تصادف ۲ دستگاه پراید در جاده کلات ۹ مصدوم بر جا گذاشت (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) ساخت بلوک‌های بتنی از شیشه‌های دورریز توسط استارتاپ ایرانی تاثیر کرونا بر روح و روان| ۳۰ درصد مبتلایان به کرونا درگیر مه مغزی هستند سرنوشت متفاوت برای ۵ قاتل پای چوبه دار جاده کندوان یکطرفه شد (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) دستگیری نخستین سارقی که با پابندالکترونیکی قصد سرقت داشت ! خراسان رضوی بیش از ۹ هزار زائر حج تمتع آماده اعزام دارد پیش بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (فردا شنبه ۸ اردیبهشت) کشف ۲۰ هزار لیتر سوخت قاچاق و دستگیری ۱۳ قاچاقچی در مرز‌های خراسان رضوی راهکار جدید وزارت راه و شهرسازی برای حاشیه‌نشینی| نوسازی بافت‌های فرسوده تسریع می‌شود فرونشست زمین در خیابان کلاهدوز مشهد + تصاویر (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) اسکیمر چیست و چگونه در دام کلاهبرداری اسکیمری قرار نگیریم؟ شهریه مدارس غیردولتی شفاف می‌شود برگزاری همایش روز روان‌شناس و مشاور در مشهد | ارتقای سلامت جامعه باعث تشخیص روان‌شناس‌نما‌ها می‌شود انفجار گاز در نیشابور، یک کشته و یک مصدوم بر جای گذاشت (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) رییس سازمان حج و زیارت: میانگین سن حجاج امسال ۵۷ سال است جمع آوری و دستگیری ۲۸۶ معتاد و خرده فروش در مشهد طی سال جاری (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) افزایش نسبی دما در غالب مناطق کشور تا اواسط هفته آتی (۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) تالاب جازموریان جان دوباره گرفت ۳ پیشنهاد برای افزایش حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی | افزایش ۳۵درصدی باید لحاظ شود
سرخط خبرها

در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

  • کد خبر: ۲۴۸۸
  • ۰۵ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۷
در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست
روایتی‌ از‌ ۲ ساعت گشت‌ و‌ گذار‌ در‌ نمایشگاه بین المللی و‌ تماشای هنر خالقان صنایع‌ دستی

محبوبه عظیم زاده|اینجا احتمالا یکی از معدود جاهایی است که می توان زیباییِ به عینیت در آمده را با تمام شکوه و عظمت آن تماشا کرد. چه آن غرفه ها و مجموعه هایی که در آن ظرافت فرش ها و تابلوفرش ها و سنگ های قیمتی به معرض نمایش گذاشته شده است و شاید در نگاه اول کمی متمولانه به نظر برسد. چه آن هایی که جمع وجورتر و ساده تر برگزار شده اند و عروسک ها، کیف ها، وسایل تزئینی و کلی خنزر پنزر دیگر در آن به فروش می رسد و بیشتر با همان پس زمینه محلی و بومی خود ظاهر شده اند. برای درک بهتر این صحبت ها شاید بهتر باشد خودتان راهی شوید و در این روزهای کوتاه برگزاری نمایشگاه به آن رجوع کنید. اما پیش از آن با این نوشتار می توانید سرکی بکشید به این چند خطی که ماحصل یکی دو ساعت گشت و گذار در نمایشگاه و غرفه های آن است. طبق صحبت های ابوالفضل مکرمی فر، مدیر کل میراث فرهنگی و گردشگری استان امسال که دهمین سال برپایی این نمایشگاه است، 250 شرکت و 220 هنرمند با هنرهای متفاوت و متنوع خود در آن حضور دارند. اگر شما هم لابه لای این غرفه ها چرخی بزنید حتما این تنوع را به چشم خود خواهید دید.

 

