شاید اگر ۲ سال پیش به ما میگفتند قرار است بهزودی یک بیماری واگیر عجیب و غریب در همه دنیا بخش شود و همه آدمها مجبور باشند با ماسکهای روی صورتشان اینور و آنور بروند و از یکدیگر دوری کنند، هیچکدام باورمان نمیشد این کابوس روزی به حقیقت بپیوندد.
الهام یوسفی | شهرآرانیوز - ما بعد از عبور از چنین تجربهای آدمهای دیگری خواهیم بود. اما عجیبتر و دردناکتر از این ماجرا هم در تاریخ بسیار است. شاید اگر تاریخ نخوانده باشیم، گمان کنیم بختبرگشتهترین آدمهای زمین هستیم، اما اگر اندکی از تاریخ بدانیم، میفهمیم رویدادهای دردناک بسیاری زندگی بسیاری از آدمها را با تجربیات سخت و سهمناک همراه کرده است. یکی از این وقایع که تا دلتان بخواهد در تاریخ زیاد است و متمدن شدن بشر هم نتوانسته است جلو آن را بگیرد «جنگ» است. هنوز هم تلویزیون این جنگها را گزارش میکند و تصاویر آوارگی انسانها را به نمایش میگذارد. اما کتابها چه میگویند؟ شاید نام کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» را شنیده باشید. نویسنده این کتاب، خانم سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، به جای نوشتن یک قصه، به سراغ سبک جدیدی از تاریخنگاری رفته است. آنچه او مینویسد نه یک روایت خشک و رسمی از رویدادهای جنگی است و نه یک قصه بیرونآمده از تخیل. او برای نوشتن یک کتاب سالهای طولانی وقت میگذارد. صدها آدم را میبیند. با آنها به گفتگو مینشیند. خاطراتشان را پیاده میکند. یادداشتبرداری میکند و از این پروژه پر از رنج، کتابی عجیب بیرون میآورد که تصویرگر جهان مردم عادی دردمند و آسیبدیده از جنگ است، جنگی که سیاستمداران راه میاندازند.
به قول یک نویسنده سوئدی، خانم الکسیویچ تاریخ احساسات انسانی را روایت میکند، تاریخ روح را، نویسندهای که از جنگ بیزار است. میداند برای پایان یافتن جنگ باید چهره زشت آن را بارها و بارها به نمایش گذاشت. او در سال ۲۰۱۵ برای تلاشهایش در این زمینه نوبل ادبی دریافت کرد. کتاب دیگر او به نام «نیایش چرنوبیل، رویدادنامه آینده» شبیه کتاب قبلیاش برگرفته از مصاحبههای بسیاری است با آدمهایی که در جریان حادثه چرنوبیل حضور داشتهاند: از آتشنشانان تا دانشمندان هستهای و زنان خانهدار و معلمان تاریخ. او اعتقاد دارد این انفجار مهیب روح انسانی را سوزاند. کتاب اگرچه پر از خاطرات دردناک از مرگ، رنج، خونریزی، آشفتگی، اضطراب و روزهای تلخ تاریخ مردم است، در واقع این اثر در ستایش زندگی است، در ستایش زندگی عادی بدون جنگ، درباره آدمهایی که نمیخواهند درگیر جنگ شوند. نه برای نفت، نه برای توسعه کشور یا هیچ چیز دیگری، آنها نمیخواهند در مقابل انسانهای دیگر بیاستند، آدمهایی که میخواهند عشق بورزند و زندگی کنند. خانم الکسیویچ درباره شرایط خودش و جامعه خودش مینویسد: «ما یا در جنگ بودیم یا برای جنگ آماده میشدیم. در هر صورت هیچگاه زندگی نکردیم. ما حتی به چیزی شک نمیکردیم. همانقدر که ما مردمان جنگ هستیم، قهرمانهای ما، ایدهآلهای ما و تصورات ما از زندگی نظامی بودند. همه ما در دهه ۹۰ این تصور را داشتیم که آزادی از جایی به دست خواهد آمد، اما در واقع، برای آزادی به مردمان آزاد احتیاج داریم. این مردم آزاد نیستند.» لابد فیلم «چرنوبیل» را دیدهاید. آن هم روایتی بود از آن حادثه سهمگین، اما روایت خانم الکسیویچ به واقعیت روزگار چرنوبیل نزدیکتر است، چون از دل مردم و شاهدان عینی بیرون آمده است، از دل حقیقت.
نیایش چرنوبیل
نویسنده: سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ
ترجمه: الهام کامرانی