فرنود فغفور مغربی | شهرآرانیوز؛ از اهالی همین منطقه است و کارهای مختلف در روزنامه انجام داده است! از توزیع نشریه و کارهای اداری تا اینکه سرانجام به تحریریه روزنامه خراسان راه یافته و بیشتر عمر مطبوعاتیاش را در کار تهیه خبر و گزارش سپری کرده است. به من میگوید: «روزنامهنگاری کاری است که از درون دل میبَرد و از برون دل میترکاند!» صحبتهایش نه صحبتهای یک فرد بلکه میتوان گفت ماحصل نظرات عموم روزنامهنگاران است. بیهیچ توضیح و تزیینی شما را به خواندن این گفتگو که آینه چندین دهه کار حرفهای ابراهیم ناظمی، خبرنگار و گزارشگر پیشکسوت روزنامه خراسان است، دعوت میکنم.
لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
متولد سال ۱۳۴۱ هستم. به یاد میآورم که هنوز دیپلم نداشتم که به خانواده پرسابقه «خراسان» پیوستم و در سال ۸۵ به افتخار بازنشستگی نایل شدم. تحصیلاتم در رشته ماشینافزار و مکانیک بوده است. در سال ۶۱ در این روزنامه استخدام شدم. تا سال ۶۳ در روزنامه کار کردم و سال ۶۳ و ۶۴ برای دوره خدمت به جبهه رفتم. پس از آن دوباره به روزنامه برگشتم؛ و در سال ۱۳۶۶ هنگام خدمت در روزنامه، برای بار دوم داوطلبانه به جبهه رفتم. در مقطعی مسئول آرشیو و نیز مسئول پرسنلی بودم. این دو مسئولیت قبل از دوران جبههام بود و در ادامه به تحریریه پیوستم.
برای شما اولین جرقههای نویسندگی و روزنامهنگاری در کجا ایجاد شد؟
روزنامهنگاری را ابتدا در فضای بحرانی جبهه جنگ ایران و عراق شروع کردم. سال ۶۶ در جبهه برحسب علاقهای که به نویسندگی داشتم با افراد صاحبنام و شخصیتهای سیاسی که برای بازدید به جبهه میآمدند گفتگو کرده و برای روزنامه میفرستادم. یادم میآید با تلفنی که «خط اف ایکس» نام داشت و مستقیم از آنجا به مشهد وصل کرده بودند، خبرها و گزارشهایم را به روزنامه میفرستادم. با اینکه از جبهه جنگ خبر تهیه میکردم و برای روزنامه ارسال میشد، اما کسانی که آنسوی خط (مشهد) کارشان یادداشت کردن خبرهای ارسالیام بود انگار سختشان میآمد که این کار را انجام دهند و به من و مطالبم کملطفی میکردند! از جبهه که برگشتم، مدیر وقت روزنامه، حجتالاسلام والمسلمین موسویان، مرا به اتاقش دعوت کرد و گفت: «ما برای شما فکرهایی داریم، شما از این به بعد در سرویس خبر و گزارش مشغول شوید.» آنجا بود که از بخش اداری به تحریریه منتقل شدم. مسئول سرویس گفت: به این بخش علاقه داری؟ گفتم: بله! اما باید خدمت شما درسآموزی داشته باشم. گفت:خبری فرضی میتوانی بنویسی؟ گفتم: از چه منبعی؟ اگر واقعی باشد بهتر است، او اصرار داشت سریعاً خبری فرضی بنویسم. ظرف ۱۰ دقیقه خبری کاملاً تخیلی و البته کوتاه تنظیم کردم. مدیر سرویس خواند و خوشش آمد. اولین قدمم با خبری تخیلی شروع شد!
