بهار ارجمند از تئاترِ خطۀ هنرخیز خراسان و از پدرش میگوید و اینکه انوشیروان ارجمند دلبستگی و وابستگی شریفی به مشهد و هنرمندانش داشته است.
شهرآرانیوز - «با برادرم برزو همیشه در اداره تئاتر مشهد همراه پدر بودیم. میتوانم بگویم پدر برای تئاتر دغدغه داشت، خصوصا تئاتر خراسان و مشهد. زیرا به نظرش تئاتر یک جریانِ فرهنگساز بود که از طریق آن، فرهنگ در مملکت جاری و ساری میشد، به همین دلیل، چون دغدغهاش فرهنگ و حرف مردم بود، بدون وقفه تلاش میکرد. به یاد دارم وقتی پدر را میخواستیم به خانه ابدی راهی کنیم، برادرم خواست پدر روی شانههای هنرمندان تئاتر مشهد گردانده شوند، چون آنها واقعا بچههای بابا بودند و در زمان حیات (حتی در سالیانی که ما در تهران زندگی میکردیم) هر کاری که از دستش برمیآمد برای آنها انجام میداد.»
اینها سخنان بهار ارجمند تنها دختر هنرمند فقید مشهدی انوشیروان ارجمند است که در سالروز درگذشت پدر به سراغش رفتیم. انوشیروان ارجمند که تا آخرین سالهای عمر یا روی صحنه نمایش بود و یا جلوی دوربین در ۲۳ آذر سال ۱۳۹۳ قلبش برای همیشه ایستاد و به قول بهار هنرمندان تئاتر مشهد «عمو انوش» خود را از دست دادند. در ادامه این نوشتار بهار ارجمند از تئاترِ خطۀ هنرخیز خراسان و از پدرش میگوید و اینکه انوشیروان ارجمند دلبستگی و وابستگی شریفی به مشهد و هنرمندانش داشته است.
مردی که برای خودش چیزی نمیخواست
بهار ارجمند درباره منش هنرمندانه پدرش اینگونه سخن میگوید: روزهای زیادی ما شاهد این بودیم که بابا کتاب میخواند و میرفت سر کار و حتی وقتی با او صحبت میکردیم آن قدر روی کارش متمرکز بود که صدایمان را نمیشنید. هرآنچه از وسیله در خانه داشتیم، از فرش تا لباسهای خودش و مادرم و لباسهای من و برزو را برای نمایشهای خودش و افراد دیگر میبرد.
مثلا لباس عروسی مادرم را برای یکی از نمایشهای دوستانش برد و آنجا استفاده شد یا مادرم غذای عوامل سر صحنه را درست میکرد. محدودیت تئاتر در آن روزگار خیلی زیاد بود و تئاترِ اکنون مشهد با آن روزهایی که حتی ما کار میکردیم اصلا قابل مقایسه نیست. بابا خودش زمین را جارو میکرد. دکور میزد: شاید باورتان نشود، ولی ما کنار خیابان دکور میساختیم. پدرم یک پیکان استیشن طوسی داشت و گاهی این ماشین را کنار بولواری پارک میکرد و دکور میساخت. با چوب و وسایل دیگر.
از پشم گوسفند برای درست کردن ریش و گریم استفاده میکرد و برای همه نمایشها، بسته به شخصیتهایی که وجود داشت، بابا خودش دست به کار میشد. مثل این دوره که هر کسی یک وظیفهای دارد، نبود؛ بابا در آن روزگار همه کار میکرد. یعنی من تئاتر را این شکلی یاد گرفتم که تئاتر یک نفر نیست، تئاتر یک گروه است که نتیجهاش میشود آنچه شما روی صحنه میبینید. او صرفا کارگردان یا بازیگر یا نویسنده نبود. ویژگی بابا این بود که هیچ وقت برای خودش چیزی را نمیخواست، برای همه، برای عزیزانش که بچههای تئاتر بودند، میخواست. همه برایش مثل فرزندانش عزیز بودند. به یاد دارم سفرهایی به شهرستانهای خراسان میرفت تا به کارهای اجرای آنجا سر بزند و نمایشها را ببیند و اصلاح کند.
دوره طلایی تئاتر مشهد
ارجمند همچنین درباره خدماتی که مرحوم ارجمند به تئاتر استان کرده است میگوید: پدرم از وقتی به مشهد منتقل شد، خانههای فرهنگ تمام خطه خراسان، شامل فردوس، گناباد، طبس و ... را راهاندازی کرد (زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم). راهاندازی خانههای فرهنگ و تشکیل گروههای تئاتری منجر به یک اتفاق فرهنگی شد.
