درس می‌داد، به پدر شما می‌گفت که -پدر من، مرحوم حاج‌شیخ‌عباسعلی محقق‌خراسانی است- از این درس، پنج منبر بساز. این نشانه این است که در همین شهر مشهد، مسائل عقلی نیز در منبر مطرح می‌شده است.

خدا رحمت کند مرحوم حاج‌شیخ‌مهدی واعظ خراسانی را؛ ایشان در اواخر عمر به تهران تشریف می‌آورد و در منزل ما بود. گله می‌کرد و می‌گفت که دیگر قال‌الصادق (ع) و قال‌الباقر (ع) نمی‌پسندند؛ همه اجتماعیات می‌خواهند. اگر اجتماعیات می‌خواهند، بروند روزنامه‌فروشی؛ زیرا همه آن، اجتماعیات است. منبر، جایگاه پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) است و باید مسائل عقلی و نقلی مطرح شود.

در مشهد، تشکیکی درباره فلسفه وجود داشت که ما خدمت مرحوم حاج‌شیخ‌سیف‌ا... ایسی رفتیم. ایشان شبانه، شرح منظومه حاج‌ملا‌هادی سبزواری را درس می‌دادند. فردای آن روز که به مدرسه آمده بودیم، طلبه‌ها می‌گفتند که شما فلسفه می‌خوانید، مگر نمی‌دانید که فلسفه کفر است؟ گفتم که فعلا من منطق می‌خوانم. گفتند که منطق هم مدخل فلسفه است و «مدخل الکفر کفر». گفتم تا اینجا که ما خوانده‌ایم، تقسیم علم به تصور و تصدیق بوده است.

همین باعث شد که من مشهد نمانم. درست است که من مشهدی هستم، ولی در ماجرای مشهد و مسجد گوهرشاد که مرحوم پدرم سه سال در تهران زندانی بود، در زمان رضاخان با خانواده به تهران منتقل شدیم. سال۱۳۲۶ من برای استفاده از محضر استادان به مشهد آمدم و در دو درس ادیب‌نیشابوری و شرح لمعه و قوانین مرحوم سیداحمد مدرس‌یزدی که در مدرسه نواب درس می‌دادند، شرکت کردم.

از دروس اخلاق بزرگوارانی مانند حاج‌شیخ‌مجتبی قزوینی و میرزاجوادآقای تهرانی هم استفاده می‌کردم، ولی علاقه‌ای هم به فلسفه داشتم. روز‌های پنجشنبه در مدرسه سلیمان‌خان، مرحوم حاج‌شیخ‌مجتبی قزوینی، علم اخلاق و مسائل اخلاقی تدریس می‌کردند که من دائم خدمت ایشان می‌رسیدم و به ایشان ارادت داشتم. بعد به تهران آمدم که مرکز بزرگانی از حکمت و دانش و حکمت و فلسفه بود. مرحوم شاه‌آبادی که استاد مرحوم امام‌خمینی (اعلی‌ا... مقامه) بود و بعد، خدمت مرحوم حاج‌شیخ‌محمدتقی آملی درس خواندم که ایشان مثل پدر بود.

در مشهد دو مرکز که مجمع جوانان و دانشجویان متدین بود، وجود داشت: یکی «کانون نشر حقایق اسلامی» که شب‌های جمعه مرحوم محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) با سخنرانی خود، حاضران را ارشاد می‌کرد و دیگر «مهدیه» که مؤسس آن، مرحوم حاج‌علی‌اصغر عابدزاده بود و علاوه‌بر جوانان، برخی از اهل کسب و تجارت در آنجا جمع می‌شدند. صبح‌های جمعه نیز مجلسی ادبی در منزل مرحوم محمود فرخ، از ادبای خراسان، تشکیل می‌شد که در آن، ادیبان و شاعران و ادب‌دوستان گرد می‌آمدند و با خواندن شعر و بیان مسائل ادبی، خود را سرگرم می‌ساختند.

ما گذشته را نباید دور بریزیم. چرا الان یک آجر از رصدخانه مراغه نداریم که مرکز نجوم و ریاضیات بوده است؟ چرا یک دیوار از ربط رشیدی نداریم که مرکز پزشکی و داروشناسی بوده است؟ چرا یک در از مدرسه نظامیه نیشابور نداریم؟ چون هرکسی که آمده است، گذشته را پایمال و خودش را عرضه می‌کند. ما باید افراد و مراکزی را که به این موضوع می‌پرداختند، نیز ارج بنهیم.