اولین مطلبی را که از شما چاپ شد به یاد دارید؟
بله! بعد از دورهای که از جبهه خبرها را ارسال میکردم اولین آفیش رسمیام در مشهد از شرکت دخانیات بود. آنجا مراسم و برنامهای داشتند و من برای خبر اعزام شدم و خبرم را تنظیم کردم و در روزنامه چاپ شد. در این برنامه خبری به اتفاق یکی از همکاران راهی شدم تا در ورود به منبع خبر روحیه کار را داشته باشم. بعد از این، دیگر به طور مستقل برای تهیه خبر میرفتم.
در همه این سالها در چه روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه و... نوشتهاید؟
در کار خبر، پیوسته در روزنامه خراسان بودم و یک روز هم قطعی کار نداشتهام! اولین عنوان کاری من در خراسان، «موزّع روزنامه» بود! سال ۶۱، شش یا هفت ماه کارم هنگام تحصیل در سال آخر دیپلم، توزیع روزنامه بود. آن زمان هنوز در سال آخر دبیرستان درس میخواندم؛ و صبح اول وقت که بچهها سر حال به کلاس میآمدند، من گاهی چرت میزدم یکی از معلمها پرسیده بود چرا «ناظمی» گاهی اول صبح چرت میزند که همکلاسیها گفته بودند که او هر روز سحرگاه به چاپخانه خراسان میرود و روزنامهها دریافت و توزیع میکنم. سپس آن معلم یک روز از من در کلاس درس نزد سایر دانشآموزان تقدیر کرد. بعد از این دوره به بخش اداری رفتم و در کمتر از یک سال وارد تحریریه و مشغول تهیه خبر و گزارش شدم. بهطوریکه در طول خدمتم ۲۶۰۰ خبر و ۲۱۶ گزارش اجتماعی و عمرانی کار کردم. هنگام خدمت، موقعیتی پیش آمد که مدت کوتاهی با روزنامههای «کار و کارگر و جمهوری اسلامی» همکاری کردم. ولی بعد، مدیریت روزنامه خراسان سفارش کرد که شما فقط باید برای خراسان کار کنید؛ و سپس من با این روزنامهها قطع رابطه کردم. در مقاطعی هم ویژهنامههایی برای نیروی انتظامی و خانه کارگر و نمایشگاه مطبوعات به اتفاق سایر دوستان تولید کردیم. بعد از دوران بازنشستگی حدود ۲سال در روابط عمومی شهرداری بهعنوان خبرنگار و حدود ۲سال نیز بهعنوان مشاور حقوقی کارگران در معاونت منابع انسانی شهرداری مشغول بودم و سپس با چند روزنامه دیگر ازجمله روزنامههای دنیای اقتصاد، سرمایه، آفرینش، جهان صنعت و کاروکارگر همکاری کردم.
آیا در فضای مجازی بهعنوان یک نویسنده جدی حضور دارید؟
بله! در سالهای آخر کارم در روزنامه که اینترنت فراگیر شد همزمان در دو وبلاگ مطلب مینوشتم. بعد از عمومی شدن تلگرام در این فضا مشغول هستم؛ و تاکنون ۱۴۰ مقاله و یادداشت در تلگرام منتشر کردهام. راستش در واقع از خیر نوشتن ۸۰ درصد سوژههایی هم که به ذهنم میرسد میگذرم. علتش بماند... البته وقتی حس کنم که حتماً و لزوماً باید درباره موضوعی بنویسم، پروا و ترسی به خودم راه نمیدهم و آنچه شایسته و صلاح جامعه و مردم است مینویسم و در فضای مجازی منتشر میکنم.
