عالیه عطایی، نویسنده افغانستانی، از مشکلات هموطنانش در ایران و امید به فردا میگوید.
شهرآرانیوز- مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران صحبت امروز و دیروز نیست؛ بیش از ۴۰ سال است برادران و خواهران مهاجر در کشور ما از حقوق اولیه شهروندی محروماند. از داشتن شماره ملی گرفته تا مالکیت موبایل و خودرو و ملک.
حتی خیلی از آنها از تحصیل نیز باز میمانند. صحبتهای نوید محمودی، کارگردان افغانستانی ساکن ایران، درباره کوچ اجباری فرشته حسینی، بازیگر سرشناس افغانستانی، از ایران و بازتابی که در فضای مجازی داشت بار دیگر این زخم کهنه را باز کرد.
محمودی با حضور در برنامه «شبگرد» از مشکلات مهاجران افغانستانی گفت و از مقام معظم رهبری درخواست کرد به مهاجران افغانستانی تابعیت ایرانی بدهند تا مشکل این افراد یک بار برای همیشه حل شود.
عالیه عطایی، نویسنده افغانستانی ساکن ایران، نیز در واکنش به این موضوع یادداشتی را در اختیار روزنامه شهرآرا گذاشته است که در ادامه از نظرتان خواهد گذشت.
عطایی دارای مدرک کارشناسیارشد از دانشگاه هنر تهران است. او برای نگارش رمان «کافورپوش» موفق به دریافت جایزه «مهرگانادب» شده است. این نویسنده که «چشمسگ» تازهترین اثر منتشر شده اوست و در همین صفحه نیز درباره این کتاب نوشتهایم رمان «سالمرزی» را در دست چاپ دارد.
مشکلاتی که این روزها درباره مهاجران افغانستانی مطرح است، به نسلی از مهاجران برمیگردد که ایران به دنیا آمدهاند، عمرشان را اینجا گذراندهاند و محل تولدشان اینجاست. این مشکلی است که مهاجران نسل دو و سه دارند.
الان حدود ۴۰ سال است که افغانستانیها دارند به ایران مهاجرت میکنند؛ اینطور نیست که حالا لزوما یک دختر بیست ساله از افغانستان به ایران بیاید. حتی پدرهای خیلی از این بچهها در ایران به دنیا آمدهاند.
من خودم جزو این دسته قرار نمیگرفتم. چون من مرزنشین بودم و هویت و کارت شناسایی ایرانی داشتم. اما با خیلی از این مهاجرها سروکار داشتم و در این حوزه هم تحقیق کردهام.
اینها هیچ تصویری از افغانستان ندارند، به آنجا سفر هم نکردهاند، نه زبانشان را بلدند و نه حتی فرهنگشان را میدانند. خیلیهایشان تا نه، ده سالگی حتی نمیدانند چه تفاوتی با دیگران دارند. اگر صفحه فرشته حسینی-بازیگر افغانستانی ساکن ایران- را در فضای مجازی بخوانید، میبینید نوشته تا وقتی مدرسه نمیرفته، نمیدانسته با بقیه بچهها چه فرقی دارد.
من این بحران هویت را مخصوصا در طیف دانشجویان افغانستانی خیلی دیدهام. بچههایی که الان دانشجو و تحصیلکرده هستند، نسبت به کشوری که در آن بزرگ شدهاند، دلخور میشوند.
اینها خودشان را بچه ایران میدانند و نمیفهمند چرا باید با همکلاسیشان فرق داشته باشند. چرا حتی نمیتوانند به نام خودشان موبایل داشته باشند؟
چون شناسنامه و کدملی ندارند، از حقوق اولیه و روزمره هم برخوردار نیستند. شما اینجا همهکارها را با کدملی انجام میدهید: گرفتن وام، گرفتن گواهینامه و خیلی کارهای ساده دیگر؛ مثل داشتن عابربانک تا وقتی میروی کافه، پول قهوهات را حساب کنی. پسری بود که دوست داشت موتور بخرد، اما نمیتوانست.
اینها وقتی سرکار میروند بیمه نمیتوانند باشند، شماره حساب بانکی ندارند که حقوقشان به آن واریز شود. این نسل مهاجر، چیزهای عجیب و غریبی را تجربه میکند که، چون فقط، مخصوص مهاجرت در ایران است، دنیا خیلی حسش نمیکند. من میتوانم قوانین ایران را درباره آن کارگر افغان بپذیرم که غیرقانونی وارد ایران شده و صاحبکارش او را پای ساختمان نیمهکارهاش برده؛ چون او قوانین را زیرپا گذاشته.
بههرحال تو باید یا مهاجر باشی یا پناهنده. غیرقانونی هرکجای دنیا هم که بروی، پدرت را درمیآورند، اما درباره کسی که مثلا پدرش سال ۵۸ ایران آمده و خودش سال ۶۶ به دنیا آمده، قوانین پذیرفتهشدهای وجود ندارد. طبق آمار کنسولگری افعانستان، تعداد این افراد بالای یک میلیون نفر است.
با وجود تمام این مشکلات و با اینکه خیلیها ناامیدند، من امیدوارم که این مشکل درست خواهد شد. شرایط جامعه همیشه درحال تغییر است و گاهی هم به نفع اتفاقات خوب جلو میرود. واقعا اینطور نبوده که ما همیشه پسرفت داشته باشیم و اتفاقات بدی در حوزه فرهنگ برایمان بیفتد - هروقت میگویم «ما» منظورم همه است؛ هم افغانستانی، هم ایرانی-.
دهه ۷۰ و ۸۰ مهاجرهای افغانستان به ایران، اجازه مدرسه رفتن هم نداشتند، اما الان طوری شده که در هر موقعیتی، حتی کسانی که به صورت پناهنده یا غیرقانونی به ایران میآیند، میتوانند در مدرسه ثبتنام کنند. این خودش حرکت مهمی بود. فکرمیکنم همانطور که ماجرای تحصیل مهاجرها در ایران، بعد حدود ۲۰ سال از شروع مهاجرتهای افغانستان درست شد و الان همه بچهها میتوانند مدرسه بروند، این هم درست میشود.
واقعیت این است که دیدگاه مردم ایران هم به مهاجران افغان خیلی بهتر از بچگی ما شده است؛ و همین مردم میتوانند در قوانین تأثیر بگذارند؛ چون حالا زندگی ایرانیها با افغانستانیها گره میخورد. بچههای مهاجر، اینجا با یک ایرانی ازدواج میکنند، اینها عاشق میشوند و اساس زندگیِ نسل دو و سه مهاجر با کشوری که به آن مهاجرت کردهاند گره میخورد.
فکر میکنم آن چیزهایی که اتفاق افتاد و باعث شد تا مهاجران افغانستانی بتوانند در ایران تحصیل کنند، همانها باعث میشوند نسل دو و سه مهاجر بتوانند هویت ایرانی بگیرند؛ فقط دیر و زود دارد.