مشهد؛ مهد حکمت

غلامرضا جلالی

حکمت از مهم‌ترین شاخص‌های عظمت و بزرگی سرزمین خراسان است و این خطه دانش‌خیز از دیرباز، مهد پرورش حکمای بزرگ به‌ویژه در حوزه حکمت دینی بوده است. اما بدون شک، سیر ایجاد و گسترش حکمت‌های مختلف در این سرزمین، همواره با فرازونشیب‌هایی مواجه بوده که گاه آن را زاینده ساخته و گاه نیز دچار رکود و رخوت کرده است.

آنچه درمورد جریان حکمت در خراسان مشهود است، این نکته است که مآخذ فکری این جریان، همیشه بیرون از خراسان بوده است. حاج‌ملاهادی سبزواری، میرزامهدی اصفهانی، خاندان سروقدی، میرزامهدی آشتیانی که نزدیک دو سال در جامع گوهرشاد تدریس کرده است و مرحوم عصار و شهیدمطهری، همه این بزرگان تحصیل‌کرده مکاتب قم، اصفهان یا تهران بوده‌اند و بعد یافته‌هایشان را به اینجا انتقال داده‌اند.

منشأ اصلی پیدایش چنین شخصیت‌هایی در چند سده اخیر، بدون شک بزرگانی، چون حاج‌ملاهادی سبزواری و بعد از او آقابزرگ حکیم بوده‌اند. این کسانی که نام بردیم، بیشترشان شاگردان آقابزرگ حکیم بوده‌اند. آقابزرگ حکیم که از سادات و دودمان میرزامهدی بوده، شخصیتی وارسته داشته است، به امور مادی بی‌اعتنا بوده و تحت‌تأثیر شخصیت‌های زمان خود نیز قرار نگرفته است.

استاد صالحی، حکایتی را از آقابزرگ حکیم نقل می‌کرد که نشان‌دهنده شخصیت وارسته ایشان است. ایشان می‌گفت نقل شده است آقابزرگ حکیم به خانه یکی از بزرگان محلی دعوت می‌شود که اتفاقا قالی‌هایی گران‌بها در اتاقی که ایشان نشسته بود، وجود داشته است. ایشان همان‌طور که سیگار می‌کشید، خاکستر آن را می‌ریخت روی قالی. صاحبخانه به گمان اینکه ایشان متوجه زیرسیگاری نشده است، آن را روبه‌روی آقابزرگ قرار می‌دهد. این‌بار آقابزرگ رویش را برمی‌گرداند و بازهم خاکستر سیگار را می‌ریزد روی قالی. می‌بینید که این‌ها انسان‌هایی با تفکر متفاوت و شخصیت برجسته بودند که درعین‌حال به همین دلیل نیز برای برخی افراد، تحمل‌ناپذیر می‌نمودند. آقابزرگ و حاج‌ملاهادی سبزواری، بیشترین تأثیر را در احیای علوم عقلی در خراسان به‌جا گذاشته‌اند.

یکی از نکات تأمل‌برانگیز این است آن کسانی که دارای تعلقات حکمی بوده‌اند، معمولا با انجمن‌های ادبی نیز مراوده داشته‌اند؛ به همین دلیل می‌بینیم که اصولا گردانندگان اصلی انجمن‌های ادبی خراسان، از دودمان میرزامهدی هستند. در بین دودمان ایشان، نزدیک به بیست نفر صاحب دیوان شعر وجود دارند؛ افرادی مانند میرزاداوود شهیدی که هم در حکمت و هم در علوم جدید صاحب نظر و عمل بوده است، حتی برخی جهانگردان نقل کرده‌اند که در مراجعه به منزل ایشان، از دیدن انواع‌واقسام اختراع در آنجا بهت‌زده شده‌اند و برایشان بسیار جالب بوده است که یک روحانی به علوم ریاضی و ادبیات و... چنین تسلطی دارد. همین میرزاداوود در انجمن شعروادب خراسان حضور داشته است.

درواقع همان‌طور که با علوم عقلی به‌نوعی معارضه صورت گرفته است، از رویش شعر و ادب نیز خیلی استقبال نکرده‌اند. گویی این دو با هم تلازم داشته‌اند؛ مثلا میرزاحبیب ا... که تعلقاتی به حکمت و عرفان داشته، شعر هم می‌سروده است و دارای دیوان اشعار نیز است.