اگر قرار باشد به چند مصاحبه یا گزارشی که نوشتهاید اشاره کنید کدامها را برمیگزینید؟
مواردی که به نظرم مهم و قابل گفتن در اینجا باشد بسیار است و مطمئناً اگر بخواهم حواشی هر گزارش را بگویم ممکن نیست و طولانی میشود! بههرحال میتوانم به جریان افتتاح پل استقلال مشهد اشاره کنم. در جریان افتتاح این پل، از سوی مسئولان اعلام شد که پل چند بانده استقلال، بزرگترین پل خاورمیانه است. من همین را نوشتم و برای روزنامه بردم. یکی از اعضای سردبیری که موقتی و قراردادی بود خبر را به سخره گرفته و تصورش این بود که (بزرگترین) را از خودم درآوردهام! ازاینرو اعضای شورای سردبیری خواسته بودند که خبرهای سایر خبرگزاریهای رسمی را هم بیاورند تا ببینند آنها چی نوشتهاند، همه بدون استثنا به همین مطلب (بزرگترین پل خاورمیانه) اشاره کرده بودند و این مایه سرافکندگی او شد. روزی برای تهیه گزارش و عکس از برنامه رژه نیرویهای مسلح به میدان ۱۵ خرداد رفتم. یکی از اعضای سردبیری (همان فرد پرادعا) وقتی عکسها را دیده بود خیلی خوشش آمده بود و گفته بود این عکاس (نمیدانست که من هم عکاس بودم هم خبرنگار رژه) نگاه خبری خوبی دارد و زاویه عکاسی مناسبی انتخاب کرده است. اصلاً باید این عکاس، خبرنگار میبود چراکه عکسهایش انگار خبر را بدون کلمات به ذهن مخاطب منتقل میکند. به او گفته بودند که عکاس نیز خود آقای ناظمی بوده است که مایه تعجب وی شده بود. به خاطر دارم گزارشی با موضوع «حق فنی داروخانهها» تهیه کردم که خیلی جنجالی شد. همچنین گشتوگذاری از بولوار سجاد داشتم و موضوع نوشتهام بدحجابی بود! شنیده بودم که افرادی از دیگر شهرها و روستاها به مشهد میآیند و اینجا مانور بدحجابی میدهند! رفتم و گزارش نوشتم و تیترش را هم گذاشتم: «اینجا مشهد نیست!» مطلب جنجالی شد و فردی به روزنامه نامه نوشته بود و انتقاد کرده بود. رفتم تا با او صحبت کنم، اما دیدم آدرسش قلابی است! در مقابل، نامهها و پیامهای تشویقآمیزی هم به روزنامه رسیده بود. در زمان تهیه گشتوگذار از بولوار سجاد، صحنهای را دیدم که شاید هنوز هم باور آن دشوار باشد، اما واقعی است و این را در گشتوگذار هم نوشتم. همانطور که به اداره برمیگشتم، ساعاتی هم از شب گذشته بود دیدم دو پسربچه که سوار دوچرخه بودند ایستادند و یکی از آنها به سمت یک روحانی که در حال عبور از پیادهرو بود دوید و عبای او را پس زد و دستش را بوسید و برگشت نزد دوستش، آن روحانی هم که سیدی در سنین حدود ۴۵ساله بود تعجب کرد. سپس روحانی به مسیرش ادامه داد، من از پسربچه پرسیدم چرا چنین کاری کردی؟ به من گفت: در مدرسه به ما میگویند اینها امام هستند!
برای کار خبر سفر خارجی هم رفتهاید؟
بله! با یک گروه سیاسی، اقتصادی از مشهد به ترکمنستان سفر کردم. مطابق وظیفه محوله از این سفر چند خبر تهیه کردم و علاوه بر آن گزارشی در یازده قسمت با عنوان «همراه با ما در سفر به ترکمنستان» از این کشور تهیه کردم و در روزنامه چاپ شد و مورد توجه خوانندگان بهویژه تجار و بازرگانان قرار گرفت.
لطفاً از مجموع خاطرات تلخ و شیرینتان به چند نمونه اشاره کنید.
