محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - اصغر نعیمی نویسنده و کارگردانی است که عموما با سوژههای خاص و ملتهب آثارش نزد علاقهمندان به سینما شناخته میشود. او که نوشتن فیلمنامه فیلم جنجالی «زندگی خصوصی» را در کارنامه دارد، پس از فیلم نسبتا ناموفق «سایههای موازی»، با آخرین اثرش «هایلایت» پا به سیوششمین جشنواره فیلم فجر گذاشت که این فیلم بدون کسب حتی یک نامزدی به کار خود در این رویداد سینمایی پایان داد. سازندگان این فیلم که با توجه به ترکیب بازیگرانش به نظر نمیرسید شانسی برای فروش مناسب در گیشه داشته باشد، سرانجام پس از گذشت بیش از دو سال از زمان معمول اکران فیلمهای جشنواره، شیوه اکران آنلاین را مناسبتر دیدند. «هایلایت» چند روزی است که کار خود را در سامانههای اکران اینترنتی آغاز کرده و مطابق انتظار، اتفاق ویژهای را نیز رقم نزده است.
ساختار «هایلایت» را میتوانیم به یک سراشیبی کامل تشبیه کنیم که نقطه اوج فیلم دقیقا در ابتدای آن قرار گرفته و پس از گذشت چند دقیقه از آغاز، هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد؛ به طوری که مخاطب پس از یک افتتاحیه نسبتا جذاب و متفاوت، چیزی جز سقوط بیوقفه ریتم و کیفیت اثر نمیبیند. در واقع، محتوا و درونمایه داستانی «هایلایت» به اندازه یک فیلم کوتاه است که همان مقدار اندک نیز در دقایق ابتدایی به مخاطب تحویل داده میشود تا فیلم برای مدتی بیش از یک ساعت، در یک کمای مطلق فرو برود.
مهمترین نکتهای که میتوانسته سازندگان «هایلایت» را به تولید این فیلم سینمایی ترغیب کند، احتمالا همان پیرنگ اصلی قصه است که به نحوی شجاعانه طراحی شده و در پرده اول فیلم، مخاطب را جذب میکند. داستان با یک تصادف رانندگی آغاز میشود که باعث آسیبدیدگی شدید زن و مرد سرنشین آن اتومبیل شده. این در حالی است که یکی از سرنشینان مردی متأهل و دیگری زنی است که نامزد دارد. برملا شدن رابطه این دو نفر در بیمارستان شوک اصلی «هایلایت» به مخاطب و قله دراماتیکی است که در ادامه این فیلم هرگز تکرار نمیشود. در واقع، روشن شدن خیانت این زن و مرد و آشنایی همسر مرد و نامزد دختر که در دقایق ابتدایی شکل میگیرد، نقطهای است که فیلم نمیتواند از آن جلوتر برود.
با وجود نقاط ضعف پرتعداد و اشکالات اساسی «هایلایت»، این شیوه طراحی قصه، انتخابی جسورانه از سوی اصغر نعیمی است که برای نخستین بار در سینمای پس از انقلاب ایران، جرئت طرح خیانت زن را به خودش داده است. همین سوژه اگر به ذهن فیلمسازی جوانتر میرسید، احتمالا هیچ وقت نمیتوانست به فیلم تبدیل شود؛ اما نعیمی که زیر و بم سینمای ایران و ممیزیهای مرسوم را کاملا میشناسد، توانسته با ترفندهای مختلف، به هر شکلی که هست ایده جنجالی خود را به فیلم تبدیل کند. تا اینجای کار و با نگرشی فرامتنی، همه چیز خوب است و با رسالت هنرمند سازگاری دارد. مشکل اما، در ادامه خودش را نشان میدهد و «هایلایت»، با نازلترین کیفیت نگارش فیلمنامه و اجرا، همه جذابیتهای طرح اولیه را نابود میکند و قصهای که با التهاب درخوری آغاز شده، پس از چند دقیقه کاملا یخ میزند.
