زودتر از روزهای دیگر از رختخواب دل کنده و تصمیم میگیرم قبل از بیدار شدن دخترکم به امورات خانه رسیدگی کنم! همینطور که مشغول بودم و به هیچ چیز فکر نمیکردم جز اینکه طوری کارها را به سرانجام برسانم که ساعت۹ خانه را به مقصد منزل خواهر ترک کنم ناخودآگاه زیر لب گفتم: زن از سکوت زن از آسمان لطیفتر است!
و دو سه مصرع دیگر در ادامه به خاطرم آمد، نشستم پشت میز ناهارخوری و نوشتمشان و به فکر فرو رفتم، مگر الان وقت شعر گفتن است؟
اما چارهای نبود بیچاره خودش در خانهام را زده بود نمیشد پشت در بماند در این سرما.
فکر کردم به زن به لطافت زن و مقایسه کردم با عناصر عالم و بدون اینکه ارادهای درکار باشد به این فکر کردم کدام زن؟ کدام زن از اینهمه لطیفتر است؟
کسی جز حضرت صدیقه (س) به ذهنم نیامد و گفتم: کدام زن؟ که پدر بوسه زد به دستانش! وقتی به خودم آمدم دیدم دقایقی است که صورتم از اشک خیس شده از این فکر که هرچه زنان عالم مادر باشند او هزاران برابر بیشتر این نقش را بلد بوده و مادری کرده برای امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و خانم زینب (س).
اگر تمام زنان عالم در نقش همسری باشند او هزاران برابر بیشتر این نقش را در مورد امیرالمومنین (ع) و احقاق حقوق ایشان ایفا کرده، او دختر رسول خدا (ص) است مردی که در جهل مطلق به پیغمبری برگزیده شد. ساعت ۱۲ بود و من هنوز در خانه بودم، گرچه شعر تمام نشد و بعدا تمامش کردم و حتی بیتهای نوشته شده هم ویرایش شدند:
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحرپرسۀ صحاریها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلالؤ خورشید، بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیفتر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت، از آن جاودان؛ لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جان عزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توأمان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر، که از پرنیان لطیفتر است
دریغ و درد که سیلیخورِ حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است