در اداره راهنمایی و رانندگی مشهد در دورهای سرهنگی حضور داشت که طرحهای جالبی برای کنترل و سهولت ترافیک ارائه داد. مصاحبهای با ایشان ترتیب داده شد. من در آن مصاحبه به ایشان گفتم شما در مشهد نمیمانید، ایشان معنی حرف مرا درنیافت و قدری هم دلخور شد. ظاهراً صحبتم را اشتباهی فهمیده بود و فکر کرده بود با توجه به بعضی کارشکنیهایی که در کارهایش شده منظورم این است که او را از کار برکنار میکنند! این ماجرا گذشت تا چندی بعد هنگام افتتاح پل استقلال مرا که دید آمد و از پشت سر، دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: شما درست گفتی! تعجب کردم و پرسیدم چرا؟ گفت: من را به تهران فراخواندهاند و قرار است مسئولیتی بالاتر به من محول شود!
درباره ماجرای «حق فنی داروخانهها» بارها گزارش نوشته شده، اما انگار کسی حتی دیوان عدالت اداری کشور هم زورش به جامعه داروخانهداران نمیرسد و مردم باید علاوه بر پرداخت قیمت بالای دارو، مبلغ اضافه حق فنی به داروخانهها را هم بپردازند؛ و حقوق مردم همچنان پایمال میشود. یک خاطره ضمنی دیگر هم در همین بخش دارم. بعد از چاپ مطلبی درباره حق فنی داروخانهها، دکتری با روزنامه تماس گرفت و برایم پیغام گذاشته بود که از نویسنده مطلب متشکریم. او میگفت: من سالهاست در یکی از طبقات ساختمانی در منطقه سیدی مطب دارم. آقایی شش ماه است در طبقه همکف این ساختمان داروخانه راهاندازی کرده و ظرف این مدت کوتاه، هم ماشین مدل بالا خریده و همه کل ساختمان را یکجا خریداری کرده است!
بگذارید به ماجرای «کشف معدن طلا در طرقبه» اشاره کنم. من دراینباره مصاحبهای با نماینده مجلس کردم، اما مطلبم توسط مسئول خبر رد شد. هرچه اصرار کردم که این مصاحبه با شخصیتی رسمی و دارای جایگاه بالای قانونی است قبول نکرد. بعد حدود ۲۰ روز این خبر در نشریههای دیگر چاپ شد. همکاران در جلسهای گله داشتند که چرا خراسان این خبر را کسب نکرده است؟ گلایهها بالا گرفت تا اینکه من گفتم ۲۰ روز قبل من این خبر را دادم، ولی به آن بیاعتنایی شد!
از سوتیهایتان بگویید؟
بهواقع سوتی نداشتهام! لااقل سوتی به آن شکلی که بخواهد دردسرآفرین باشد و موجب گرفتاری برای خودم یا روزنامه باشد در کارنامهام وجود نداشته است؛ و آنچه بوده بر اساس وظیفه و ایفای مسئولیت بوده اگر آدم اَغراض شخصی را در کار نیاورد و مستقل و حرفهای به موضوعات نگاه کند سوتی در کار پیش نمیآید. بعضی اشتباهات هم که ممکن است باوجود رعایت این موارد پیش بیاید معمولاً مهم و مشکلساز نخواهد بود. همیشه به خودم میگویم «هر مطلبی در روزنامه، حق خوانندگان است؛ و نباید با غرضهای شخصی توأم شود.
دوست دارید کماکان خبرنگار سادهای باشید یا مسئول صفحه و سردبیر ارشد؟
واقعیت این است همه اینها خوب است. مسئول صفحه و سردبیر بودن استرس بیشتری دارد. خبرنگار تنها مسئول محتوایی است که خودش تهیه میکند، اما سردبیران موظف به پاسخگویی به همه مطالب نویسندگان هستند. پس باید اِشراف بیشتر و اطلاعات کافی داشته باشند.
اینکه روزنامهنگارها پنجشنبهها تعطیلاند و برخلاف سایر مردم باید جمعهها به روزنامه بروند، چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
از این موضوع خانوادهام خاطره خوشی ندارند، همسرم میگوید همه خانوادهها جمعهها به تفریح میروند، اما تو همیشه سر کار بودی؛ و این آرزو سالها در دل همسرم باقی بوده که مثل دیگران جمعه نداریم، واقعیت این است که من بیشتر ایام برای تهیه خبر به نماز جمعه میرفتم و خبر نماز جمعه را میدادم، میدانید کار روزنامهنگاری تعطیلی ندارد.
