صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایت نخستین فروشگاه‌های کتاب در مشهد از دوره قاجار تا کنون

  • کد خبر: ۸۸۰۱۹
  • ۲۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۶
در سطر‌های بعدی نقبی زده‌ایم بر تاریخ شکل‌گیری نخستین کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های مشهد، خاصه در قرنی که دارد به انتها می‌رسد.

هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ عطر کاغذ‌های جوهرخورده و کلماتی گاه‌تر و تُرد، که برخاسته از نازکی خیالی است و گاه سخت، که برآمده از نگاه تحلیلگری است، به هر روی و زبانی، آن‌قدر جاذبه دارند که برای ساعت‌ها آدمی را کنج خلوت خودشان بکشانند و رفیق دمی یاجان‌پناه عمری باشند. رفیقی که کتاب است و در تقویم پاییز، هفته‌ای را به نام خود ثبت کرده است. به همین سبب در سطر‌های بعدی نقبی زده‌ایم بر تاریخ شکل‌گیری نخستین کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های مشهد، خاصه در قرنی که دارد به انتها می‌رسد.

مشهد و کتابفروشی‌های اول قرن

نویسندگان کتاب «مشهد به گزارش مکتب شاپور» در بخش‌هایی از توصیف شهر در اوایل قرن حاضر به تعداد و وضعیت کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های آن دوران اشاره کرده اند. برابر این اطلاعات در مشهدِ سال ۱۳۰۰ خورشیدی به بعد، نام ۱۴ کتابخانه آمده است که گویا تنها سه کتابخانه «آستان قدس»، «بوک روم» و «معارف»، قرائتخانه یا سالن مطالعات داشته اند.

نویسندگان همچنین در ادامه توضیح می‌دهند که مشهد فقط پنج کتابخانه عمومی دارد و باقی شخصی هستند. آن‌ها جدولی از این کتابخانه‌ها ارائه کرده و تعداد کتاب‌های موجود در هر یک از آن‌ها را هم نوشته اند که بیشترین تعداد کتاب با ۱۴ هزار جلد، متعلق به آستان قدس بوده و کمترین آن‌ها کتابخانه دبیرستان فردوسی است که ۳۵۰ جلد کتاب داشته است.

به گفته سیدمهدی سیدی، مصحح این کتاب، در نسخه اصلی «مشهد به گزارش مکتب شاپور»، ازکتابخانه دیگری با عنوان کتابخانه «دکتر غنی» واقع در پشت باغ ملی هم نام برده شده که دارای ۱۵۰۰ جلد کتاب بوده است، اما نویسندگان کتاب، بعد‌ها بنا به دلایلی که مشخص نیست، روی آن خط کشیده اند.

تعداد کتابفروشی‌های ارض اقدس در این کتاب هم ۱۶ باب است که به ترتیب «علمی» در بست بالا خیابان، «فردوسی» در بخش غربی صحن عتیق، «حاج شیخ محمد» در مدرسه دو در، «زوار» در کنار مسجد گوهرشاد، «شیخ غلامحسین» و «شیخ هادی» در بازار مسجد گوهرشاد، «فرهومند» در بازار کنار سرای ناصری، «شیخ غلامرضا» در بازار نزدیک فلکه جنوبی، «کربلایی حسین» در کنار در شرقی مسجد گوهرشاد، «سید احمد قمی» در بست پایین خیابان، «رحمانیان» در کوچه ارگ، «جم» و «شرق» در خیابان خسروی، «روستاییان» در خیابان شاهرضا و «حاج سید سعید» در فلکه جنوبی بوده اند.

برابر اطلاعات این کتاب، گویا دو کتابفروشی زوار و جم دارای دو شعبه بوده اند که محل شعبه دوم هر دو کتابفروشی در خیابان ارگ بوده است. همچنین کتابفروشی «حاج سید سعید» هم بیشتر به فروش کتاب‌های قدیمی اختصاص داشته است.

ناگفته نماند که نویسنده کتاب «کتابفروشی و چاپ کتاب در شهر‌های ایران» با بیان اینکه کتابفروشان و ناشران کتاب تا دهه ۴۰ خورشیدی از هم جدا نبوده اند، برای ارائه آماری درباره تعداد کتابفروشی‌های مشهد در دوره پهلوی اول، فهرستی از نام کتابفروشی و ناشران با هم ارائه کرده است که تعداد آن به عدد ۲۲ می‌رسد:

«کربلایی حسین خرمرد (۱۲۱۶)، زوار و پسرا (۱۲۷۸)، محمدجواد رجحانیان (۱۲۸۶)، کتابفروشی جم (۱۲۹۵)، فرهنگ (۱۲۹۸)، شرق (۱۲۹۹)، حاج شیخ محمد (۱۳۰۰)، میرزانصرا... مهر (۱۳۰۵)، کربلایی غلامحسین (۱۳۱۲)، شاهرضا (۱۳۱۲)، شعبه دوم زوار و پسران (۱۳۱۳)، گلشن (۱۳۱۳)، غلامرضا کتابی (۱۲۸۹)، غلامرضا علمی (۱۲۹۸)، روستاییان (۱۲۹۹)، شیخ اسدا... (۱۳۰۰)، احمد فرهومند (۱۳۰۱)، رحمانیان (۱۳۰۸)، سید احمد (۱۳۱۲)، تاجور (۱۳۱۲) و پاسبان (۱۳۱۳).» (سال‌ها به هجری شمسی است.)

نمایی از بازار کنار مسجد گوهرشاد که چند کتابفروشی در آن وجود داشت / دوره پهلوی اول

مبارز مشروطه که کتابفروش شد

سیدخلیل حسینی، نویسنده کتاب «کتابفروشی‌های مشهد از عصر قاجار تا صبح انقلاب»، صحن عتیق حرم مطهر رضوی را خاستگاه نخستین کتابفروشی‌های شهر می‌داند و از کتابفروشی‌های «زوار» و «فردوسی» به عنوان کتابفروشی‌هایی نام می‌برد که برای اولین بار در این محدوده سقف و ستون خورده اند.

او در معرفی کتابفروشی زوار می‌گوید: «این کتابفروشی متعلق به حاج نوروزعلی نامی بوده که در تهران زیست می‌کرده و در زمان سلطنت مظفرالدین شاه به سال ۱۲۶۲ خورشیدی در تیمچه حاجب الدوله به این پیشه مشغول بوده است. حاج نوروزعلی در جریان انقلاب مشروطه به جرگه آزادی خواهان می‌پیوندد و پس از چندی هم به مشهد می‌گریزد، اما دیگر به پایتخت باز‌ نمی‌گردد و مجاور آستان ملائک پاسبان رضا (ع) می‌ماند.

نامش را به «زوار» تغییر می‌دهد و در همان صحن عتیق به سال ۱۲۷۷ خورشیدی نخستین کتابفروشی شهر را راه می‌اندازد که در آن، علاوه بر کتاب، نسخه‌های خطی و روزنامه‌های حبل المتین، عروه الوثقی و چهره نما را می‌فروخته است.

نوروز علی بعد‌ها وقتی کتابفروشان و صرافان صحن عتیق را ترک می‌کنند، کتابفروشی خود را به بازار جنب مسجد گوهرشاد منتقل و یک شعبه هم در خیابان ارگ دایر می‌کند.» نوروز علی در سال ۱۳۰۹ خورشیدی به رحمت حق می‌رود، اما حسین زوار، پسر ارشدش، میراث دار او می‌شود و پیشه پدر را ادامه می‌دهد.

نصرا.. کتابفروش و صفه نشینی حرم

بر پایه این پژوهش، کتابفروشی «فردوسی» یادگار «میرزا نصرا... مهرخوان» بوده که در سال ۱۲۹۵ خورشیدی همسایه کتابفروشی زوار می‌شود و تعداد کتابفروشی‌های صحن عتیق را به عدد دو می‌رساند.

پدرِ صاحب این کتابفروشی، محمد اسماعیل، از مهاجران خوانسار بوده است. در شرح احوال او آمده که گویا خیلی زود، بدرود حیات گفته، اما پسرش، میرزا نصرا...، نمی‌گذارد جای پدر خالی بماند.

میرزا نصرا... هر روز صبح زود به حرم مطهر مشرف می‌شده، پس از سلام و زیارت، بساط کتاب فروشی خودش را روی یکی از سکو‌های (صفه) صحن عتیق پهن می‌کرده و مشغول کار می‌شده است.

او نیز پس از هجرت کسبه از صحن، در کوچه پس کوچه‌های اطراف حرم، جایی در کنار «رضا چلویی» که غذاخوری معروفی در آن زمان بوده (اکنون صحن موزه است)، بساط کاغذین خود را سامان می‌دهد.