با دایر شدن سیستم‌های آموزشی نوین، همچنین نهاد‌های فرهنگی جدید مانند دانشگاه و مرکز وعظ و تبلیغ -که بنای سابق دفتر تبلیغات در دوره محمدرضا پهلوی به این مرکز اختصاص داشت-، جریانی مستقل از حوزه به‌وجود آمد که در آنجا آموزش و تدریس و تألیف علوم عقلی نمی‌توانست با مخالفت حوزه‌ها مواجه شود. دانشگاه فردوسی مشهد و مرکز وعظ و تبلیغ از دهه‌۳۰ فعالیت خود را شروع کرد و از همان زمان، افرادی مانند استاد واعظ‌زاده، مرحوم آشتیانی و مرحوم مدیرشانه‌چی، به این مجموعه جذب شدند و توانستند مجموعه آثار حکمت ایران را احیا کنند.

بعد از انقلاب اسلامی نیز باتوجه‌به جامعیتی که امام‌خمینی (قدس‌سره) داشتند و نیز به‌دلیل موقعیت شهیدمطهری و استاد جلال‌الدین آشتیانی به‌عنوان شاگردان امام (قدس‌سره)، امروز حکمت به شرایط ایده‌آل‌تری دست یافته است، ولی این جریان نیز ربط جدی به تولید علوم عقلی ندارد. موضوع تدریس و تشریح منابع قدیمی، از اسفار گرفته تا آثار ملاهادی سبزواری، یک بحث است و تولید علوم عقلی، بحثی دیگر.

مبانی غایی مکتب معارف خراسان

*دکتر امیرحسین اصغری

مرحوم میرزامهدی اصفهانی یکی از چهره‌های حوزه شیعی در یک سده گذشته است. وی حیات خود را صرف ساحت دین و تعلیم و تعلم در حوزه معارف اسلام کرد و با برجای گذاشتن آثار مکتوب، شاگردان و مکتبی که دنباله‌روان و مخالفانی در حوزه شیعی یافت، به‌سوی عالم باقی شتافت.

شاید نخستین پرسشی که انسان را در مواجهه با میرزامهدی اصفهانی درگیر می‌کند، این باشد که تفاوت وی با دیگران از هم‌عصرانش در چه بود که موجب مطرح شدن اندیشه و آثار وی شد. اگر میرزامهدی اصفهانی را به صرف علوم فقهی حوزوی بررسی کنیم، بیجا نیست که بدانیم استاد وی، همچون شیخ‌نایینی، در فقه و بلکه اصول از وی نامورتر بود و بلکه میرزا در ابتدای ورودش به حوزه مشهد، معروف به تدریس تعالیم اصولی و فقهی نائینی بوده است، بنابراین نمی‌توان گفت که اصول و فقه از شاخصه‌های ممیز میرزا در مطرح شدن نام و اندیشه وی بوده است؛ هرچند ممکن است در تدریس مبانی استاد خود از ویژگی‌های برجسته‌ای هم برخوردار بوده باشد.

شاید تأملی در مهم‌ترین کتاب میرزامهدی اصفهانی، یعنی همان کتاب «ابواب‌الهدی»، بتواند پاسخی برای این پرسش ما فراهم آورد. ابواب‌الهدی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، به مسئله هدایت و البته مهم‌تر از آن، دروازه‌های هدایت اشاره می‌کند. با این نام، دست‌کم می‌توان بدین حدس رسید که میرزامهدی اصفهانی درباره مسئله هدایت مخاطبان خود، آن‌هم از مسیری خاص، تأمل می‌کرده است.

او خود، در مقدمه کوتاه این اثر می‌نویسد: «خواستم به حول و قوه الهی، رساله‌ای موجز بنگارم که راهنمایی به مسیر هدایت و زدوده از راه‌های هلاکت باشد». باتوجه‌به اینکه فضای اطراف میرزامهدی در دوران حیات وی، معمولا دینی بوده و فرهنگ اعتقادی مردمان، بیش از هر فرهنگ و نظام فکری دیگری بر آنان حاکم بوده است، هدایت دوباره مردمان می‌تواند نشانه‌ای از این باشد که میرزا را تأملی در مبانی اعتقادی و دینی مردمان و بلکه بسیاری از عالمان دینی، پدید آمده بود.

