جوانی متأهل و بیکار که دانشجوی حقوق بوده است، بهدلیل مسائل مالی از تحصیل در دانشگاه انصراف میدهد و تصمیم میگیرد برای امرارمعاش، به فروش مشروبات الکلی یا بهاصطلاح ساقیگری در قالب پیک موتوری اقدام کند. او از بیم واکنش همسرش این مسئله را از او پنهان میکند و همین موضوع، سرآغاز اتفاقاتی در زندگی این زوج میشود.
احمد صبریان | شهرآرانیوز - خسرو معصومی، کارگردان فیلمهایی چون «پر پرواز»، «دلباخته»، «ملاقات»، «دوران سربی»، «آقای بخشدار»، «سفر شبانه»، «رسم عاشقکشی»، «جایی در دوردست»، «باد در علفزار میپیچد» و «تابو»، در جدیدترین فیلمش، «کار کثیف»، از فضای طبیعت فاصله گرفته و داستانش را در فضایی شهری روایت میکند. او در این فیلم سراغ مشکلات اجتماعی، چون فقر، بیکاری و مهاجرت که بیتردید تازگی چندانی ندارد رفته و در دل این درام، به دیگر معضلات اجتماعی مانند فروش مشروبات الکلی، لاتاری و کوچ اجباری پرداخته است.
او در فیلم جدیدش روایتگر داستان زوج «فرهاد» و «الهام» میشود که بهعلت فقر و بیکاری با داشتن یک فرزند به نام نوید، برای داشتن یک زندگی بهتر به خارج از کشور میروند، اما متأسفانه درگیر اتفاقاتی میشوند که روزهای تلخی را برایشان رقم میزند. تماشاگر در سکانس آغازین، با موقعیتی روبهرو میشود که قرار است با تغییر خط زمانی روایت، شاهد ماجرا باشد و همه پیشبینیهای او را از جزئیات غافلگیرکننده در روایت داستان درهم بریزد.
ولی کارگردان در بازگشت به گذشته بهجز ارائه اطلاعات محدود و موقعیتهایی که کارکرد چندانی در فیلم ندارد، چیزی به داشتههای مخاطب نمیافزاید. تماشاگر در طول روایت با موقعیتهایی دراماتیک روبهرو میشود که پایه آن صرفا براساس رفتوآمد مشتریان با فرهاد است؛ رفتوآمدهایی آمیخته با دیالوگهای شعاری که پیشینهای از این آدمها در اختیار تماشاگر نمیگذارد و آدمهایی که تأثیر چندانی در گسترش و پیشبرد روایت ندارند. بیتردید سکانس آغازین فیلم، نوید یک درام اجتماعی پرتعلیق را به تماشاگر میدهد، ولی هرچه اثر بیشتر پیش میرود، کسالتبارتر میشود.
«کار کثیف» چه بهلحاظ منطق روایی چه از حیث شخصیتپردازی و چه تعلیق و فرازونشیب داستانی، کممایه است که همگی این کاستیها، نشئتگرفته از فیلمنامهای است که به پرداخت جزئیات توجه کافی نداشته است. فیلم از این لحاظ که مخاطبش را در همان یکسوم ابتدایی در جریان داستان اصلی میگذارد، موفق است، اما در همان سکانس آغازین پس از اینکه فرهاد، الهام و نوید را در خودرو برای دقایقی تنها میگذارد و هنگام بازگشت متوجه میشود خبری از آنها نیست، روایت غیرخطی پیدا میکند و مخاطب باید با سرککشیدن به زندگی گذشته این زوج، مسیری را که آنها پیمودهاند پیگیری کند، ولی متأسفانه بهجز همان دیالوگهای ابتدایی فیلم، از جزئیات بیشتر سر در نمیآورد. نقطه عطف فیلم زمانی شکل میگیرد که فرهاد باخبر میشود برخی مشتریانش بهدلیل فاسدبودن نوشیدنیهای او جان باختهاند.
او در پی ماندن در ترکیه است، اما الهام که اکنون متوجه شغل فرهاد و اتفاقی که برای او رخ داده است، میشود، همسرش را یک قاتل دروغگو میداند که کارش را هم از او پنهان کرده است. او با تصمیم فرهاد مخالفت میکند و میخواهد به هر نحوی همراه با پسرش، نوید، به ایران بازگردد. بخش عمدهای از «کار کثیف» را ارتباط فرهاد با مشتریانی از طیفهای مختلف جامعه شکل میدهد. از زمانی هم که شاهرخ، پسرخاله فرهاد، وارد فیلم میشود، ریتم فیلم بهطور محسوسی کند میشود و دیگر از آن تعقیبوگریز اولیه خبری نیست و تماشاگر شاهد صحنههای زائد گیتارزدن فرهاد، آوازخواندن فرهاد و الهام، غذاخوردن در رستورانها و دعواهای فرهاد با پسرش و الهام و شاهرخ و نمایش کارتپستالی مناظر چشمنواز ترکیه است.
درحالیکه با یک تدوین مناسب، کارگردان باید از همان نقطه فیلم که فرهاد متوجه میشود اثری از نوید و الهام و خودرو نیست، فیلم را ادامه میداد، چون در این صورت اتفاقی میافتاد که میتوانست با حذف داستانکهای فرعی، خردهپیرنگها، صحنههای تکراری و آدمهایی زائد، فیلم دیگری باشد، یک پایانبندی فاجعهبار، سردستی و ضعیف و باسمهای هم که منطقش براساس تصادف است، بدترین راهکار برای فیلمی است که خوب آغاز کرده است، اما در گسترش داستان لنگ میزند. «کار کثیف» بر مضمون مهاجرت مانور میدهد، اما دلیلی منطقی برای این مهاجرت ارائه نمیکند. در ادامه روایت نیز مدام شخصیتهای جدید به فیلم الصاق میشوند؛ از شاهرخ و آرش گرفته تا محسن و سرهنگ، شخصیتهایی که نهتنها گرهی از داستان نمیگشایند، بلکه این کلاف سردرگم را پیچیدهتر میکنند. گروه بازیگران فیلم بازیهای تأملبرانگیزی ارائه نکردهاند که بخشی از آن را میتوان ناشی از ضعف شخصیتپردازی دانست، چون فیلمنامه و روایت، موقعیتهای چالشبرانگیز چندانی ندارد که بتواند توانایی بازیگرانش را به نمایش بگذارد.
یگانه بازیگرانی که در «کار کثیف» بازی مقبولی ارائه میکنند، پدرام شریفی و مرحوم لوون هفتوان هستند که هفتوان با وجود نقش کوتاهی که برعهده دارد، بیننده را مجاب میکند او و شخصیتش را جدی بگیرد و فضای ملتهب، تلخ و سرد «کار کثیف» را به بازیاش تزریق میکند. مهمترین گره داستان که مهاجرت فرهاد است، بهدرستی در بافت فیلم تنیده نشده است و تماشاگر به شخصیتها نزدیک نمیشود و با آنها همذاتپنداری نمیکند. شخصیت «محسن» و رابطهاش با «الهام» تا نزدیکیهای پایان فیلم مبهم باقی میماند و این ابهام موجب برهمخوردن روابط برخی قسمتهای داستان فیلم شده است. عمده ضعفهای فیلم را میتوان ناشی از کارگردانی و اجرای ضعیف دانست. خسرو معصومی در «کار کثیف» نتوانسته است نگاهی آسیبشناسانه، عمیق و جامعه شناختی در اثرش بازتاب دهد و فضایی جدید و بکر و مناسب برای روایت اثرش خلق کند.