با این شرایط چه چیزی باعث میشود افراد کار مطمئن و تقریبا راحت خود را رها کرده و به صورت میانگین ۷۰ درصد از دارایی خود را صرف ماجراجویی کنند که ۵۰ درصد شانس شکست دارد؟ پاسخ این سوال مثبت نگری است. شاید امید به کسب درآمد سرشار و رئیس خود بودن هم نقش داشته باشد اما آنها هم در نهایت ریشه در مثبت نگری دارند.
روانشناسان ثابت کردهاند که ما ذاتا مایل به مثبت نگری هستیم و به لطف آن شانس موفقیت را بیش از حد تصور میکنیم. تحقیقات نشان داده که بالغ بر ۸۰ درصد ما در زمینههای مختلف از جمله کار، ازدواج و غیره مثبت نگر هستیم. این دید به ما اجازه میدهد که در مسیر بلندپروازیهایمان ثابت قدم تر بوده و توانایی قانع کردن دیگران برای همکاری و سرمایهگذاری را داشته باشیم.
البته مثبت نگری محض خالی از ایراد هم نیست. ما برای تصمیم گیری درست و اصولی به اطلاعات واقعی و برآورد دقیق از شرایط نیاز داریم اما مثبت نگری باعث ارزیابی اشتباه شرایط میشود. از آنجا که در استارتاپها تصمیمگیری اهمیت بالایی دارد مثبتنگری بیش از حد میتواند ضربه مهلکی به کارآفرینها بزند. مطالعات نشان داده که در صورت روشن نبودن نتایج و غیر قطعی بودن شرایط، مثبت نگری به بالاترین حد خود میرسد.
بنابرین تعجبی ندارد که مثبت نگری چگونه روی فضای نامطمئن، غیر قطعی و آشفته کارآفرینی اثر میگذارد. هرچه فرد مثبت نگرتر باشد بیشتر در این باور فرو میرود که کسب و کاری فوقالعاده را بنیان گذاشته که موفقیت آن حتمی است. این درحالی است که افراد مثبت نگر و حتی منفی باف کمتر به دام چشماندازهای غیرقطعی میافتند. برخی مطالعات دیگر هم نشان داده مثبتنگری بیشتر با درآمدزایی کمتر کارآفرینها نسبت مستقیم دارد.
آن روی سکه مثبتنگری
با در نظر داشتن امکان درآمدزایی به عنوان یک کارمند، نتایج تحقیقات نشان میدهد مالکان تجارتهایی که بیشتر از حد متوسط مثبتنگر هستند، حدود سی درصد کمتر از کسانی که زیر خط متوسط مثبتنگر هستند درآمد کسب میکنند. بنابراین پیشنهاد میشود آنها انتخاب محتاطانهتری کرده و همان کارمند باقی بمانند.
ازدواج کردن به نوعی مشابه با شروع کردن یک تجارت است. همان گونه که مثبتنگری بیش از حد باعث بروز تصمیمگیریهای عجولانه میشود، یافتهها حاکی از آن هستند که سرانجام افراد مثبتنگر بیشتر از دیگران به طلاق منتهی خواهد شد.
به طور کلی نتیجه نهایی این است که تصمیمات گرفته شده برای کارآفرینی با باور و اطمینان به موفقیت میتواند اشتباه باشد. بسیاری از مردم تجارتهایی را شروع میکنند و در بهترین حالت تنها سرمایه اولیه آنها باز میگردد.
به نظر میرسد مثبتنگری تاثیر عمدهای در زمینه تولد تجارتهای مختلف و سپس مرگ آنها حدود یک سال بعد دارد. در چنین شرایطی دولتها میبایست در زمینه تشویق مردم به تاسیس استارتاپها بیشتر هوشیار باشند و قوانین بهتری وضع کنند. به نظر میرسد مردم با انگیزه کوچکی دست به راه اندازی تجارتهای خودشان میزنند.
اگرچه شکل دادن تجارتهای جدید باعث ایجاد شغل میشود، اما باید این موضوع مهم را هم در نظر داشت که وقتی یک استارتاپ شکست میخورد، مسئولیت بیکاری و شکسته شدن روحیه افراد زیادی روی دوش کارفرمایان خواهد بود.