درباره نویسنـده
امید مهدی نژاد

امید مهدی نژاد

شاعر و نویسنده

تعداد مطالب ۱۱۳
بازدید کل مطالب ۸۴۵۲۹
کامنت های مطالب ۲

آخرین مطالب امید مهدی نژاد

حکایت زاهد انگلیسی و سگ فحاش

حکایت زاهد انگلیسی و سگ فحاش

در راه به خانه مجللی رسید که از آنِ یکی از بازنشستگانِ متمایل به حزب محافظه‌کار بود. زاهد درب خانه بازنشسته را زد و نانی طلب کرد.
کد خبر : ۳۰۶۹۵۷
۱۴۰۳/۱۰/۰۴ - ۰۹:۰۲
حکایت بسته‌شدن بار پزشکان روم

حکایت بسته‌شدن بار پزشکان روم

گایوس ژولیوس باوجود برخورداربودن از تبار خوب و ژن مرغوب و انتساب به یکی از کهن‌ترین خانواده‌های روم، دچار تنگدستی شدید بود.
کد خبر : ۳۰۱۸۷۶
۱۴۰۳/۰۹/۰۴ - ۱۳:۱۲
حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ

حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ

ادیسون گفت: این حرف را نزن. بیا و در کنار من رنگ‌آمیزی شعله‌ها را تماشا کن و لذت ببر. ببین، آن شعله‌های بنفش ناشی از سوختن پتاسیم است و آن شعله‌های زرد ناشی از سوختن گوگرد و فسفر.
کد خبر : ۳۰۰۹۸۲
۱۴۰۳/۰۸/۲۹ - ۱۲:۴۷
حکایت دو جوان شایسته و یک صاحب‌منصب شایسته‌سالار

حکایت دو جوان شایسته و یک صاحب‌منصب شایسته‌سالار

جوان اول دستش را داخل جیبش کرد و تخم‌مرغی از داخل جیبش درآورد و در دست دیگرش گرفت و به جوان دوم گفت:‌ ای جوان دوم، اگر بگویی در دستم چه‌چیزی دارم آن را به تو می‌دهم.
کد خبر : ۳۰۰۳۵۱
۱۴۰۳/۰۸/۲۶ - ۱۴:۲۰
حکایت پایتخت اندونزی در اروپای شرقی

حکایت پایتخت اندونزی در اروپای شرقی

مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را از خودش درآورده بود، از اثر کردن این ورد و غیب شدن دزد بسیار تعجب کرد، اما از آنجا که خیلی خوابش می‌آمد، در خانه را سه قفله کرد و به همسرش شب به خیر گفت و هردو به خوابی عمیق فرو رفتند.
کد خبر : ۲۹۹۷۴۲
۱۴۰۳/۰۸/۲۳ - ۰۸:۲۴
حکایت تغییر رویه قربانشاه

حکایت تغییر رویه قربانشاه

روزی دو تن از رعایا که در همسایگی هم زندگی می‌کردند با هم دچار نزاع خیابانی شدند و پس از آنکه علیه یکدیگر فحاشی بسیار کردند، مأموران قربانشاه آن‌ها را به جرم اخلال در نظم و خدشه دار کردن عفت عمومی دستگیر کردند.
کد خبر : ۲۹۹۱۱۷
۱۴۰۳/۰۸/۱۹ - ۱۴:۴۶
حکایت آبی که صدراعظم نخورد

حکایت آبی که صدراعظم نخورد

صدراعظم گفت:‌ای پادشاه بزرگ، من خیلی تشنه ام. اگر ممکن است، بفرمایید یک چکه آب به من بدهند، بعد هرطور صلاح می‌دانید. اشک فوق الذکر گفت: در این حد ایراد ندارد.
کد خبر : ۲۹۸۱۸۲
۱۴۰۳/۰۸/۱۴ - ۰۹:۲۰
حکایت اسکندر و آب حیات و مشک سوراخ

حکایت اسکندر و آب حیات و مشک سوراخ

اسکندر مقدونی پس از آنکه بخش اعظم دنیای زمان خودش را تصرف کرد، تصمیم گرفت آب حیات را به دست بیاورد و عمر جاودانی پیدا کند.
کد خبر : ۲۹۷۰۷۴
۱۴۰۳/۰۸/۰۷ - ۱۶:۱۰
حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی

حکایت لویی یادشده و پیرمرد روستایی قبلی

مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 
کد خبر : ۲۹۵۷۶۹
۱۴۰۳/۰۸/۰۱ - ۰۸:۵۵
حکایت خیریّت خرس