به جرئت میتوان گفت که نیمی از شخصیتهای فیلم، که تعداد آنها دورقمی است، اضافه هستند و حذفشان هیچ لطمهای به روند پیشروی قصه وارد نمیکند. در بستر داستانی که روایت میشود، عملا خانواده معنایی ندارد و مشارکت والدین شخصیتهای اصلی، به چیزی در حد همراهی یا حتی در مواردی سنگاندازی تقلیل یافته است. بهعلاوه، دو شخصیتی که ایفای آنها بر عهده الهه حصاری و سام قریبیان گذاشته شده، میتوانستند لااقل به بازیگران گمنام سپرده شوند.
در عرصه محتوایی اما، فارغ از قصه ضعیف و پرداخت سطحی شخصیتها، مهمترین نقطه قوت «هایلایت» پرهیز از قضاوت و شعار است. این نگاه اما، آنقدر که به نظر میرسد، جدی نیست. به طور ساده میتوان گفت که «هایلایت» قضاوت ندارد؛ زیرا اصلا موضعی ندارد که قضاوت داشته باشد. در واقع بدنه محتوایی قصه این فیلم به قدری نحیف است که جای هیچ حرف خاصی، بهجز بازنمایی یک رابطه تودرتو، باقی نمیماند. البته نمیتوان انکار کرد که «هایلایت» اجمالا قصد به چالش کشیدن ازدواج بدون عشق و تأکید بر لزوم حفظ اصول اخلاقی، حتی در صورت لطمه دیدن از بیاخلاقی دیگران، را دارد؛ اما این دو ایده ساده فقط گاهی در میان دیالوگها وجود دارند و خبری از فرم سینمایی و چگونگی بیان محتوا نیست. در واقع، فیلمساز در دوراهی تولید یک فیلم اخلاقی آسیبشناسانه از یک طرف، و ساختن ملودرامی عاشقانه با رگههای روانشناختی ناظر به انتقامجویی و شکست عاطفی از سوی دیگر گرفتار شده و جایی بر سر همین دوراهی متوقف شده است. به همین دلیل، مخاطب تا انتهای فیلم هرقدر تلاش میکند، نمیتواند در مورد اینکه با فیلمی درباره بخشش روبهروست یا اثری درباره عشق و خیانت، به جمعبندی برسد.
پرداخت ضعیف شخصیتها، دیگر ضعف اغماض نشدنی فیلمنامه «هایلایت» است که لطمه جبرانناپذیری به ساختار روایی آن وارد کرده است. مدل روایت شکلگیری ارتباط زن و مرد اصلی قصه و شیوه بسط این رابطه از ابتدا باورناپذیر و مصنوعی به نظر میرسد؛ تا اینکه در سکانس آپارتمان مرد و پنهان شدن زن، به نازلترین شکل ممکن در اختیار مخاطب قرار میگیرد. این رابطه تخت و سطحی، در گونهای بیکیفیت از درامهای نوجوانانه است که ابدا تناسبی با شخصیتهای تعریف شده ندارد. مهمترین منبع آشنایی مخاطب با شخصیتها و آنچه زن و مرد اصلی قصه را برای بیننده ملموس میکند، شکل لباس، خودرو، شغل و دیالوگهای رادیویی است و شناخت عمیقی از آنها منتقل نمیشود.
یکی از عوامل مهمی که به ضعف اجرایی «هایلایت» دامن زده، همین انتخاب بازیگران است که گزینههای مناسبی برای نقشهایشان به شمار نمیروند و تلاششان راه به جایی نمیبرد. آزاده زارعی که کارنامه بازیگری چندان پرباری هم ندارد، در نقش لیلی، بیمهارت و سرد ظاهر میشود و از پس نقش اول پررنگ این فیلم برنمیآید. پژمان بازغی هم، اگرچه هنرپیشه باتجربهتری است، اما عمده مهارتش به اجرای تیپهای ساده و تکبعدی مربوط میشود. در مجموع، انتقال اندوه زن و خشم مرد که باید شاخصه اصلی این دو شخصیت باشد، با دستانداز پیش میرود و به بار نمینشیند. فیلمنامه «هایلایت» ایجاب میکند که دو شخصیت اصلی، زیر بار موقعیت فوق دراماتیکی که در آن گرفتار شدهاند، به مرور دگرگون شوند و استواری قامتشان را از دست دهند؛ اما تمام بار انتقال این حس بر دوش دیالوگها افتاده و درونیات شخصیتها با سادهترین جملات بازنمایی میشوند.