یکم) بارها از خودم پرسیدهام: چه شد که مشهد به قطب دوم روزنامهنگاری ایران- پس از تهران- تبدیل شد؟ این شهر را با کلانشهرهای دیگر کشور قیاس میکنم. برای نمونه، شهری مانند اصفهان با آن صنعت و گردش مالی، تبریز با آن «اولین»هایش و پیشقراولی در تاریخ تجدد ایران و شیراز با آن پشتوانه فرهنگی و هنری، از بابت سختافزار و نرمافزار- چه کم دارند که وقتی نام «روزنامهنگاری و روزنامهداری» پیش میآید، به گرد پای مشهد هم نمیرسند؟ ... نمیدانم! اما شاید بشود سرنخ ماجرا را گرفت و رفت و رفت تا به آنجا رسید که ردپای زندهیاد «محمدتقی بهار» به چشم میآید، همانجا که او برای نخستینبار پس از به توپ بسته شدن مجلس در بیستوهفتم اسفند ۱۲۸۷ خورشیدی، روزنامهای را با نام «خراسان» در مشهد منتشر کرد که ۴۲ شماره، دوام داشت. مگر نه این است که اگر «اولین»ها خشت نخست را درست و استوار بگذارند، چه بسا تا سالها و سدهها از آن عمارت بلند و مستحکم، آیندگان بهرهها میبرند؟
دوم) روزنامه شهرآرا در دستهبندی رایج، در زمره رسانههای محلی است. رسانه چاپی محلی، مخاطب خودش را از مردمان همان بوم و منطقهای برمیگزیند که خاستگاه انتشارش است. پیشترها برخی بر این باور بودند که اگر میخواهی، رسانهات دیده بشود، حرفهای گُنده گُنده و پرطمطراق (فقط خدا میداند که چهقدر از این واژه دومی بدم میآید!) بر زبان بیاور و مأموریت خودت را در سپهر کشوری و چه بسا فراتر از مرزها تعریف کن. این جماعت، گاه تا آنجا پیش میروند که «محلی نویسی» را بیکلاسی میدانند! اما سالهاست که نظریهپردازان رسانه، نسخه «بومیگرایی» را تجویز میکنند و میگویند؛ رسانههای محلی، تأثیرگذارتر هستند و دستبرقضا بهتر و بیشتر هم دیده میشوند. هواداران نگرش اخیر، دستاندرکاران رسانههای محلی را از ضریب دادن به محتوای کشوری، برحذر میدارند و کلید موفقیت را در تمرکز بر محتوای تولید شده برای مخاطب بومی میدانند.
سوم) آیا میتوانیم، نسبتی را میان «روزنامهنگاری محلی» با «روزنامهنگاری توسعه» بیابیم؟ مراد ما از «روزنامهنگاری توسعه» چیست؟ ابراهیم محمدحسینی در یادداشتی با تیتر «مطبوعات محلی و گمشدهای به نام روزنامهنگاری توسعه» در روزنامه اعتماد مینویسد: آنچه امروزه در روزنامهنگاری محلی ایران شاهد هستیم، پرداختن به خبرهایی است که روابط عمومی ادارهها منتشر میکنند. اما اساس روزنامهنگاری به «مردم» برمیگردد، زیرا بدون مشارکت مردم، امر توسعه به سرانجام نمیرسد. روزنامهنگاری توسعه باید به مردم اجازه دهد، صحبت کنند. یک دیدگاه سودمند برای روزنامهنگاران این است که از رهگذر نشستوبرخاست با مردم، طیف گستردهای از بینشهای منجر به توسعه را تولید کنند.
چهارم) «خبر توسعه» چیست؟ پاسخ شاید بسیار گسترده باشد، اما بیایید چنین بپرسیم: «چه خبرهایی، خبر توسعه نیست؟» به گمانم، کافی است همین را بدانیم که خبر توسعه، بدون شک «خبر تشریفاتی» یا بولتن روابط عمومی سازمانهای دولتی و غیر دولتی نیست.
پنجم) پرکاربردترین عنصر خبری در متن روزنامهنگاری توسعه، عنصر «چه کسی» یا «نام و نشان» آدمها و جایگاهها نیست، بلکه عنصرهای خبری «چه» و «چگونه» و «چرا» است. به این معنا که چه رخ داده؟ چه بهبود و پیشرفتی پدید آمده است؟ در چه فرایندی؟ پیامدهایش بر زندگی مردم منطقه و محله چگونه است؟
ششم) این گزاره را با آب طلا بنویسید و پیش چشمتان، روی دیوار روبهرو بچسبانید؛ «تا وقتی که رقابت رسانهای برای افزایش شمارگان یا تیراژ وجود ندارد و برخی رسانهها دغدغه رقیب و رقابت ندارند و با کمک دولتی روزگار میگذرانند، نمیتوان مفهوم روزنامهنگاری توسعه را درک کرد.»
هفتم) این سخنان را چندان جدی نگیرید! مبادا از همین فردا صبح بخواهید، نقش یک خبرنگار دغدغهمند توسعه را بر عهده بگیرید. رفقا! این سکه، یک روی دیگر هم دارد. چه بسا تاکنون متوجه شدهاید که شمای خبرنگار، اگر در چارچوب تحمل مسئولان و به سلیقهشان بنویسی که خُب! چرخ چهارم دموکراسی هستی و بر فرق سر مینشانند و حلوا حلوایت میکنند و گوش شیطان کر، همهچیز به خوشی تمام میشود. اما اگر پا را فراتر بگذاری یا جوگیر شوی و بخواهی قهرمانبازی دربیاوری، آنگاه بدان و دانسته باش که کلاهت پس معرکه است! ... راستی، تولد روزنامه شهرآرا و شهرآراییان مبارک!