وقتی «برمودا» رازهای کامران نجف‌زاده را هم افشا می‌کند! تمساح خونی و سال گربه زیر سایه «مست عشق» «لوران کانته» کارگردان فیلم کلاس درگذشت فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) برگزاری کنگره شعر توس تا نیشابور + جزئیات نگاهی به مضمون بهار در شعر معاصر «پدر قهوه» سریال جدید مهران مدیری در راه شبکه نمایش خانگی چندخطی درباره‌ی کتاب «فلسفه‌ی پیاده‌روی» نوشته‌ی فردریک گرو | بجنبید، منتظرمان هستند! بازگشت بهروز افخمی با «هفت» به تلویزیون + زمان پخش تئاتر کمدی «هشتگ، بچه‌شهرستانی‌ام» روی صحنه می‌رود + پوستر و زمان اجرا انعکاسی از مظلومیت غزه در «خاورمیانه» | گفتگو با احمدرضا عبیدی (ججو) به مناسبت انتشار موزیک ویدئو جدیدش فردوسی و «شاهنامه» در نگاه محمدعلی اسلامی ندوشن «صحبت یار» در نگارخانه فردوسی + عکس اضافه شدن شخصیت «غرغر خان» به باغ شادونه نقد کامل فیلم تلماسه ۲ (Dune 2) | زیبایی و وحشت «پهلوان هرگز نمی‌میرد» و «پهلوان واقعی» در تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

معمار خاطره‌ها

  • کد خبر: ۴۹۹۵
  • ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۷:۲۸
معمار خاطره‌ها
به بهانه درگذشت محمدرضا محسنین، از معماران سرشناس مشهدی

مزدا نوبری| کافی بود برای دیدارش، همان چند پله دفترش را پایین بروی تا ادراکی چنین خلاقانه و بکر و به قاعده را از تناسبات و زیبایی های معماری و فهم مقیاس انسان، دریابی. خودش که از در وارد می شد، انگار با قدم هایش، صدای زنگ زورخانه را می شنیدی از حضور و رسیدن مرشد به گود پهلوانی معماری که می آمد و پشت میزش می نشست.
مدادهایش مثل قطارفشنگ، تیز و تمیز، روی میز چیده شده بود. یک دست را مدادی می گرفت و با دست دیگرش سیگاری پی درپی را. دوست داشتی همه کاغذهای روی میزش را جمع کنی و با خودت برداری، از بس که نقش ونگار به زیبایی و صلابت روی آن ها می کشید. شیرینی صحبتش که گل می انداخت، حکایاتش شروع می شد. دبیرستان را در دارالفنون گذرانده بود و از کوچه های تهران قدیم که حرف می زد، انگار دوباره آن ها را می ساخت با آجر و پنجره های خوش قامت و پله های سنگی پرصلابت.
از دانشگاه هنرهای زیبا که می گفت، ستاره باران می شد آسمان از نام های بلندی که یا معلمش بودند یا هم کلاسی و رفیق گرمابه و گلستانش. طنزی طناز هم چاشنی کلامش بود تااینکه همیشه با یک تکیه کلام «آخه» بحث را می کشاند به مبانی معماری و دریافت هایش از معماری ایرانی. حرف هایی می زد که پایانش را اغلب یک علامت سوال می گذاشت و حیرت می کردی که چقدر معماری ایران را به الذات می شناسد.
«محمدرضا محسنین» از سال های خدمت سربازی به مشهد آمد و دامنگیر این شهر شد و معماری مشهد، او را رها نکرد.
مجتمع مسکونی ششصددستگاه از آثاری است که او در زمان جوانی و خدمت سربازی به ساختنش همت کرد و نیز نمای ساختمان استانداری خراسان‌رضوی از جمله یادگارهای شاخص اوست. او نزدیک به 40سال و بیشتر که در مشهد ماند، بی گمان سطح ادراک و دریافت معماری مشهد را تحولی شگرف داد و ازقضا چندان هم یار و همراه به پرشماری امروز نداشت.
آثارش را می توان به دوره های متفاوتی از شیوه معماری تفکیک کرد و مهم ترین دلیل آن، پویایی اندیشه و خلاقیت بالنده دست هایش بود. اگرچه به میان سالی می رسید و رسیده بود، هیچ گاه از خط کشیدن و مشق کردن تجربه های تازه معماری نهراسـید و جسارتی مثال زدنی داشت در ترکیب احجام و سطوح معماری و پدید آوردن نقشی تازه بر قامت معماری هایش و تمامی گونه گونی این تجربه ها در زیر سایه مقتدر و باصلابت یک خط فکری روشن و تثبیت شده و قاعده مند از تعاریف بنیادین معماری، تکرار می شد.
برای معماری هایش، اصولی دریافت شده از جوهر تاریخ معماری ایران را نهادینه ساخته بود، اما هر زمان نقشی تازه و رنگی نو روی کاغذ می کشید. بعد از کشیدن طرح هایش اما، کارش را تمام شده نمی دانست. وسواسی مثال زدنی در توجه به جزئیات معماری و فضا داشت و از همه مهم تر شیوه های اجرا و قاعده گفت وگو با همکارانش در محاسبات سازه و تاسیسات را به خوبی می دانست.
معماری را تا تمام شدن تمامی جزئیات اجرایی و تبدیل شدنش به یک فضای ملموس برای بهره برداری ادامه می داد. ساعت ها روبه روی ساختمان های درحال احداثش می ایستاد و عینک کائوچویی اش را بالا می زد و بسان ناخدایی قدرتمند، فرمان می داد تا کشتی به کدام سو براند.
حالا که به یاد می آورم روز و شب های زیادی را که اجازه می داد تا حرف هایش را بشنوم، حیرت می کنم از اینکه چطور آن قدر گستردگی مفهوم معماری را می فهمید؛ ادراکی تا ورطه های نادره فرزانگی.
ظهر هنگامی که خبر رفتن آرام و بی دغدغه اش را شنیدم، حسرت نبودنش با ناباوری برایم آمیخته شد. از این رفتن قلندروارش به یاد بریده ای مستطیل شکل بالای میز کارش افتادم که به خط خوش، بر آن فرازی از قرآن نوشته شده بود:
«انَ ا... یحب المحسنین» و چه فروتن به آغوش این دوستی افتاد!
تصور کردم که او چشم های مردم مشهد را برای دیدن معماری هایی بهتر و زیباتر، شست و دریافت و فهمی دیگرگونه و ارزشمند را برای معماری این شهر، پایه گذاری کرد. وقتی به شستن چشم های مردم مشهد با معماری هایش می اندیشیدم، بی ارتباط نبود که یاد سهراب سپهری بیفتم و در این چند روز، مکرر یادش کنم و این شعر را با خود زمزمه کنم:
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->