بازخوانی آثار هنری با صیانت از گنجینه رضوی | گفت‌و‌گو با نویسنده و کارگردان مشهدی برنامه تلویزیونی «نقش نفس» طرح «زیارت دلنشین» و خادمی متفاوت برای زائران خاص وزیر فرهنگ: دبیرخانه دائمی نمایشگاه قرآن راه‌اندازی می‌شود ۴۵۴ مراسم عقد در میلاد امام رضا(ع) در حرم مطهر رضوی به ثبت رسید مراسم سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت آیت‌الله بهجت(ره) برگزار می‌شود یازدهمین کنگره ادبیات پایداری و مقاومت برگزار می‌شود لزوم تسریع فرایند تبدیل پایان‌نامه‌ها به کتب علمی جهت پاسخ به نیاز فکری جوامع اعلام زمان‌بندی مرحله نهایی بیست‌و‌نهمین دوره جشنواره قرآن و عترت وزارت بهداشت روایتی متفاوت از زندگی سردار شهید سید مهدی موسوی | محافظی که برای یک رئیس جمهور مردمی خلق شد+ فیلم دلایل انتقال موزه قرآن به کاخ سعدآباد دست‌نوشته رهبر معظم انقلاب بر تصویر سردار شهید ناظری کتاب «توحید اجتماعی» رونمایی شد | خوانش جدیدی از توحید با تکیه بر اندیشه‌های رهبر معظم انقلاب حضور مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی با ۲۰۰ عنوان کتاب در نمایشگاه کتاب تهران قدردانی مدیر حوزه‌های علمیه از رهبر معظم انقلاب اسلامی به جهت صدور پیام راهبردی و تاریخی نگاه ژرف و راهبردی رهبری به نقش تمدن‌ساز حوزه علمیه قم | تأکید بر پاسخگویی فقه معاصر به نیاز‌های نوظهور تغییر ساعات بازدید از موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در فصل گرما زائران ایرانی از امشب وارد مکه می‌شوند (۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) منادی معارف رضوی باشیم امامت امام رضا (ع)، پایان شک و شبهه‌ها دیپلماسی فرهنگی با محوریت فرهنگ رضوی | مشهد، مرکز تمدن‌سازی جهان اسلام می‌شود
سرخط خبرها

شکر که زیر سایه امام رئوفیم

  • کد خبر: ۳۰۵۰۳۸
  • ۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰
شکر که زیر سایه امام رئوفیم
مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده!
عاطفه جعفری
نویسنده عاطفه جعفری

مرداد سال ۱۳۹۶ بود که برای یک اردوی شعر به تهران رفته‌بودم. ایام شهادت شهید حججی بود و شب شعری با عنوان «ازسرگذشت» با اجرای فضه‌سادات‌حسینی برگزار شد که من برای شهدای فاطمیون شعرخواندم. سه روز بعد وقتی به مشهد برگشته بودم پیامکی برایم آمد و متنش این بود که، صادق شهید شده! نتوانستم خودم را حفظ کنم چنان آه بلندی از نهادم برخاست که همه اعضای خواب و بیدار خانه متوجه شدند و پرسیدند چه شده؟ خاطرم هست حال مادرم خیلی خراب شد.

صادق شاید واقعا پسرخاله‌ام نبود ولی، چون مادرهایمان خواهرخوانده بودند و خیلی رفت‌وآمد داشتیم خیلی بیشتر از پسرخاله واقعی دوستش داشتیم. صبح علی‌الطلوع راهی منزل خاله شدیم بین راه با مداحی «از شام بلا شهید آوردند» یک دریا اشک ریختم و آنجا هم که رسیدیم قیامتی بود. روز بعد به عنوان خانواده شهید رفتیم که از نزدیک با پیکر شهید وداع کنیم. هیچ‌کس اختیار چشم‌هایش را نداشت. نمی‌دانم به او فکر می‌کردیم یا به‌جاماندن خودمان که آن‌قدر بیقرار بودیم. 

روز تشییع هم طبق رسم آن‌موقع که شهدا را روز جمعه بعد از نماز جمعه در حرم روی دست مردم تشییع می‌کردند رفتیم حرم. هوا گرم بود عرق‌ریزان حدفاصل بست طبرسی را تا صحن جامع طی کردیم و رسیدیم به تابوت. بعد هم زیر سایه امام هشتم پیکر را از خروجی نواب به بیرون مشایعت کردیم. حالا این روز‌ها که صدای سقوط سوریه بلند شده است، همه ما نگرانیم و خانواده شهدا بیش‌از ما نگران حرم عمه‌های گرامی امام‌رضا (ع) هستند. 

نیت کردم و خودم را رساندم به حرم مطهر امام (ع) و ایشان را به قطره قطره خون شهدا قسم دادم و گفتم: آقاجان شما را به خون شهید سلیمانی، به خون شهید ابوحامد، به خون فاتح و صدرزاده و سنجرانی و رضا اسماعیلی و همین صادق بیست‌وسه‌ساله مان قسم، برای آزادی زینبیه و امنیت حرم حضرت رقیه (س) جوانان بیست‌ساله‌ای رفتند که دل مادرانشان امروز خون است از این اتفاق، با اینکه بعد از رفتن فرزندانشان خوشحال بودند که آزادی این حرم‌ها حاصل خون فرزندانشان است. بعد از گفتن این جملات قلبم آرام شد و به خانه برگشتم و هرلحظه خداوند را شکر کردم. شکر که زیر سایه امام هشتم هستیم و می‌توانیم در وقت آشفتگی خودمان را برسانیم محضرشان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->