آیا در دوران روزنامهنگاری از شما شکایت شد؟
خیر، هیچ شکایتی از من نشده است. البته خبرنگار در هر شرایطی باید پاسخگوی نوشتهاش باشد، اما من هیچ مسئلهای که منجر به شکایت شده باشد نداشتم، ولی طبیعی است که خبرنگار باید همیشه خودش را جوابگو بداند و مسئولیتپذیر باشد.
اصولاً چه آدمهایی برای روزنامهنگاری مناسب هستند؟
روزنامهنگاری برای آدمهای «باانگیزه، پرشور، واقعگرا، مسئولیتپذیر، حقجو و دردمند» مناسب است در این کار باید افراد عاشق راستی و دشمن دروغپردازی و کجروی باشند. چنین فردی باید سلیمالنفس، ایدهآلگرا و دنبال اصلاح امور جامعه و کشور باشد. به عقیده من همه کسانی که صاحبفکر و اندیشه هستند و قلمبهدست میگیرند حتی آنها که خاطرات یا رمان مینویسند در زمره خبرنگاران و وقایعنگاران جامعه و تاریخنویسان قرار میگیرند و محترم هستند. به عقیده من خبرنگاری و وقایعنگاری با قلم به مزد بودن متفاوت است!
سردبیرهای آن زمان با سردبیرهای این دوره چه تفاوتهایی دارند؟
با توجه به اینکه ۱۴ سال است بازنشسته شدهام شاید این سؤال را بهتر است از کسی بپرسید که الآن رسمی در کار جراید باشد، اما میدانم ویرایش مطالب و سطح توقعات فرق کرده و شکل حرفهایتری پیدا کرده است. عموماً سواد سردبیرها و خبرنگارها بیشتر شده است. آن زمان نیروهای روزنامهها معمولاً دیپلم بودند و نیازی هم به لیسانس، کمتر احساس میشد، اما فضای این سالها نسبت به سی و چهل سال قبل فشردهتر، سختتر و حرفهایتر شده است. رقابتها هم بین روزنامهها از منظر کمیت و کیفیت بیشتر شده است و این امید را میتوان داشت که هرساله با کیفیت بهتری روبهرو شویم. اما از این نکته هم نباید غافل شد که الآن ما روزنامه حرفهای یا نداریم یا کم داریم، اما درعینحال خبرنگارانی حرفهای داریم که در فضای امروز مطبوعات، مجموعه توانشان قابل ظهور و ثبوت نیست!
روزنامه و رسانه حرفهای یعنی چی؟ «خراسان، قدس یا شهرآرا» کدام حرفهایتر عمل میکنند؟
حرفهای بودن مساوی با این است که عوامل روزنامه صاحبفکر و اندیشه مستقل باشند و تا جای ممکن، خود را محصور در خط قرمزهای نابجا نکنند. البته رعایت بعضی مصالح و خط قرمزها نهتنها فرد را از حرفهای بودن دور نمیکند که نشاندهنده رفتار حرفهای نویسنده است. یادمان باشد حتی دربستهترین فضاها هم میتوان مطالبی نوشت که اثرگذار باشد. درباره روزنامههایی که نام بردید، باید عملکرد چندین ساله آن روزنامهها را پیش رو آورد و قضاوت کرد؛ و لزوماً قضاوت هم همراه با طرح نقایص کار است که اگر گفته شود شاید باعث کدورت میشود و قیاس هم صحیح نیست، همینقدر بگویم خراسان به لحاظ سابقه کاری از هر دو روزنامه دیگر جلوتر است و مدیرانش در هر دوره صاحب اندیشه و فکر بودهاند؛ اما اکنون درجامیزند و در برخی زمینهها به رسالت صحیح مطبوعاتی نمیپردازد و عوامگرایی دارد، آن دو روزنامه دیگر هم مزایای ویژه خود را دارند. البته آسمان همهجا یکرنگ نیست!