عشایر گلستان و چهارمحال و بختیاری و قوچان در دل مشهد
ساعتم 17:48را نشان می دهد که آژانس دم در نمایشگاه نگه می دارد. امروز روز اول است. هنوز نمایشگاه رسما افتتاح نشده است اما تعداد تقریبا زیاد ماشین هایی که توی محوطه پارک کرده اند گواه جمعیت زیادی است که این روز و این ساعت مقصدشان دهمین نمایشگاه صنایع دستی و هنرهای سنتی است. شاید این نمایشگاه جزو معدود نمایشگاه هایی باشد که در آن مغازه ها و ویترین های پر از خوراکی و تنقلات و سوغاتی های کرمان، یزد، تبریز و هزار و یک جای دیگر که پای ثابت نمایشگاه هستند توی ذوق نمی زند و حضورشان طبیعی تر جلوه می کند. چادرهای عشایری که کنار همین مغازه ها و در محوطه خارجی نمایشگاه قرار دارد از نقاط جذاب نمایشگاه است. قبل از هرچیز راهم را کج می کنم به سمت آن ها. اولی چادر ترکمن هاست. این را لازم نیست از روی بنر کوچکی که روی چادرشان نصب کرده اند بفهمید، که کلاه و لباسشان گویای هویتشان است. خانم جا افتاده ای بیرون چادر نشسته و دارد چیزی را درون ماهیتابه سرخ می کند. می پرسم: «این چیه؟» می گوید: «پِشمه.» شیرینی مخصوص استان گلستان است. یکی دو مرتبه نامش را زیر لب تکرار می کنم تا از خاطرم نرود. داخل چادر هم دنیایی است برای خودش. داخل می شوم. پسرکی نشسته روی زمین و دارد آن شیرینی ها را برای فروش بسته بندی می کند. کنارش پر است از کلاه ها و لباس های محلی که از دورتادور چادر آویزان است. چادر کناری به ایل بختیاری تعلق دارد. به قول خودشان: «سیاه چادر چهارمحال و بختیاری» است. دو دیگ به چه عظمت گذاشته اند جلوی چادر. یکی آش دوغ است و یکی آش رشته. آدم را حسابی به هوس می اندازد. در چادر بغل دستی مادر و پسری هستند از قوچان. یک اجاق گاز کوچک گذاشته اند داخل چادر و دارند روی آن پیراشکی و قطلمه درست می کنند. بازدید کننده ها هم حسابی کنجکاوند و دنبال این هستند که این همه طعم و مزه متفاوت را امتحان کنند. راستش را بخواهید خود من هنوز مزه قطلمه چهار زیره قوچان زیر زبانم است.


دنیا باید سنگ های هرکاره مشهد را بشناسد
سنگ های زینتی حجم زیادی از غرفه های نمایشگاه را به خودشان اختصاص داده اند که البته اصلا چیز عجیبی نیست. مخصوصا در این مدت اخیر و بعد از اینکه مشهد به عنوان شهر جهانی گوهرسنگ ها انتخاب شد. به گفته مکرمی فر، مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشکری استان اکنون سنگ های قیمتی رتبه اول صادرات را در صنایع دستی استان به خودشان اختصاص داده اند و بعد از آن، چرم و چوب. در مجموع نیز صادرات استان در سال گذشته 65 میلیون دلار بوده است. این رقم در 3ماه ابتدایی امسال 950 هزار دلار بوده است و پیش بینی می شود بعد از پایان سال و در مجموع 20 درصد نسبت به سال گذشته افزایش پیدا کند. با این حال، پر بیراه نیست اگر بگوییم مشهدی ترین غرفه همین غرفه سنگ های هرکاره است که صدای تیشه زدن هایش هم به گوش می رسد. مرد جوانی نشسته داخل غرفه و با چکش افتاده به جان سنگ های خام و می زند و می کوبد. با قدرت هرچه تمام تر. کنار دستش هم پر است از دیزی های هرکاره کوچک و بزرگی که ماحصل ضربه زدن های اوست. هر از گاهی دستش را به پیشانی می گیرد و عرقش را پاک می کند و یا با همان دست هایی که گرد سفیدرنگی رویشان نشسته چشم هایش را می خاراند. می روم جلو و می گویم: «خسته نباشی.» تشکر می کند و سرصحبت باز می شود. لابه لای همین صحبت های همیشگی و البته برحقی که مبنی بر رسیدگی و توجه بیشتر است می گوید: «ببین! همه اجناس نمایشگاه کار دسته. همه صنایع دستیه. ولی این سنگ های هرکاره یه چیز دیگه اس. منظورم اینه که اگه روی این صنعت تمرکز بشه یکی از بهترین صنایع و پر بازده ترین هاست. منتهی باید مطرح بشه. یعنی همون طوری که همه دنیا گز اصفهان و ترمه یزد و مسقطی شیرازو می شناسن سنگای هرکاره مشهدم بشناسن.»