دکترشفیعی کدکنی در مصاحبه اش با «مجله بخارا» درباره کتابفروشی فردوسی این طور تعریف می‌کند: «کتابفروشی میرزا نصرا... به دلیل موقعیت مکانی و نیز به خاطر تنوع کتاب و خوب رویی صاحبش همیشه مرجع اول جویندگان کتاب بود. حتی کسانی که از راه‌های دور مثل تهران می‌آمدند، کتاب مورد نظر خود را از او جویا می‌شدند.»

نمایی از کتابفروشی باستان/ دهه ۵۰

آغاز کتاب کرایه‌ای با رحمانیان

کتابفروشی «رحمانیان» سومین کتابفروشی خاطره انگیز مشهد در اوایل قرن است که در خاطره اهالی فرهنگ جاودانه شده است. این کتابفروشی در خیابان شاهرضا (امام رضا (ع) فعلی) قرار داشته و گویا ابداع کننده کتاب کرایه‌ای در مشهد بوده است.

دکتر محمدجعفر یاحقی در مرور خاطراتش از این کتابفروشی تعریف می‌کند: «کتابفروشی رحمانی تقریبا با همه متفاوت و از جهاتی کمال مطلوب ما بود. به این معنی که عبارت بود از یک کتابفروشی دست دوم و ارزان که کتاب کرایه می‌داد. اغلب کتاب هایش هم جیبی و فرسوده بود، اما به هر حال برای خواندن چه فرقی می‌کرد؟ یک قران می‌دادیم و دو کتاب امانت می‌گرفتیم برای دو شب. ظرف دو شب هر دو را می‌خواندیم و این خیلی به صرفه بود.»

هوشنگ گلمکانی فیلم ساز و منتقد سینمایی نیز درباره کتابفروشی رحمانیان می‌نویسد: «اگر قرار باشد الان فیلمی بسازم، یک سکانسش در این کتابفروشی می‌گذرد. کتابفروشی رحمانی پر از کتاب و مجله قدیمی و کتاب دست دوم بود.

کتاب و مجله نو نداشت. نه فقط قفسه‌های کنار دیوار‌ها تا سقف پر از کتاب بود، بلکه هر جا که می‌شد کتاب و مجله می‌چید. روی زمین مجله‌ها در ستون‌ها و دیواره‌های منظم تا ارتفاع حدود یک متر قرار داشتند و فقط آقای رحمانی لابه لای آن‌ها راهرویی در نظر گرفته بود برای اینکه امکان دسترسی به این ستون‌ها و دیوار‌های کاغذی وجود داشته باشد.»

نمایی از یک کتابفروشی در چهار طبقه مشهد/ ۱۳۲۳

کتابفروشی‌های پس از انقلاب

بعد‌ها و از دهه ۲۰ به بعد بر تعداد کتابفروشی‌های مشهد افزوده می‌شود و نام‌های بزرگی، چون گوتنبرگ، بنگاه کتاب، نادری، ابن‌سینا، جعفری، اعدادی، دیانت، کتابکده ایران، رستگار، پگاه، کتابفروشی برادران جواهری، هجرت، شریعت و بسیاری دیگر از این دست در این فهرست جای می‌گیرد.

برخی از این کتابفروشی‌ها در دوران انقلاب با در اختیار گذاشتن نسخه مکتوب و صوتی سخنان امام خمینی (ره)، کتاب‌های دکتر شریعتی و ... توانستند نقش روشنگر رادر میان جمع کتاب خوانان داشته باشند.

آقای مصطفوی صاحب امتیاز کتابفروشی «هجرت» در این باره تعریف می‌کند: «در کار فرش بودیم که رهایش کردیم و سمت کتاب و انتشارات و تبلیغات مذهبى رفتیم. ۹۰ درصد این انگیزه به خاطر مسائل فرهنگى انقلابى بود. در جلسات سخنرانی رهبر معظم انقلاب، شرکت مى کردیم و با دکترشریعتى ارتباط داشتیم.

این‌ها مهم‌ترین انگیزه هاى ما براى رفتن به سمت کارهاى انقلابى بود. در آن زمان، پخش نشریات خاص جزو فعالیت هاى انقلابى بود. کتاب هاى جلال الدین فارسى، نوارهاى انقلابى کتاب هاى شریعتى، محرک و انگیزه بخش جوان هاى انقلابى بود و در بین تیپ جوان و دانشجو خیلى طرفدار داشت.

