صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

اتوبوس جهانگردی

  • کد خبر: ۶۹۶۶۵
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۲
محمدرضا امانی - نویسنده

در قسمتی از انیمیشن معروف «مورچه و مورچه‌خوار»، هنگامی که مورچه‌خوار در تعقیب‌وگریز مورچه ناچار می‌شود از عرض یک جاده عبور کند، اتوبوسی زیرش می‌گیرد. مورچه‌خوار زخم‌خورده و لهیده در این موقع، دیالوگ معروفی را بر زبان می‌راند: «این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یک‌بار از اینجا رد می‌شه، اون هم باید الان باشه آخه؟»
برای بسیاری از انسان‌ها ورود ویروس کرونا به جهان، حکم همین اتوبوس جهانگردی را داشت؛ ویروسی که شاید امکان پیدایش آن در هر قرن یک‌مرتبه بود و برای برخی در حساس‌ترین مقطع از زندگی شان رخ نشان داد.


زهرا مانند بسیاری از دختران دیگر، دلش می‌خواست مجلس عروسی‌اش بسیار با شکوه و مجلل برگزار بشود. تمامی مقدمات کار انجام شده بود و حتی تالاری در منطقه ییلاقی شهر رزرو شده بود و وحشتناک‌تر اینکه کارت‌های عروسی هم میان مهمانان پخش شده بود.
زهرا با خودش فکر می‌کرد انگار در طالع خانوادگی‌شان، عروسی مجلل جایی ندارد. از پدرش شنیده بود که در شب عروسی شان چنان برف سنگینی بر زمین نشسته بود که نصف بیشتر میهمانان در راه مانده بودند، طوری‌که ناچار شده بودند شام باقی‌مانده عروسی را در جاده بین مسافران درراه‌مانده توزیع کنند.


زهرا درمیان غم و اندوه این تعویق، هنگامی که همراه همسرش پیامک لغو شدن مجلس عروسی را ارسال می‌کرد، امیدوار بود چند ماه آینده که از شر ویروس خلاص می‌شوند، دوباره با همان کیفیت عروسی را برگزار کنند. ولی گویا این ویروس سمج و پررو قصد نداشت به این زودی‌ها شرش را کم کند و هر روزی که می‌گذشت، گونه‌های تازه‌تری از خود را به نمایش می‌گذاشت.


روز‌های برزخی زهرا می‌رفت و می‌آمد تااینکه در یک عصر دل‌انگیز بهاری، فکر تازه‌ای در ذهنش نقش بست. آن روز مریم‌خانم، زن میان‌سالی که از سال‌ها پیش هفته‌ای یک روز برای کمک به کار‌های خانه‌شان می‌آمد، آنجا بود. مریم‌خانم بالای چهارپایه لقی ایستاده بود تا پرده تازه را نصب کند و زهرا پایه‌های چهارپایه را محکم چسبیده بود.


سال‌ها قبل گاهی می‌شد که مریم‌خانم، دخترش را همراه خودش می‌آورد. زهرا درمیان حرف‌های معمولش با مریم‌خانم، احوال دخترش را هم پرسیده بود.
دخترش در دانشگاه دولتی شهر مشغول تحصیل بود و مدت‌ها بود که با یکی از همکلاس‌هایش در دوران عقد به‌سر می‌برد. اما با این هزینه‌های وحشتناک، هنوز جهیزیه‌اش آن‌طور که باید جور نشده بود.


غروب که مریم‌خانم رفت، زهرا پیامکی برای همسرش فرستاد و از تصمیمی که گرفته بود، برایش گفت. از اینکه هزینه مجلسی را که نشده بود برگزار کنند، بدهند به دختری که روزگاری با هم زیر درخت آلبالوی حیاط می‌نشستند و شکل ابر‌ها را حدس می‌زدند.
همسرش اعتراف کرد که با این کار، بار بزرگی را از دوشش برمی‌دارد و حالا با وجدانی آسوده می‌شد با هم بروند زیر یک سقف زندگی کنند. مجلس عروسی هم بماند برای وقتی که ویروس کرونا تبدیل می‌شود به خاطره‌ای درمیان مردم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.