نکته مورد اشاره نویسنده این سطور، این است که با اینکه میرزا در جامعه‌ای با ارکان فکری و اندیشگی دینی می‌زید، هنوز نوشتن اثری با هدف هدایت مردمان را لازم می‌داند؛ زیرا خود در جای دیگری می‌گوید که در اندیشه عالمان دینی، تأمل کرده و بر آن بوده است که اگر امام دوازدهم (عج) امام هدایت است، چرا مردمان، علم و دانش خود را از مسیر‌های دیگری پی می‌جویند؟ چرا آن‌چنان که شایسته و بایسته پیروی از امام است و اوست که حجت خداوند بر ایشان است، هنوز نگاه اندیشگی برخی مسلمانان به اندیشه‌های فیلسوفان یا نظامات اندیشگی منطقی و فلسفی یونانی است؟ میرزا، نهضت ترجمه را آفت و سبب دوری مسلمانان از علوم اهل‌بیت (ع) می‌داند.

اگرچه در منقولات وی آمده است که خود در عالم رؤیا، امام غایب (عج) را زیارت کرده و بر سینه‌شان عبارتی یافته است که هرکه علم را از منبعی غیر از ما بگیرد، مساوی با آن است که ما را انکار کرده است؛ البته برخی دیگر، این خواب را به مکاشفه تعبیر کرده‌اند، اما هرچه باشد، یک سؤال برای نویسنده این سطور باقی می‌ماند و آن این است که آیا همان تأملات میرزا درباره حدود و ثغور اندیشگی مردمان را باید تأملی فلسفی (در معنای به‌کارگیری خرد و پرسشگری درباره هر موضوعی) دانست یا نه؟ آیا اگر سخن سقراط را بپذیریم که فلسفه با حیرت و پرسش آغاز می‌شود، نمی‌توان گفت که این تأمل میرزا، خود، اولیٰ و بالذات تأملی فلسفی است؟ برخی‌ها ممکن است پاسخ گویند که عقل در میرزا، عقلی دیگر است. این سخنی مغشوش و البته نامعلوم است.

در عالم اندیشمندان اسلامی، میرزامهدی اصفهانی نخستین فردی نبود که سخن از بازگشت به نوعی خاص از هدایت می‌راند. او در‌عین‌حال آخرین فردی نخواهد بود که سخن از تصحیح اعتقاد مردمان خواهد راند. مخالفت با فلسفه از همان ابتدای مواجهه با آن پدید آمد، حتی اگر یونان را از منابع فکر فلسفی بدانیم، یونانیان از در مقابله با اندیشه‌های سقراط درآمدند و جام شوکران به وی نوشانیدند. سوفسطاییان در برابر فیلسوفان شوریدند. به‌هرحال، داعیه هدایت گرچه امری سزاوار است، به همان ترتیب امری دشواری هم به‌حساب می‌آید. مهم‌ترین داعیه قرآن هم هدایت است.

اندیشه میرزامهدی اصفهانی پس از گذشت دهه‌ها از وفات وی، همچنان منشأ بحث‌های بسیاری در حوزه اندیشگی شیعه شده است. ابواب‌الهدی، گذشته از موافقت‌ها، البته با مخالفت‌های زیادی مواجه شده است. هنوز زمان تعیین دقیق میزان تأثیرگذاری میرزا بر فرهنگ باور و اندیشگی شیعی فرانرسیده است، اما همه این دعاوی که حول این اندیشه وجود دارد، درنهایت ما را به‌سمت میزان این تأثیرگذاری‌ها، راهنمایی خواهد کرد.

*پژوهشگر فلسفه دانشگاه ایندیانای آمریکا

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سید محمد
۱۹:۰۵ - ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی باهمه احترامی که به ایشان وسایر علما وفلاسفه وعرفا دارم یک نکته مرا به تشویش دارد وآن اینکه مرحوم میرزا مهدی اصفهانی درمدت عمر علمی خود در سه موضوع ورود کرده که اولش عرفان وحضور دردرس اقاسید علی آقا قاضی آن عارف بزرگ وبعد باحضور در درس فلسفه وبعد دنبال کردن دروس فقه واصول حوزه وشاگرد مرحوم نائینی وکسب اجتهاد از آن عالم بزرگ بعد مخالفت باعرفان وفلسفه وبنیان نهادن مکتب جدید بنام مکتب تفکیک به تعبیر مرحوم علامه حکیمی ... حالا بااین اوضاع وشرایط آیا میتوان قبول کرد که مرحوم میرزا مهدی تا آخر عمر برهمان مبنای تفکیکی خود باقی مانده وانحرافی نداشته با آن سابقه تغییر مرام و مسلک ... این امور را امور ذهنی وخیالی میدانم ولذا هرازچند گاهی طرفداران این مسالک تغییر مسیر میدهند وحالا یک عده میپسندن وخوششان میاد وبعضی خوششان نمیاد ومخالفت میکنند ... سید محمد ..طلبه مشهد