صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حکایت پلنگ شاخ و شاخ پلنگ

  • کد خبر: ۲۰۷۴۵۲
  • ۰۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۴
در همین روزگاران جدید در یک مهمانی متأسفانه مختلط که خوشبختانه در یکی از کشور‌های خارج برگزار شده بود، چهار خانم میان سال در کنار هم نشسته بودند و با یکدیگر صحبت می‌کردند.

در همین روزگاران جدید در یک مهمانی متأسفانه مختلط که خوشبختانه در یکی از کشور‌های خارج برگزار شده بود، چهار خانم میان سال در کنار هم نشسته بودند و با یکدیگر صحبت می‌کردند و ضمن بیان خاطرات و تجربیات خود،  پشت سر دیگران نیز غیبت می‌نمودند. تا آنکه صحبت آن‌ها به ذکر خیر فرزندانشان رسید.

در این حین یکی از خانم‌ها از جمع عذرخواهی کرد و برای تجدید توالت به سرویس بهداشتی رفت و سه خانم دیگر به ادامه صحبت مشغول شدند و صفات پسندیده و موفقیت‌های مکتسبه فرزندانشان را بیان کردند.

خانم اول گفت: پسر من واقعا مایه افتخار من و پدرش است. او اخیرا یک استارت آپ موفق راه اندازی کرده و با جذب سرمایه از چند شتاب دهنده بزرگ، قله‌های موفقیت را یکی پس از دیگری فتح کرده است، به گونه‌ای که همین چند وقت پیش به مناسبت تولد بهترین دوستش یک خودرو صفرکیلومتر به او هدیه داد.

خانم‌های دیگر گفتند: وَو. خانم دوم گفت: پسر من نیز واقعا موجب سرافرازی من است. او پس از آنکه دوره‌های کاپیتانی را طی کرد و در چندین سفر دریایی کشتی را به ساحل نجات رهنمون شد، اخیرا سهام دار یکی از شرکت‌های کشتی رانی شده و هم اکنون به رغم تحریم‌ها کار و بار خوبی دارد و حتی این طوری بهتر هم هست. وی افزود: او نیز چند وقت پیش به مناسبت تولد بهترین دوستش به او بلیت سفر دریایی به چهار کشور جهان به همراه اقامت دوهفته‌ای در هرکدام از کشور‌ها را هدیه داد. خانم‌های دیگر گفتند: وَو. خانم سوم گفت: پسر من نیز شخصی موفق و معتبر است. او پس از پایان تحصیلات خود وارد مشاغل مدیریتی شد و پله‌های ترقی را پیمود و هم اینک مدیرعامل یکی از شرکت‌های وابسته است.

وی ادامه داد: او نیز چند وقت پیش به مناسبت تولد بهترین دوستش برای او یک باب منزل مسکونی در شمال شهر با ویوی ابدی خرید و به وی هدیه کرد. خانم‌های دیگر گفتند: وَو. در این هنگام خانم آخر که برای استفاده از سرویس بهداشتی جمع را ترک کرده بود، به جمع بازگشت و از آن‌ها پرسید درباره چه چیزی حرف می‌زنند. یکی از خانم‌ها گفت: داریم از موفقیت‌های فرزندان برومندمان می‌گوییم. خانم آخر گفت: خوب می‌کنید. من هم بگویم؟ خانم‌های دیگر گفتند: بلی بلی. خانم آخر گفت: دختر من شخصی بسیار موفق است و از شاخ‌های شبکه‌های اجتماعی به شمار می‌آید و به او پلنگ هم می‌گویند. یکی از خانم‌ها گفت: وا. پلنگ؟ مایه خجالت نیست؟

خانم آخر گفت: من هم اوایل خجالت می‌کشیدم و خیال می‌کردم دخترم اسکل است و در زندگی ول معطل است، اما وقتی متوجه شدم همین چندوقت پیش سه تن از بهترین دوستانش به مناسبت تولدش یک خودرو صفر کیلومتر کره ای، یک بلیت سفر رایگان دریایی به چهار کشور جهان به همراه اقامت دوهفته‌ای در هرکدام از کشور‌ها و یک باب منزل مسکونی به او هدیه کرده اند، خوشحال شدم. در این هنگام شام رسید و خانم ها، به جز مورد آخر، سرشان را به زیر انداختند و به کشیدن غذا مشغول شدند و دیگر هیچ کس هیچ چیز نیفزود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.