جوانان آن روزگار که میآمدند برای تئاتر کار کنند ملزم به خواندن کتابها و منابع و پژوهشهای جدید میشدند: نمایشنامه در آن موقع از منظر بابا این طور نبود که فقط یک متن نوشته شود، بلکه اگر آن متن در آن روزگار معاصر سپری میشد باید اطلاعات دقیق و درستی برایش جمعآوری میشد، حتی باید بررسیهای میدانی انجام میشد. باید جغرافیای آن شخصیتها در میآمد و بنابراین دوره طلایی تئاتر خراسان از اواسط دهه ۵۰ و ۶۰ و اواسط دهه ۷۰ بوده است. قله شکوفایی تئاتر خراسان و خصوصا مشهد در آن دوره بود و این جریان فرهنگی رشد پیدا کرد و آسان هم نبود، ولی باعث شد تئاتر مشهد در قله درخشانی قرار بگیرد که حتی تئاتر پایتخت به گَرد پایش نمیرسید.
خاک خراسان از طلاست
مرحوم انوشیروان ارجمند عرق و علاقه بسیاری به شهرش داشت، دخترش بهار با تایید این سخن میگوید: وقتی اساس و پایه هنرت را از خطهای به نام خراسان شروع میکنی که اتفاقا خطه هنرخیز این مملکت است؛ از بخش مذهبی که وامدار وجود امام رضا (ع) در آن سرزمین است تا بخشهای فرهنگی ازجمله توس و حضرت فردوسی و آن طرفتر جناب شجریان و در نیشابور جناب مشکاتیان و جناب اخوان و ... متوجه میشوی از طلاست این خاک.
وابستگی و دلبستگی به این خطه هنرخیز و استعدادهایی که در آنجا وجود داشت درست است. این سرزمین پر از استعداد و موهبت است که گاهی جای رشد پیدا نکرده است. ضمن اینکه وقتی سالهای سال در خطهای کار میکنید به طور طبیعی وابستگیتان به آدمهای آنجا عمیقتر و ریشهدارتر میشود. بابا وقتی به مشهد میآمد حتما به بچههایش (هنرمندان تئاتر مشهد) سر میزد و، چون توانستند دوره درخشانی را در مشهد بسازند همیشه قائل به این بودند که میشود کارهای شگرفی را در این خطه انجام داد.
به نظر من هم، به دلیل موقعیت جغرافیایی خراسان، همجواری آن با مرزها و به لحاظ تاریخی، جنگهایی که در این خطه اتفاق افتاده از آن مردمان عجیبی ساخته است. به نظر من دلبستگی بابا بسیار درست بوده و هست. به نظر او کسانی در مشهد کار میکردند که با وجود دوری از پایتخت و داشتن حداقل امکانات خوش درخشیدند: مجموع این شرایط را که در نظر میگیرید میبینید بهحق این دلبستگی و وابستگی به تئاتر خراسان و کسانی که به هر طریقی در آن خطه به هنر میپرداختهاند درست است.
او بزرگترین رفیق بود
این هنرمند مشهدی که براین باور است پس از درگذشت پدرش بزرگترین رفقیش را ازدست داده است میگوید: پدرم یکی از سختگیرترین آدمها در برابر کاری بود که مستعدش نباشی، ولی بخواهی به آن ورود پیدا کنی. به شدت قائمبهذات بود و میخواست که ما هم اینطور باشیم. وقتی میخواستم برای ورود به دانشگاه، انتخاب رشته کنم از من پرسید چقدر تئاتر را دوست داری؟ گفتم به اندازه جانم. بعد گفت پس رشتهای را انتخاب کن تا به تئاتری که عاشقش هستی کمک کرده باشی و من فلسفه را انتخاب کردم.
پدرم برخلاف بیشتر نقشهای منفیای که داشت بسیار آدم رفیقی بود. من و برزو بعد از رفتن او بزرگترین رفیق زندگیمان را از دست دادیم. او نهتنها رفیق و پدر که استاد و مرشد من بود. با تمام آدمهایی که با او رفتوآمد میکردند هم رفیق بود. همیشه برای ما «بابا انوش» و برای بچههای تئاتر «عمو انوش» بود. بینیازی عجیبی به زندگی این دنیا و تعلقاتش داشت و میگفت طوری زندگی کنید که سلحشور باشید.
پدرم هنوز زنده است
ارجمند با بیان اینکه سال گذشته ۶۳ روز به خاطر اجرای نمایشی در مشهد بوده است، از اینکه همواره یاد پدرش در شهر آبا و اجدادیاش زنده است ابراز خرسندی میکند و میگوید: در سالروز درگذشت بابا، همه یاران تئاتری به مشهد آمدند و با حضور و حرفهایشان نشان دادند یاد بابا هنوز هست. من بیشتر از این چه میخواهم؟! سال ۹۳ در هفتمین روز رفتن همیشگی بابا وقتی عازم مشهد شدیم، دیدم همه دیوارهای شهر پُر بود از عکسهای او که «پدر تئاتر مشهد بود». من واقعا بیشتر از این چه میخواهم؟! ترجیح میدهم به این فکر کنم بابا در خاطرات مردم چه ردپایی گذاشت. به اینکه حقش ادا شده یا نه فکر نمیکنم. او هم هیچ وقت این حرفها برایش مهم نبود. اینکه زوج هنرمندی در مشهد تماشاخانهای به نام انوشیروان ارجمند راه میاندازند باعث سربلندی است.
بیشتر بخوانید: