احمد عبدا... زاده مهنه دانشآموخته رشته زبان انگلیسی از دانشگاه سمنان است و سعی کرده تاکنون بر مدار علاقهاش به نوشتن و ترجمه پایدار بماند. به مناسبت در پیش بودن اربعین حسینی، فرصتی دست داد تا با او گفتوگویی داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
سمیرا شاهیان | شهرآرانیوز - وقتی یک مصرع درباره کوچکترین فرزند حسینبنعلی (ع) به زبان انگلیسی خواندم اشکشان سرازیر شد. آنها تازه مسلمان شدههایی بودند که قلبشان برای حسین (ع) میتپید. در شب بیستوسوم ماه رمضان به حرم امام رضا (ع) آمده و دعا نیز خوانده بودند، اما سبکبالی را که ما بعد از شنیدن روضه داریم تجربه نکرده بودند.
اینها گفتههای عبدا... زاده مِهنه، مترجم، محقق و شاعر مشهدی است که برای تازه مسلمانان انگلیسی
به زبان خودشان روضهخوانی هم میکند. او میگوید نبود روضه و مداحی به زبان انگلیسی، نیاز جدیِ غربیهایی است که بعد از مطالعه و تحقیق به دین اسلام مشرف شدهاند.
برای همین امسال در دهه اول محرم برای اولین بار در پاسخ به این نیازِ معنوی انگلیسیزبانان مداحی و روضهخوانی آنلاین برگزار کرده که بازخوردهای مثبتی هم داشته است. «و خدا ما را خواند...»، درباره تازهمسلمانان و «حجرهای برای گانگستر»، سرگذشت تازهمسلمانی آمریکایی، از آثار ترجمه این مترجم همشهری است که منتشر شده. او سابقه روزنامهنگاری نیز دارد و از سال ۸۲ با قلم زدن درباره تازهمسلمانان، دایره معاشرتش با غربیهایی که روی آوردن به اسلام را مبارکترین اتفاق زندگیشان میدانند، گسترش داده است. احمد عبدا... زاده مهنه دانشآموخته رشته زبان انگلیسی از دانشگاه سمنان است و سعی کرده تاکنون بر مدار علاقهاش به نوشتن و ترجمه پایدار بماند. به مناسبت در پیش بودن اربعین حسینی، فرصتی دست داد تا با او گفتوگویی داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
چه شد با تازهمسلمانان ارتباط برقرار کردید؟
سال ۸۲ از دانشگاه سمنان در رشته زبان انگلیسی فارغالتحصیل شدم و دنبال کار بودم. ترجمه و نوشتن را دوست داشتم. با روزنامه قدس ارتباطی پیدا کردم و آنها از من خواستند به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س)، مطلبی را ترجمه کنم. آن زمان از اینترنت چیز زیادی نمیدانستم. رفتم کافینت و از آنجا کلمه Fatima را جستوجو کردم. لینکهای زیادی پیدا شد. تصادفی یکی از سایتها را باز کردم. مطالبش را گشتم و متوجه شدم سایت درباره تازهمسلمانان و یک بخش آن درباره سرگذشت آنهاست. دورادور به موضوع تازهمسلمانان علاقه داشتم، اما مستقیم به آن نپرداخته و وارد این حوزه نشده بودم.
یکی از سرگذشتها مربوط به مدیر همان سایت بود. سؤالاتم را نوشتم و در ایمیلی برای او فرستادم. خیلی زود جوابم را داد. من هم سؤالوجوابها را تنظیم کردم و گفتگو منتشر شد. بعد از انتشار گفتگو، خوانندههای مطلب با روزنامه تماس گرفتند و تشکر کردند. بازخورد زیادی گرفتم و علاقه و انگیزهام برای نوشتن از این موضوع بیشتر شد.
درباره فردی که سال ۸۲ با او مصاحبه کردید توضیح دهید؟
خانم زینب تِرمِر، اهل انگلستان بود. در مسلمان شدن او معجزهای اتفاق افتاده بود؛ میگفت زمانی که دنبال حقانیت اسلام بودم و مطالعه میکردم به نقطهای رسیدم که مطمئن شدم اسلام دین کامل است، ولی شجاعت پذیرشش را نداشتم. تا اینکه یک روز، وقتی به پارکینگ رفتم تا ماشینم را آنجا پارک کنم در آنجا مردی با سر و وضع انگلیسی که هیچ نشانی از مسلمانی در او پیدا نبود را دیدم. او در راه رفتن مشکل داشت و از من خواست سوئیچ خودرواش را از مسئول پارکینگ بگیرم. وقتی سوئیچ را به او دادم تشکر کرد و گفت «ا... نگهدارت». بعد ادامه داد خیلی سخت است آدم بدون دست از جایش بلند شود.
خانم تِرمِر میگفت من تعجب کردم چرا میگوید بدون دست، چون پاهایش مشکل داشت. بعد از آن آشنایی وقتی با دوستانم صحبت کردم، آنها گفتند آن مرد، فرستادهای از جانب خدا بوده و منظورش دست هدایت خداوند است. اما خانم تِرمِر میگفت بازهم تردید داشتم تا اینکه یک روز قرآن را باز کردم و تصادفی، آیه ۱۱۱، سوره انعام آمد که ترجمهاش میشود: «و اگر فرشتگان را بر آنها میفرستادیم و مردگان با آنان سخن میگفتند و هر چیزی را رویارویشان فراهم میآوردیم باز ایمان نمیآوردند مگر به مشیّت خدا، لیکن اکثرشان (مشیّت نافذ حق را) نمیدانند». او این آیه را که میبیند، تصمیمش قطعی میشود. بعد از آن، خانم تِرمِر با مردی پاکستانی که مسلمان نبوده، اما مادر شیعه داشته ازدواج میکند. خانم تِرمِر و همسرش در سفری که به پاکستان میروند با پذیرایی و معاشرت گرمِ بستگان شیعه مادریشان روبهرو میشوند و هر دو به دنبال تحقیق درباره شیعه میروند و در نهایت شیعه میشوند.
شما بعد از گفتگو با خانم تِرمِر فعالیت خود را در این زمینه چگونه ادامه دادید؟
از زینب تِرمِر که گفتوگویش چاپ شد، خواستم دوستانِ تازه مسلمانش را به من معرفی کند و به این ترتیب کارم ادامه پیدا کرد. گفتگوها در روزنامههای قدس و خراسان منتشر میشد. البته متن انگلیسی بعضی از گفتگوها نیز در ماهنامه انگلیسیزبان «محجوبه» که توزیع جهانی دارد منتشر شده است.
بعضی از گفتگوها سرگذشت تازه مسلمانشدگان بود؛ ۲۰ گفتگو. بعضی درباره موضوعات دیگر مثل حجاب یا توهینهایی بود که در غرب به پیامبر (ص) میشد. من سعی کردم ارتباطم با تازهمسلمانان را به صورت اینترنتی یا حضوری در زمانهایی که به حرم امام رضا (ع) میآمدند حفظ کنم و این ارتباط همچنان ادامه دارد.
پس شما فعالیت در این زمینه را از سال ۸۲ به صورت جدی ادامه دادید.
بله؛ و به کتابی به نام «حجرهای برای گانگستر» رسیدم. این کتاب سرگذشت مردی آمریکایی است که در نوجوانی دنبال گانگستربازی و کارهای خلاف است و تا جاهای خطرناکی پیش میرود، اما در اتفاقی مسلمان میشود. از طرفی، چون هیچ دوست مسلمانی دوروبرش نداشته، کارهای قبل را با باندهای خلاف ادامه میدهد و چندین سال را در زندان میگذراند. در زندان با چند مسلمانانِ مقید و با اسلام واقعی آشنا میشود. پس از آزادی، مدتی درس دینی میخواند و مدت کوتاهی به لبنان میرود و بعد به شهر قم میآید و چندین سال در آنجا درس میخواند. در قم با خانمی ایرانی ازدواج میکند و اکنون در استرالیا موسسه اسلامی دارد. من این کتاب را ترجمه کردم که در سال ۹۵ منتشر شد.
اولین کتابی که ترجمه کردم با نام «و خدا ما را خواند...» در سال ۹۰ منتشر شد. ترجمه این کتاب هم گره میخورد به اولین گفتوگوی من که در روزنامه چاپ شد. من به کتابی شامل مجموعهای از سرگذشت تازه مسلمانان-انتشارات انصاریان- رسیدم، اما خبر نداشتم گردآورنده این کتاب، زینب تِرمِر است. به دلیل آشنایی که پیشتر با او داشتم، تماس و اجازه گرفتم که کتابش را از انگلیسی به فارسی ترجمه کنم. این کتاب، مجموعهای شامل چهل، پنجاه سرگذشت از تازهمسلمانان است که بعد از اینکه زینب تِرمِر، مسلمان میشود آنها را گردآوری میکند. او در کتابش بیان کرده مستندات مربوط به سرگذشت این افراد موجود است.