حکایت خیریّت خرس

مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند.
کد خبر : ۲۹۵۵۴۶
۱۴۰۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۴۱
حکایت نیمه گم‌شده در ۶۰ سال پیش

حکایت نیمه گم‌شده در ۶۰ سال پیش

خانم جوان بسته شکلات را که روی صندلی بین او و مرد سیاه پوست قرار داشت باز کرد و یک دانه شکلات برداشت تا بخورد. مرد سیاه پوست نیز بلافاصله پس از او یک دانه شکلات برداشت.
کد خبر : ۲۹۳۰۴۱
۱۴۰۳/۰۷/۱۶ - ۱۲:۱۸
حکایت ناتمام مهندس و مرد داخل بالن

حکایت ناتمام مهندس و مرد داخل بالن

مرد باکلاس و خوش تیپ و خوش پوش با استفاده از کم کردن شیر گاز بالن، ارتفاع بالن را کم کرد و کم کرد تا اینکه به فاصله‌ای از زمین رسید که در آن فاصله می‌توانست صدایش را به آدم‌های روی زمین برساند.
کد خبر : ۲۹۱۰۹۴
۱۴۰۳/۰۷/۰۷ - ۱۴:۵۳
حکایت ثروت و موفقیت و عشق روی نیمکت

حکایت ثروت و موفقیت و عشق روی نیمکت

زن دست هایش را شست و به دم در خانه رفت و در پشت در خانه سه پیرزن مهربان و خنده رو را مشاهده کرد که هرسه گیس بلند سفیدی داشتند.
کد خبر : ۲۵۰۷۲۶
۱۴۰۳/۰۶/۲۴ - ۱۳:۱۳
حکایت دیوانه متفاوت و دیوانه واقعا متفاوت

حکایت دیوانه متفاوت و دیوانه واقعا متفاوت

در سال‌های نه چندان دور و نه چندان نزدیک، در یکی از نواحی سردسیر، تیمارستانی وجود داشت که محل نگهداری کیس‌های پیچیده روان شناختی و دیوانه‌های بخصوص بود.
کد خبر : ۲۵۰۲۱۳
۱۴۰۳/۰۶/۲۰ - ۱۷:۲۳
حکایت خشم آنی و کره ارگانیک

حکایت خشم آنی و کره ارگانیک

در روزگاران قدیم مهندس جوانی پس از فارغ‌التحصیلی و گذراندن دوره خدمت، تصمیم گرفت با همکاری همسرش یک کسب‌و‌کار خانگی راه‌اندازی کند.
کد خبر : ۲۴۹۹۹۶
۱۴۰۳/۰۶/۱۹ - ۱۴:۰۱
حکایت انتقاد در روزگاران قدیم

حکایت انتقاد در روزگاران قدیم

روزی همسر مرد تنبل که از تنبلی‌های تئوریک و عملی آن تن لش به تنگ آمده بود، تصمیم گرفت با بهره گیری از آموزه‌های روان شناسی مدرن و با استفاده از روش غیرمستقیم، وی را متنبه نماید.
کد خبر : ۲۴۶۳۴۷
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۲۲
حکایت پلنگ چال

حکایت پلنگ چال

مرد شکارچی که توقع یکهویی روبه رو شدن با پلنگ به آن بزرگی را نداشت، هول شد و تفنگ از دستش افتاد و رنگ از رویش پرید و چق چق شروع به لرزیدن کرد.
کد خبر : ۲۴۶۰۷۳
۱۴۰۳/۰۵/۲۹ - ۱۱:۲۲
حکایت برق کار نابهنجار

حکایت برق کار نابهنجار

حکیمی در پژوهشگاه حکمت و اندیشه مرکز نشر کلمات قصار کنفوسیوس مشغول سخنرانی بود که برق رفت.
کد خبر : ۲۴۵۶۶۰
۱۴۰۳/۰۵/۲۷ - ۱۳:۳۶
حکایت نکیسا و اسب پادشاه

حکایت نکیسا و اسب پادشاه

در روزگاران قدیم پادشاهی سلطنت می‌کرد که در قیاس با پادشاهان دیگر خیلی هم چیز بدی نبود.
کد خبر : ۲۴۵۳۵۰
۱۴۰۳/۰۵/۲۵ - ۱۴:۳۶
حکایت کله آشی پادشاه

حکایت کله آشی پادشاه

در یکی از زمان‌های گذشته پادشاهی بر سرزمین‌های شمالی حکومت می‌کرد که عصبانی و غضبناک بود.
کد خبر : ۲۴۴۸۳۲
۱۴۰۳/۰۵/۲۳ - ۱۶:۱۹
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->