تا چه اندازه مطالعه میتواند فرد را روزنامهنگارتر کند؟
کتابهای زیادی درباره این حرفه نوشته شده است. همه اینها میتواند به فرد کمک کند. خواندن اخبار و اطلاعات عمومی هم بسیار مؤثر است؛ مهمتر از همه اینکه خبرنگاری، یک نوع اشتیاق ذاتی میخواهد تا وقتی این اشتیاق باشد خبرنگار برای ادامه کار توانمند خواهد بود. واقعیت این است اگر خبرنگار به موضوعی که میپردازد اشراف نداشته باشد، نتیجه کارش مطلوب نخواهد بود و اگر اطلاعات جامعی داشته باشد میتواند سؤالات دقیقتری بپرسد. بگذارید مثالی بزنم. روزی برای انجام مصاحبه نزد یکی از مسئولان رفتم که قرار بود ایشان مطلبی را اعلام و ما رسانهای کنیم؛ اما ایشان گفت شما خبرنگارید سؤال کنید گفتم: یعنی شما مطلب خاصی از قبل تدارک ندیدهاید؟ گفت: نه! گفتم پس من سؤال میکنم. از او پرسیدم «اقبال جوانان به نظام» چقدر است؟ ایشان بنا به نتایج تحقیقی که انجامشده و محرمانه هم بود آماری ارائه داد که تیتر یک روزنامه شد؛ و باعث واکنشهایی از تهران شد! اگر من به مسائل حوزه خدماتی ایشان اشراف نداشتم و سؤالات سطحی میپرسیدم عملاً خبر خوبی کسب نمیشد.
اگر کسی به شما بگوید دوست دارد روزنامهنگار شود، به او چه میگویید؟
کسی که میخواهد خبرنگار باشد باید «جانسخت» باشد. باید آنقدر تحملش زیاد باشد که اگر نوشته و مطلبش هم کنار گذارده شد و خط خورد ناراحت نشود. البته سردبیران هم باید بدون غرض مطالب را ویرایش کنند. در کنار این، حق خبرنگار و نویسنده است که بتواند از مطلبش دفاع کند. با توجه به این موضوعات به افراد میگویم:اگر جانسخت نیستید و اراده و هدفتان را ارزشمند نمیشمارید بروید سراغ کارهای دیگر. اینجا انواع لطمات روحی به شما وارد میشود! و باید انگیزه معنوی شما بر انگیزه مادی بچربد.
فرق روزنامهنگار با روزنامه پُرکن چیست؟
روزنامهنگار واقعی باید وقایع روز، ملزومات اجتماعی و نیازمندیهای اقشار جامعه را دنبال کند و همچنین به کلیدواژههای حل مشکلات مردم بپردازد. مهمتر از همه باید به تأثیرگذاری مطلبش در جامعه توجه کند. روزنامهنگاری که به این مباحث نمیاندیشد ثمره کارش هم هیچ خواهد بود و تبدیل به روزنامه پرکن میشود. برگزیدن مهمترین موضوعات و پرداختن صحیح به آنها مهمترین تفاوت روزنامهنگاری با روزنامه پرکنی است.
آخرین سخن شما در باب مسئولیت روزنامهنگاری چیست؟
مرحوم آیتا... هاشمی رفسنجانی (ره) در آخرین سفرشان به مشهد در جمع فرهیختگان این شهر که در دانشگاه آزاد اسلامی گرد آمده بودند گفت: به همه شما عزیزان سفارش میکنم که در فضای سیاسی و اجتماعی میهن، هر نکته و تحلیلی از رخدادهای کشور به ذهنتان میرسد بنویسید و درجایی ذخیره کنید. روزی خواهد رسید که آن نوشتهها بهدرد خواهد خورد. همین باشد نکته آخر!