زندگی، انتزاعی نیست. حقیقتی است به واقعیت درآمده. در تحریر آن هم باید حقیقت جریان داشته باشد. به دیگر عبارت، زندگی باید به رفتار درست مستند سازی شود. کسی که میخواهد شرح اسم خویش باشد باید این گونه زیستن را تجربه کند. تفاوت امام با حکیم را هم شاید بتوان در همین ماجرا دید. حکیم لزوما حکمت خود را زیست نمیکند. آن را تبیین میکند. امام، اما چون رسول، آنچه را میفرماید به زیست در آورده اند لذا میتوانند الگوی عملی مردمان در همه اعصار باشند.
افلاطون و سقراط و... را حکیم میشماریم، اما الگو نمیدانیم. الگوی فردی و اجتماعی ما میشود امام رضا، علیه السلام، که در کلامِ ابراهیم بن عباس چنین تعریف میشود: "هرگز ندیدم به کسی یک کلمه جفا کند، و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند تا سخن او به آخر میرسید، و ندیدم که حاجتمندی را در حد امکان، رد نماید. خنده بلند و صدادار نمیکرد بلکه لبخند میزد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شبهای تاریک زیاد انجام میداد. " یعنی وقتی احترام به افراد را در شنیدن کامل بیانات شان میدانیم، امام با رعایت این بایستگی، سرمشقی برای ما مینویسند که با تحریر از روی آن میتوانیم به رهایی خود از "ناخویشتنداری" برسیم.
امام حال مردم را در نظر میگیرند و برای بهتر شدن احوال شان گشاددستانه رفتار میکنند. این را هم در نامهای به امام جواد، علیه اسلام، هم یادآور میشوند. یادآوری که پیغام به مردمان همه اعصار نیز هست که باید جود و بخشش را سر لوحه رفتار خویش کنند. رفتاری چنین است که مرزهای کرامت را تدقیق و حراست میکند.
انسان در نگاه امام به ماهو انسان شایسته تکریم است. ظهورات این راهم مردی از اهالی بلخ اینگونه گزارش میکند:"در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند.
گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفرهای جداگانه قرار میدادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است. " امام کار خویش به دیگران وانمی گذاشت به ویژه اگر میهمان باشد. همین را در گزارشی چنین میخوانیم؛ " شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمیکشیم.
" امام، همگان را به مهر مینواخت و به تکریم، کرامت میبخشید. این هم از زبانِ خادمِ حضرت، یاسر، نقل شده است که، " وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بودهمه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع میکرد، با آنان حرف میزد و با ایشان انس میگرفت و همدم آنان میشد و هنگام غذا نیز همه آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا میکرد و با خودش سر سفره مینشاند و باهم غذا میخوردند. " رفتاری چنین است که امام را متمایز میکند.
همین هم باعث میشود بین امام و حکیم تمیز قائل شویم. حرف حکیم را بشنویم و پند گیریم، اما رفتار را از سرمشق کسی بنویسیم که به رفتار، نویسای تکریم انسان میشود. راز زیبا شدن زندگی مومنان هم همین است..