پس از گذشتن از موضوع بهرسمیتشناختن تابعیت کودکانی که مادرشان ایرانی است، اکنون و با انتشار خبر تابعیت آقای نجیب مایل هروی، این مسئله ابعاد دیگری پیدا کرد. در حقیقت هر ۲ مشکل، ریشه در یک ذهنیت و سیاست نارسا درباره تابعیت دارد. معنای رسمی تابعیت و ایرانیبودن نزد ما چیست؟ آن هم در حکومتی که حداقل مدعی است براساس شرع سیاستگذاری میکند و چنان در این راه گام برمیدارد که یک ایرانی زرتشتی را که مردم مسلمان به او رأی دادهاند از حضور در شورای شهر منع میکند، ولی هنگامی که نوبت به اعطای تابعیت میرسد، فردی، چون آقای نجیب مایل هروی نیز دچار مشکل میشود. ما، چون شهروند ایران هستیم، چندان توجهی نداریم که اهمیت تابعیت بهویژه در ایران چیست؟ پاسپورتداشتن، حق خرید ملک و خودرو برای ما امری عادی محسوب میشود، ولی برای کسی که تابعیت ایرانی نداشته باشد، اینها امکانپذیر نیست و بدون این حقوق نیز، زندگی عادی بسیار سخت و حتی نشدنی است.
حتما توجه دارید که مرزهای امروزی و تشکیل کشورها همه قراردادی و محصول تصمیم قدرتهای بزرگ است. از این رو تابعیت به این مفهوم، جایی در اندیشه اسلامی ندارد؛ نه اینکه بنده با آن مخالف باشم، بلکه براساس اندیشه دینی و فقهی، مبنایی برای تمایز براساس تابعیت نداریم. اتفاقا رگههایی از این اندیشه را در کتاب «کشفالاسرار» نوشته بنیانگذار جمهوری اسلامی بهروشنی میتوان دید. حال چگونه است که پس از ۴۰ سالواندی همچنان سختگیری شدیدی برای اعطای تابعیت میشود، تا آنجا که شخصی، چون مایلهروی نیز همچنان خارج از دایره تابعیت ایرانی با تمام محدودیتهای آن تعریف میشود؟ کسی که از ۵۰ سال پیش در ایران ساکن است. جالبترین نکته این است که ایران را مرکز تمدن ایرانی و زبان و فرهنگ فارسی میدانیم، اما قادر نیستیم یا نمیخواهیم که مسئله تابعیت کسی را که از خادمان این فرهنگ و زبان است حل کنیم. این اندازه تعارض و شکاف میان داعیهها و رفتارها در کمتر جامعهای دیده میشود. مسئله اعطای تابعیت به دیگران باید ریشهای حل شود. تعریف و محدودکردن تابعیت براساس معیارهای خون یا خاک جوابگوی جامعه امروز نیست. مفهوم فرهنگی تابعیت مقدم بر مفهوم و معیار خون یا خاک است. اگر از این منظر نگاه کنیم، خدمتی که امثال او به فرهنگ و زبان این کشور کردهاند، فراتر از خدمت بسیاری از دیگران است. اگر تعریف خود را از تابعیت و حقوق شهروندی گسترش و با شرایط امروز جهان و ایران تطبیق دهیم، در این صورت دیگر با مشکلاتی از قبیل بهرسمیتشناختن تابعیت فرزندان زنان ایرانی یا خدمتگزاران فرهنگ و ادب فارسی، چون مایلهروی مواجه نخواهیم بود.
امیدواریم سیاست اعطای تابعیت سادهتر و براساس تعلقخاطر به کشور و فرهنگ ایرانی در دستور کار قرار گیرد و مشکلات این افراد بهسرعت حل شود. این تحول در گرو تعریف گستردهتر و دقیقتر از مفهوم ایرانیبودن است. خوشبختانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از عمومیشدن مسئله، اعلام کرده است که فرایند اعطای تابعیت به ایشان در مرحله پایانی است، ولی هدف این یادداشت فراتر از فرد، بلکه نقد یک نگاه بود.