چه بازخوردهایی از نخستین ترجمهتان گرفتید؟
با اینکه کتاب توزیع منسجمی نداشت و آن زمان هنوز من بیتجربه بودم و رسانههای امروزی در دسترس نبود، بازهم بازخورد خوبی داشت. یک نمونه از بازخوردها در ذهنم مانده که اگر ترجمهام همین تأثیر را داشته باشد برای من کافی است؛ نشانی ایمیل خانم تِرمِر را در کتاب قید کرده بودم. بعد از مدتی از خانم زینب ترمر، گردآورنده کتاب، ایمیلی به دستم رسید که شرح داده بود خانمی ایرانی از اصفهان برای او ایمیل فرستاده و گفته این کتاب را از مشهد خریدم و زمان برگشت به اصفهان، در فرودگاه خواندم و بر اثر خواندن کتاب، باحجاب شدم.
بعد از ترجمه «حجرهای برای گانگستر» آیا کتاب دیگری هم در دست انتشار دارید؟
یک کتاب دیگر دارم که در مرحله نهایی است. این کتاب را پروفسور توماس مک اِلوِین، کشیش شیعه شده آمریکایی نوشته است. او فقط با همان تورات و انجیلی که خوانده تصمیم گرفته مسلمان شود و کتابهای زیادی نوشته است؛ از جمله کتابی به نام «اسلام در کتاب مقدس». این کشیش آمریکایی با اتکا به کتاب مقدس-مجموعه تورات و انجیل-، اسلام را اثبات کرده است؛ موضوعات اعتقادی مثل توحید و معاد و ... عبادات ما مثل نماز و روزه و ... و مسائل احکام و عقاید اسلامی را با استناد به کتاب مقدس اثبات کرده است. این کتاب را نیز ترجمه کردم و اکنون در مرحله انتشار است. همچنین این روزها مجموعه گفتگوهای منتشر شده در روزنامهها را جمعوجور کردم که قرار است منتشر کنم. به علاوه مجموعهای درباره حجاب از زبان تازهمسلمانان و غیر مسلمانان و مجموعهای درباره امام حسین (ع) و عاشورا از زبان تازهمسلمانان و غیر مسلمانان گردآوری کردهام که در مرحله نهایی است و جداگانه منتشر میشود.
یکی دیگر از فعالیتهای شما که درباره آن شنیدهایم روضهخوانی به زبان انگلیسی است. پیش از آن، سابقه مداحی هم داشتهاید؟
من از دوره دانشگاه به زبان فارسی مداحی میکردم، اما مداحی به انگلیسی فرق میکند. در زبان فارسی اگر بگویی مَشک آب، مخاطب شما، چون سالها روضه شنیده و تاریخ کربلا را کموبیش میداند بعد از شنیدن این کلمه، کلی روضه در ذهنش مجسم میشود و مداح کار سختی پیشرو ندارد، چون مفاهیم برای مخاطبش آشناست، ولی در زبان انگلیسی اینطور نیست.
کسی که تازهمسلمان شده ممکن است از تاریخ اسلام و موضوعات عاشورا خبر نداشته باشد. به غیر از این، یکی از موانعم انتخاب نوای مناسب برای مداحیهایم بود تا مخاطب بتوانند با آن ارتباط برقرار کند. چند سال بعد از ارتباط با تازهمسلمانان، به این فکر میکردم که نبود روضه و مداحی به زبان انگلیسی، کمبود جدی آنهاست. اینها انگلیسیزبان و غربنشین بودهاند و در آمریکا و کانادا و استرالیا زندگی میکردهاند. در ذهنم سبکسنگین میکردم. تا اینکه به جلسه دینیای که جمع دوستانهای از تازهمسلمانان است و خانم زهرا گنزالس، گرداننده آن جلسه است، رفتم. در اولین جلسه که ماه صفرِ چهار، پنج سال پیش برگزار شد، من به انگلیسی سخنرانی کردم.
