یکم. پیمان جبلی، رسانه ایترین مسئول سازمان صداوسیما پس از انقلاب اسلامی تاکنون است. این را تحصیلات، پژوهشها، مقالهها و پیشینه کاری او به ما میگوید. بیشترین نکته امیدواری، شاید در همین جا باشد. اینکه فردی سکاندار فراگیرترین رسانه رسمی کشور شده است که سخت افزار و نرم افزار رسانه را میفهمد، از پایینترین سطح کار در رسانه شروع کرده و پله پله بالا آمده است.
دوم. آقای جبلی در شروع کار، هم گزارشگری کرده و هم سالها دبیر خبر بوده است. آنها که کار خبری کرده اند، میدانند که دبیر خبر بودن، چه تجربه گران بهایی است. اینکه رئیس تازه نفس سازمان صداو سیما با تاروپود «خبر» آشناست، جامعه شناسی خبر را میشناسد و نظریههای مخاطب شناسی را، هم تدریس کرده و هم تجربه عینی و عملی درباره اش دارد، همه اینها ما را بسیار امیدوار میکند که در هفتهها و ماههای پیش رو، اگر نگویم یک انقلاب، بلکه تحول عمیق، گسترده و خلاقانهای را در رویکرد خبری و اطلاع رسانی در شبکههای رادیو و تلویزیون و سامانههای اینترنتی آن، شاهد باشیم.
سوم. وقتی میگوییم، آقای جبلی رسانه را میشناسد، فقط از وظیفه خبررسانی رسانه، سخن نمیگوییم. هرچند تولید، انتشار، بازنشر و توزیع خبر، یکی از با اهمیتترین کارکردهای رسانه است، اما «آموزش» و «سرگرمی»، دو کارکرد اصلی دیگر رسانه هستند. غفلت کردن از این دو یا کم بها دادن به آنها سبب میشود، مخاطب ایرانی- هر چه بیشتر- به سمت وسوی رسانههای فارسی زبان برود که نیاز «سرگرمی» مخاطب را بیش از ما شناخته و به آن بیشتر میپردازند و کیست که نداند، در آشفته بازار و بلبشوی این غفلت بزرگ ما، هم آموزش دلخواه خودشان را ترویج میکنند و هم سبک زندگیای را که مرادشان است، به صورت زیرپوستی، جا میاندازند.
چهارم. سالها پیش، آقای قرائتی- رسانه ایترین عالم دینی کشور- زبان به گله و شکایت گشود که چرا در کشور ما به «شادی و خنده حلال» بها داده نمیشود؟ این دغدغه، بخشی از همان کارکرد سرگرمی در رسانه است. کاش جناب جبلی دراین باره بیشتر اندیشه و تدبیر کند.
پنجم. رسانههای استانی در کجای نقشه راه رادیو و تلویزیون در دوره جدید هستند؟ میدانیم استانها مشکل کمبود بودجه دارند، میدانیم برخی استانها تاکنون خوب و آبرومند کار کرده اند و برخی دیگر، دور از انتظار هستند و نیز این را میدانیم که سرجمع، نه چنان بوده اند که باید باشند. از آقای جبلی انتظار داریم، در تعریف رادیو و تلویزیونهای استانی بازخوانی کند تا چنان شود که شبکههای استانی با سرمایههای انسانی و نخبههای زیست بوم خود آشتی کنند و مردمان هر منطقه، خودشان را در رسانه محلی ببینند.
ششم. دل سوزان بارها و بارها گفته اند و نوشته اند که نقد صریح و گفت وگوی بی پرده، یکی از نیازهای امروز جامعه ایرانی است. وقتی از نقد و گفتگو سخن میگوییم، بی گمان مراد، نه آن است که مسئول یا کارشناسی را دعوت کنیم تا شق و رق و اتوکشیده، جلوی دوربین بنشیند و با گوشیای که در گوش دارد، از مدیر روابط عمومی اش گزارش بگیرد و بیلان کار بدهد و وقت ارزشمند خودش و مخاطب و آنتن رسانه (بیت المال) را پایمال کند و مصداق «خود گویی و خود خندی، حقا که هنرمندی»، باشد.
اما نیک بختانه، در اینجا هم یک نکته امید به چشم میآید؛ اینکه پیمان جبلی، ایده پرداز و بنیان گذار «گفت وگوی ویژه خبری» در سال ۷۹ بوده است. هرچند این بخش خبری، دیگر آن ضرب و زور و کارآمدی گذشته را چندان ندارد، اما فراموش نمیکنیم، شبهای پررونق آن را با اجرای مرتضی حیدری که مخاطب علاقهمند به تحلیل و تفسیر را در جلوی صفحه تلویزیون مینشاند، خبرساز میشد و گاه نیز، جریان سازی میکرد. الگوهایی از این دست، اما با رویکردهای نوین و خلاقانه و همسو با ذائقه مخاطب امروزی، بی گمان هنوز هم راهگشا هستند.
هفتم. به یاد بیاوریم، روزهایی را که برنامه «نود» در اوج بود و دوشنبه شبها فوتبال ایران را کند و کاو میکرد و مخاطب میلیونی را رو به روی صفحه تلویزیون میخکوب و عطش و هیجان او را سیراب میکرد.
در همان سالها برخی دل سوزان میگفتند که جامعه ایرانی در حوزههای دیگر نیز به برنامههای مشابه نود نیاز دارد و از نود اقتصادی، نود سیاسی، نود اندیشه و نود اجتماعی- بیش و کم- سخن گفته میشد. دست تقدیر، اما چنان شد که نه تنها آن نودهای غیرورزشی که به معنای حقیقی کلمه، «گفت و گومحورِ چالشی» باشند، پا نگرفتند، بلکه کرکره نود فوتبالی هم به پایین کشیده شد و آن برنامه که هیچ کس در تأثیرگذاری و پرمخاطب بودنش، سرسوزنی شک نداشت، ناباورانه تعطیل شد.
اما اینک و در این روزها، بار دیگر، امیدها تازه شده تا مدیران کاربلد سازمان «دوغ و دوشاب» را از یکدیگر جدا کنند و به برنامه سازها و مجریان حرفه ای، باسواد و متخصص که «هنر گفتگو» را بلد هستند و «زبان مخاطب» را میشناسند، میدان داده شود تا مردم یا همان مخاطبان، دور تازهای از اعتماد به رسانه ملی را رقم بزنند. چنین بادا.