هانیه وهابی | شهرآرانیوز - مرد کلاهدودی مرد عجیب و غریبی بود. او سالها یک خواب درست و حسابی نکرده بود و حتّی نخوابیده بود. او شب و روز کار میکرد. سالها بود نه میخندید، نه به سفر میرفت و نه در دریا شنا میکرد. او حتّی ماهیهای شکلاتی کارخانهی خودش را هم نخورده بود. یک روز مرد کلاهدودی همانطور که روی صندلی دفتر کارش نشسته بود، چشمهایش را بست و سعی کرد خوابش ببرد. توی خواب و بیداری کسی به در میزند. چه کسی پشت در بود؟ بازرس شکلات ماهی بزرگ برای بازدید کارخانه آمده بود. بازرس از وضعیت کارخانه شکایت میکند. مرد کلاهدودی برای جلب رضایت بازرس سوار بر چرخ پایهبلند سیرکبازیاش میشود و همراه او مورچهخوار حواسپرت، گراز کمخواب و همسرش به بازی و مسابقه میپردازند. شب که سر میرسد، دیگر همه از نفس افتاده بودند. ماهی شکلاتی هم مأموریّتش تمام شده است. چند روز مرد کلاهدودی به کمک شورای شهر برای بچّهها سیرک بزرگی برپا میکند. خود او نیز به همراه مورچهخوار و گراز و همسرش در سیرک بازی میکند.
مرد کلاهدودی درس خوبی به همهی ما میدهد. نباید با غرق شدن در کار، آرزوها، شادیها و لذّتهای زندگی را فراموش کرد. بازی، شادی، لذّت بردن از زیباییها و عشق به طبیعت جزو زندگی است. این اثر حتّی برای والدین هم مناسب است.
آرزوهای گمشدهی مرد کلاه دودی
نویسندگان: جمالالدین اکرمی، عاطفه شفیعی راد
ناشر: بهنشر (کتابهای پروانه)، ۱۳۸۹