در پایان جلسه قرار بود به زبان فارسی مداحی کنم. بازخورد خوبی گرفتم و این کار در همان جلسات تکرار شد. ولی من سختگیر بودم، میگفتم کسانی که زبان مادریشان انگلیسی است باید ببینم چه واکنشی نشان میدهند. تا اینکه گروهی از مسلمانان و تازهمسلمانان غرب (امریکا و استرالیا و کانادا) سه، چهار سال پیش در ماه رمضان به مشهد آمدند. در شب بیستسوم ماه رمضان در حرم برنامهای داشتند. بعد از مراسم دعا، چند لحظهای میکروفون را به من دادند. منم دیدم برنامه اینها کامل اجرا شده فقط روضه ندارد؛ آنجا تنها یک مصرع فارسی درباره حضرت علیاصغر (ع) خواندم و به زبان انگلیسی ترجمه کردم. قبلش هم مقدمهای کوتاه درباره شب قدر گفتم. صحبتهای من حال معنوی جمع را تغییر داد و بازخورد مثبتی دریافت کردم.
پس شروع روضهخوانی شما به زبان انگلیسی از آن جلسه آغاز شد؟
بله. بعد از آن سال ۹۶ هیئتی در تهران راهاندازی کردند به نام هیئتِ انگلیسیزبانان مقیم تهران (امت). در آنجا اولینبار روضهای کامل به زبان انگلیسی خواندم و خداراشکر بازخوردهای خوبی داشت. دو سال بعد نیز همان هیئت در محرم جلسه داشت که نوحه و سینهزنی و روضه به زبان انگلیسی را اجرا کردم. امسال به دلیل کرونا اجرا نشد. اما امسال اتفاق جدیدی رقم خورد و برای اولینبار برای تازهمسلمانان، روضه و نوحه آنلاین در دهه اول محرم اجرا کردم. شبها ساعت ۲۳ برای اروپا در اینستاگرام، ۴ بامداد برای بوستون- مرکز ایالت ماساچوست آمریکا- (شرق آمریکا) در نرمافزار زوم و ۸ صبح برای غرب آمریکا در یوتیوب.
استقبال از این برنامهها خوب بود؟
راضی ام. من ویدئوهای مربوط به مداحیهای خودم را در کانالم نیز منتشر میکردم. یک شب، خانمی ایرانی که همسرش تازهمسلمان شده است به من پیام داد و گفت همسرش اهل آفریقای جنوبی است و هر شب مداحیها را گوش میکند. همسرش «سلمان حسن حسین» هم جداگانه پیام داد و از کارم تشکر کرد و درخواستش این بود که بازهم از این مداحیها تهیه کنم.
از معاشرتهایی که با تازهمسلمانان داشتهاید، خاطرهای بهیاد میآورید؟
از اربعین یک خاطره دارم. پارسال به پیادهروی اربعین مشرف شدم. در مسیر نجفکربلا به یک موکب بینالمللی رسیدیم که ایرانیها گردانندهاش بودند. فکر میکنم ستون ۱۲۰۰ یا ۱۱۰۰. زائران کشورهای مختلف به آن موکب میآمدند و در آنجا استراحت میکردند. من قبل از ظهر در موکب، به زبان انگلیسی مداحی کردم. ظهر همان روز، یک آقای تازهمسلمانِ کانادایی را آنجا دیدم، مشکلی برایش پیش آمده بود و چند ساعتی در آن موکب مانده بود. نماز خواندنش توجه من و دوستانم را به خود جلب کرده بود؛ برای سجده، مهر نگذاشته بود، ولی با دستان باز نماز میخواند. نمازش که تمام شد، دوستان گفتند بهتر است توضیح لازم را به او بدهیم.
وقتی از او علت را پرسیدم، گفت میدانم، اما هنوز در مرحله تحقیق هستم و صددرصد مطمئن نشدهام. شروع به صحبت کردیم. گفتم من مداحی میکنم و شعر میسرایم. او هم گفت شاعر است و چند نمونه از شعرهایش را نشانم داد. من خواستم شعرهایم را ویرایش کند. یکی از شعرهایی که نشان دادم؛ ترجمه شعر معروف است که در روز عاشورا میخوانیم:
گلی گم کردهام میجویم اورا
به هر گل میرسم میبویم اورا
گل من یک نشانیدر بدنداشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
تا رسید به پیراهن کهنه، من توضیح دادم منظور شاعر، لحظه وداع امام حسین (ع) است و توضیحات لازم را دادم. در آن دقایق در واقع داشتم روضه را به زبان انگلیسی توضیح میدادم. اینکه توانستم توضیحات کاملی به او بدهم و از او کمک بگیرم خیلی برایم ارزشمند بود.