اینجا تکه ای از هرمزگان است
به جز غرفه هایی که متعلق به خیلی از فروشگاه ها و برندهای توی بازار است و اسمشان هم سر در غرفه خورده است، غرفه های دیگر با نام استان ها مشخص شده است. لابه لایشان می چرخم و به غرفه هرمزگان که می رسم می ایستم. فضا آن قدر جنوبی است که ناخودآگاه آدم را پرت می کند به کنار دریا و لنج و ساحل. یک تور شبیه تور ماهیگیری از سقف آویزان و تویش را پر کرده اند از ستاره های دریایی. با صدف های کوچک و بزرگ آویز درست کرده اند، انگشتر، دستبند، عروسک های تزئینی، کیف های کوچک و کلی چیزهای دیگر. فروشنده یک خانم است و دختر جوانش. با همان لباس های محلی جنوبی و پوست های سبزه و دست هایی که رویش نقش و نگارهای حنا وجود دارد. سه چهار دختر جوان پشت سر هم توی صف ایستاده اند و منتظرند تا روی دست آن ها هم نقشی از حنا بزنند. فعلا دارد طرح های مختلف را توی گوشی به آن ها نشان می دهد. برای هرکدام 5000تومان می گیرد. من هم سرم را توی گوشی می کنم و در دیدن طرح ها همراه می شوم. می شنوم که فروشنده دارد با یک خانم دیگر سر قیمت چانه می زند. موضوع بحث سبدی است که با برگ خرما بافته شده است. خودشان می گویند: «کَنتَله.» با همان لهجه شیرینش خطاب به خانم خریدار می گوید: «مگه اینا چقدر برای ما سود داره که بخوام بهتون ارزون تر هم بدم؟» زن خریدار آن قدر برای ارزان تر خریدن چانه می زند که رنگ پوست فروشنده از عصبانیت قرمز می شود. این قبیل صحبت ها را چند مرتبه دیگر هم شنیده ام. خیلی از خریداران همچنان که طالب زیبایی ها و جذابیت های هنرهای دست می شوند اما درنهایت انگار تا تخفیف نگیرند دلشان آرام نمی گیرد. شاید برخلاف اینکه مسئولان صنایع دستی می گویند مردم استقبال و علاقه خوبی به کارهای دست ساز نشان می دهند هنوز لازم است تا بیشتر از قبل روی این فرهنگ و این طرز تفکر کار شود که من و شمایی که دست در جیبمان می کنیم و هنر دست عده ای را می خریم، داریم بابت وقت، تفکر، زیبایی و ارزش فراوان هنر یک مملکت پول می دهیم.


علاقه داریم اما پول نداریم
همین قضیه بهانه ای دستم می دهد تا بروم سراغ افراد دیگری که مشغول بازدید از نمایشگاه هستند. می خواهم نظر آن ها را در مورد این ماجرا بپرسم که آیا حاضرند پول به صنایع دستی بدهند و اصلا علاقه ای به داشتن آن ها در خانه و چهاردیواری های خود دارند یا نه. می توانم به جرئت بگویم که بیشتر پاسخ ها منوط به این بعد ماجرا می شود که با وجود میلی که به داشتن آن دارند، توانایی برای خریدش را ندارند. این ماجرا در حدی است که برخی از آن ها اذعان می کنند ؛ پا به این نمایشگاه گذاشته اند تا از لذت دیدن صنایع دستی محروم نشوند و به عبارت دیگر اندکی از جای خالی صنایع دستی در زندگی شان را با گذر از این نمایشگاه پُر کنند. البته شاید بحث مالی تنها مسئله صنایع دستی نباشد، بحث فرهنگ خرید این صنایع هم بسیار جای کار دارد. برخی از مردم حاضرند رقم های کلانی را بابت موارد غیرضروری دیگر بپردازند اما بحث خرید صنایع دستی که به میان می آید، تبدیل به امری لوکس می شود و در رده های آخر نیازهای زندگی قرار می گیرد.


