صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داغ رفح به قلب خبر می‌زند شرر

  • کد خبر: ۲۳۱۱۷۲
  • ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۷
تصاویر بار‌ها و بار‌ها از جلو چشمم عبور می‌کنند و من به این فکر می‌کنم که این انسان نیست که در آتش ظلم می‌سوزد بلکه انسانیت دود می‌شود.

چمدانم هنوز رنگ ملامت سفر از چهره نزدوده است و اصلا حوصله هیچ چیز را ندارم. حتی طبق معمول به صفحات مجازی هم سر نمی‌زنم. انگشت هایم رنجه بارند و پاهایم خسته راه دشوار. نمی‌دانم چرا در دلم انگار کسی رخت می‌شوید. دل شوره مثل خوره به جانم افتاده و دلیلش را نمی‌دانم. دخترم را به رختخواب گرم و نرمش می‌سپارم و می‌خواهم خاطرات سفر را با استکان چای مرور کنم. ناگهان همسرم می‌گوید: فیلم‌های رفح را نبینی خیلی تلخ است.

 کنجکاو می‌شوم و می‌پرسم: چرا؟  شرح می‌دهد هرآنچه را دیده. دلم آرام نمی‌گیرد و خودم صفحات را ورق می‌زنم و هشتگ‌ها را جست وجو می‌کنم و به فیلمی از #رفح می‌رسم. پدری تن بی سر پسرش را به حالت ایستاده در دست گرفته و پریشان احوال به دور خود می‌چرخد. آن طرف‌تر جسد مردی را بر زمین می‌کشند و خانواده اش جزع و فزع می‌کنند. من ولی گوشم صدای زنی را می‌شنود که گویا هم خودش در آتش است و هم فرزندش.

پرت می‌شوم به روضه‌های حاج منصور، به گریز‌های سوزناکش و به یاد فاطمیه، پرت می‌شوم به کوچه‌های مدینه و اشک از چشمانم برای مادری که در خانه اش آتش گرفت و طفلی در وجودش از دنیا رفت جاری می‌شود.

زیر لب می‌گویم:
مرا سوخت داغ زن پابه ماهی/چنان ابر بی دست و پا گریه کردم

تصاویر بار‌ها و بار‌ها از جلو چشمم عبور می‌کنند و من به این فکر می‌کنم که این انسان نیست که در آتش ظلم می‌سوزد بلکه انسانیت دود می‌شود. طبق قاعده انسانیت ما نباید بتوانیم این تصاویر را ببینیم. طبق قاعده انسانیت ما نباید سکوت کنیم. طبق قاعده انسانیت جهان باید از داغ رفح بسوزد، بسوزد و یک بار برای همیشه نسازد. باید یقه اسرائیل را بگیرد و به زباله دان تاریخ بیندازد. 

بعد نقاش‌ها بیایند و رفح را به تصویر بکشند. نویسندگان داستان غزه را برای ثبت در تاریخ بنویسند. شاعران، شاعران، شاعران! شما باید دیوان دیوان برای رفح شعر بگویید. من شاعرم و نمی‌توانم در غم فلسطین سکوت کنم. من شاعرم، شاعر فقط از سبزه و چمن نمی‌نویسد. 

تا کی باید فقط از چشم و ابروی یار و طراوت سبزه زار بنویسیم؟ برای من چه فرقی می‌کند که از انتحاری مدرسه سیدالشهدا و دختران دشت برچی بنویسم یا برای کوکان سوخته در آتش ظلم اسرائیل؟ می‌دانی؟ من شاعرم... من برای مظلومان جهان می‌نویسم:

داغ رفح به قلب خبر می‌زند شرر/سر‌ها بدون تن شده تن‌ها بدون سر/وقتی جهان گرفته زبان در دهان خود/آتش زبانه می‌کشد و می‌دهد خبر/یک سو نشسته است به سوگ پدر، پسر/سویی دگر نشسته به سوگ پسر، پدر/آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشند/ای پلک های‌تر شده‌ای بغض شعله ور/می سوزم از صدای زنی در میان دود/می سوزم از کنایه این روضه بیشتر

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.