کتابفروشى هاى دیگرى هم بودند که خط و موضع ما را داشتند؛ یکى کتابفروشى «توحید» بود که در میدان شهدا به سمت خیابان توحید قرار داشت و یکى هم کتابفروشى «شریعت» در خیابان تهران (امام رضاى فعلى) بود.

درواقع بعد از اینکه ما کتابفروشى را باز کردیم، این دو هم که از بچه هاى فعال و انقلابى بودند، کتابفروشى زدند. ما جزو کتابفروشى هایى بودیم که فعالیتمان جهت دار بود. دوسه بارى هم ساواک من را برد. آخرین بار هم که مسلح آمدند، کلا هجرت را بستند، دستگیرم کردند و به زندان بردند و تا پیروزى انقلاب نگه داشتند.»

همچنین ۱۵، شمار نخستین کتابفروشی‌های مشهدِ پس از انقلاب اسلامی است که در فهرستش این نام‌های آشنا جای گرفته اند: رضا رجب زاده (انتشارات امام)، محمد‌غفرانی (برادران غفرانی)، محمد‌اقبال (فلسطین)، جواد معاون (اترک)، عباس صلحدوست (نیما)، عابس قدسی (کافه کتاب آفتاب/ نشر سپیده باوران)، مریم زوار (زوار)، حمید ا... دادی (شمع)، محسن خوافی (ترانه)، حسین واحدی (نشر نوند)، محمد نیک پرور (کتاب مادر)، داریوش دانشور (کتاب دانشور)، سلمان باروح (قلم)، مهدی زابلی پور (محقق)، علی رجب زاده (پردیس کتاب).

حاج نوروز علی موسس کتابفروشی زوار در جمع خویشان

کتابفروش سیار شهر که هرگز بدعهدی نمی‌کرد

در پسوند نام شیخ‌هادی راثی، باید عنوان «نخستین کتابفروش سیار مشهد» را نوشت. دکترمحمد‌رضا راشد‌محصل درباره او می‌گوید: «کمتر کسی از اعضای حوزه علمیه و اهل تحقیق خراسان است که نام او و کتابفروشی‌اش را نشنیده باشد.

شیخ‌هادی مردی سخت‌کوش و در فروش کتاب بسیار سخت‌گیر بود، آن‌چنان‌که از ۹۴ سال عمر پربار خود، ۸۰‌سال را در کار کتاب گذراند. او هیچ‌وقت مغازه نگرفت، اما هر روز به کتابفروشی جعفری در بست بالا‌خیابان و بعدا به محدوده حرم می‌رفت و به خرید و فروش کتاب مشغول می‌شد. گاهی هم سفارش می‌گرفت و کتاب‌های مورد‌نیاز محققان را تهیه می‌کرد. کارش بسیار منظم و دقیق بود؛ نه خلف وعده می‌کرد و نه قول بی‌پشتوانه می‌داد.

از دهه ۵۰ به بعد تمام کتاب‌هایش را به خانه منتقل کرد و خواستاران کتاب به آنجا مراجعه می‌کردند یا به‌وسیله نامه و پیغام کتاب سفارش می‌دادند.

از سال‌۱۳۶۶ هم پشت دیوار باغ‌نادری روبه‌روی ایستگاه پلیس می‌نشست و سفارش می‌گرفت و تاریخ تحویل را مشخص می‌کرد. هرگز در این قول و قرار‌ها خلف وعده نکرد. اگر مشتریانش نمی‌آمدند، کتاب‌ها را در کتابفروشی روبه‌روی باغ نادری که از دوستانش بود، به امانت می‌گذاشت تا خواهنده در هنگام مراجعه معطل نماند.

خاطرم هست در سرما و گرما هر روز ساعت ۷:۳۰ صبح از خانه بیرون می‌زد. بغلش پر از کتاب بود و با اینکه از ضعف پیری، پاهایش را روی زمین می‌کشید، حاضر نمی‌شد فرزندان یا نزدیکانش او را به وعده‌گاه برسانند.

میدان ملک‌آباد را پیاده دور می‌زد، با اتوبوس به چهارراه شهدا می‌رفت و عصر بازمی‌گشت. عصرهایش به مرتب‌کردن کتاب و ثبت سفارش می‌گذشت. آن‌قدر به قول خود پایبند بود که حتی در روز فوت همسرش ابتدا به وعده‌گاه رفت و کتاب‌هایی را که قول داده بود، به خواهندگان داد، سپس در مراسم خاکسپاری حاضر شد.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.