بزن آنچه که ما زنده به آنیم
صدای دف می آید. مقطع و نامنظم. یکی دو تا ضربه می خورد و قطع می شود. انگار دارد به کسی یاد می دهد که مثلا دف را چطور در دست بگیرد و چطور باید با انگشت هایش به آن ضربه بزند. گوش هایم را بیشتر تیز می کنم تا رد صدا را بزنم. به مسیر مستقیمم ادامه می دهم و در اولین راهروی کوچکی که در حدفاصل غرفه ها وجود دارد می پیچم به راست. هنوز صدای همان ضربات هر از گاهی به گوشم می رسد و مدام نزدیک و نزدیک تر می شوم. بالاخره می رسم به یک غرفه. جمع و جور است با دو تا میز در ابتدای آن. دورتادور غرفه دوتار و سه تار آویزان است و روی میزها سه چهار تا کاسه تار قرار داده اند. دوتا پسربچه نوجوان مسئول غرفه اند. می پرسم: «خودتون می سازین؟» می گوید: «نه ما فقط می فروشیم.» به دوتا دفی که بالای سرم آویزان است نگاه می کنم. یکی شان ساده است و دیگری منقش شده به طرح سماع. از قیمت هایش می پرسم، می گوید: «دف صد تومنی داریم. هفتصد هشتصد تومنی هم داریم. بسته به اینکه از چه پوستی درست شده ارزون و گرون داره. گروناش سبک تر هست.» می گویم: «می شود برایم کمی دف بزنی؟» تعلل نمی کند. سریع می رود می نشیند روی صندلی ای که گوشه غرفه گذاشته است، یک دف را از بغل دستش برمی دارد و شروع می کند به نواختن. صدایش ابهت خاصی دارد. باشکوه است. آدم را مسخ می کند. نوایش که می رود توی مغرت می تواند تو را از خود بیخود کند. دیگر چیزی را نمی شنوی. صدای متوازن جرینگ جرینگ حلقه های دورش با ضربه هایی جان داری که می خورد روی سطح آن یکی از بهترین موسیقی های دنیاست. محو تماشایش شده ام. با تبحر می نوازد و دف را طوری لا به لای دست هایش بالا و پایین می کند که مشخص است مدت ها با آن کار کرده است. نواختنش را که تمام می کند تازه رجوع می کنم به دوروبرم و می بینم کلی آدم ایستاده است اینجا و دارند تماشایش می کنند. لذتی که به تنهایی می تواند عایدی سنگینی از این نمایشگاه باشد.


سنتوری در نمایشگاه
به من باشد ساعت ها می نشینم توی همین غرفه ها و همه وجودم را می سپارم به صدای تار و سنتور و دف. با فاصله چند غرفه، غرفه ای وجود دارد که ظاهرا تمام و کمال به سنتور اختصاص دارد. ناخودآگاه آهنگ فیلم سنتوری توی ذهنم جان می گیرد. زیر لب زمزمه می کنم : رفیق من سنگ صبور غم هام به دیدنم بیا که خیلی تنهام... ، ادامه ریتمش دارد توی ذهنم جلو می رود. دست می کشم روی سیم هایش. مسئول غرفه تأکید می کند «همه سنتورهای ما از چوب گردو است» ارزان ترین هایش ۶۰۰ هزار تومان قیمت دارد. یک جفت مضراب روی تن یکی از سنتورها چشمم را می گیرد. به آن ها اشاره می کنم و خطاب به خانمی که روی صندلی نشسته می گویم: «می شود با آن ها بزنم؟» می گوید: «حتما» و پشت بندش آن ها را از کاورش در می آورد و می دهد به من. با ذوق تمام ولی خیلی ناشیانه در دست می گیرمشان. سبک و ظریف اند. می خندد و می گوید: «انگشت های سبابه ات باید برن تو این حلقه ها.» حالا با جفتشان به سیم ها ضربه می زنم. اول با ترس و تردید. بعد با اطمینان. زنگ صدایش می رود توی گوشم و حالم را خوش می کند.


جای خالی کشورهای خارجی در نمایشگاه صنایع دستی مشهد
محل برگزاری، نمایشگاه بین المللی است و از همین رو توقع داریم، دست کم یکی دو غرفه به کشورهای خارجی اختصاص داشته باشد، اما دریغ، حتی از حضور یک کشور همسایه. اینکه بیایند و آثار خودشان را معرفی کنند یک سر قضیه است و بهانه آمدنشان و آشنایی با هنرهای سنتی ما سر دیگر قضیه. در همین آمد و رفت هاست که شبکه ها شکل می گیرد و هنرمندان ما می توانند با آنان ارتباط بگیرند و سر صادرات به توافق برسند. اصلا هدف اصلی نمایشگاه های بین المللی صنایع دستی هم همین است وگرنه مردم ما که کم و بیش با صنایع دستی وطنی آشنایی دارند. از این رو در نمایشگاه صنایع دستی امسال جای خالی غرفه های صنایع دستی کشورهای خارجی به وضوح احساس می شد. امید می رود دست کم در نمایشگاه های آتی برای حضور خارجی ها تلاش بیشتری صورت گیرد چرا که قیمت های برخی از صنایع دستی ما به شکلی است که بیشتر بازار گردشگر خارجی را نشانه می گیرد و کمتر در سبد خرید داخلی ها جای دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->