رادمنش| مجتبی پردل، مترجمی سیوچهارساله است و تاکنون 10 کتاب ترجمه منتشر کرده و 2 کتاب هم زیر چاپ دارد. او دکتری زبانشناسی دارد و هرچند بیشتر از زبان انگلیسی ترجمه میکند، به 2 زبان ایتالیایی و آلمانی مسلط است و برای نمونه رمان «شماره صفر» اُمبرتو اکو را از ایتالیایی به فارسی برگردانده است. البته آثاری که از او منتشر شده در یک حوزه خاص نبوده و آثاری در زمینه زبانشناسی و نشانهشناسی، روانکاوی و فلسفه ترجمه کرده است. در این گفتوگو کمی با این مترجم جوان آشنا میشویم و نگاهی هم داشتهایم به وضعیت ترجمه حوزه علوم انسانی در ایران.
برای شروع و آشنایی بیشتر مخاطبان، فکر میکنم خوب باشد از آثاری که تاکنون ترجمه کردهاید برایمان بگویید.
رشته تحصیلی من در دوره کارشناسی، ادبیات انگلیسی بود و ارشد و دکتری را زبانشناسی خواندم. به خاطر علایق زبانشناسیای که داشتم، همانطور که انگلیسی میخواندم، ایتالیایی و آلمانی را هم در کنارش به صورت خودآموز آغاز کردم. با فرانسه و اسپانیایی هم آشنا هستم، ولی نه در این حد که بخواهم ترجمه کنم . البته ترجمه برای من از سر علاقه است و در واقع مترجم حرفهای به این معنا که فقط از این حوزه درآمد داشته باشم، نیستم. کار اصلیام تدریس است. تا الان حدود 10 کار ترجمه کردهام که همه با نشر ترانه بوده است. اما یکیدو کار هم دارم که به زودی با نشر ققنوس منتشر میشود. اولین ترجمهام را سال 87 انجام دادم که سال 89 منتشر شد و در حوزه روانکاوی بود، اثری به نام «صفر تا صد در مورد فروید» که من نامش را گذاشتم «دانشنامه فروید». این کتاب حاوی 100 مقاله کوتاه در مورد جنبههای مختلف زندگی، حرفه و تحلیل شخصیت فروید است. کتاب دومم «زبان و تفکر» بود، کتابی آکادمیک که در دانشگاهها تدریس میشود و بچههای روانشناسی و گاهی زبانشناسی آن را میخوانند. این اثر در مورد زبان از دیدگاه روانشناسی شناختی و تفکر و رابطه این 2 با هم است. کتاب بعدی 2 مقاله از فروید بود، با «نامهای خاطرهای از کودکی لئوناردو داوینچی» و «داستایفسکی و پدرکشی». در اولین مقاله، فروید شخصیت داوینچی را براساس یادداشتها و نوشتههایش و حرفهای دیگران در مورد او، به اضافه چارچوب نظری روانکاوی خودش بررسی میکند. مقاله بعدی هم در مورد داستایفسکی است که حملههای صرع و رابطهای را که با پدرش داشته است از دیدگاه روانکاوی تحلیل میکند. کتاب چهارمی که ترجمه کردم، اثری در حوزه ادبیات بود با نام «ساختگرایی در نشانهشناسی». کتاب پنجمم «شماره صفرِ» اُمبرتو اکو است. این اثر آخرین رمان این نویسنده ایتالیایی بود. البته قبل از من ترجمه شده بود، اما ترجمه بدی بود و من دوباره از ایتالیایی ترجمهاش کردم. کتاب بعدی که ترجمه کردم در حوزه مذهب بود با نام «درآمدی بر عهد عتیق». این اثر مقدمه کوتاه و مختصری در مورد کتابهای یهودیان ارائه میداد. بعد از آن «عهد جدید در مقام ادبیات» را به فارسی برگرداندم که این اثر نیز کتابهای مسیحیان را که به عهد جدید معروف است از نگاه ادبی بررسی میکند. کتاب بعدی «درآمدی فلسفی بر عشق» بود که در حوزه فلسفه و به طور اخص فلسفه عشق است و به جنبههای مختلفی که میشود از آنها به موضوع عشق نگاه کرد میپردازد. 2 کتاب دیگر هم در آوردم، «این بدان معناست، آن بدین معنا» که در حوزه نشانهشناسی به صورت مصور بود و جدیدترین ترجمهای که از من منتشر شده، کتابی فلسفی است به نام «آنچه لاکپشت به ما آموخت، داستان فلسفه» که یکیدو ماه میشود در آمده است. 2 کتاب دیگر هم ترجمه کردهام که زیر چاپ هستند. یکی «معرفت عشق، حیات فلسفه از سقراط تا دریدا» که با نشر ققنوس منتشر میشود و دیگری «درآمدی بر تکامل انسان» که ناشر آن هنوز مشخص نیست؛ یا با نشر ترانه چاپش میکنم یا نشر ققنوس.
ترجمههایی که انجام دادید در چند حوزه است، نشانهشناسی و زبانشناسی، فلسفه، روانکاوی، مذهب و رمان. شما چطور اثری را برای ترجمه انتخاب میکنید و چرا از حوزههای مختلف ترجمه کردهاید؟
رشته تحصیلیام زبانشناسی است. زبانشناسی هم حالتی میانرشتهای دارد. در این رشته علاوه بر درسهای به اصطلاح محض زبانشناسی، درسهایی هم هست که رابطه زبانشناسی را با رشتههای دیگر علوم انسانی و حتی علوم تجربی بررسی میکند. فکر میکنم گریز زدن من به حوزههای مختلف تحتتأثیر رشتهای بوده است که در دانشگاه خواندهام. البته علاقه هم تأثیرگذار بوده است. نحوه انتخاب هم به این صورت بود که بخشی از کتاب را میخواندم و اگر خوشم میآمد، با خودم میگفتم اگر به فارسی ترجمه شود، خوب است و ممکن است چندنفر دیگر هم باشند که علایق مشترکی با من داشته باشند و بخواهند این کتاب را بخوانند. البته با ناشر هم مشورت میکردم. در نهایت بر اساس علاقه خودم کتابها را انتخاب میکردم.
یکی از چیزهایی که در مورد ترجمه و به مترجمان سفارش میشود این است که مترجم باید به حوزهای که از آن ترجمه میکند آشنایی داشته باشد. نظر شما دراینباره چیست؟ به نظر شما آشنایی مترجم با حوزهای که از آن ترجمه میکند تا چه اندازه باید باشد؟
به نظرم مترجم باید با کتابهایی که تا الان در آن حوزه ترجمه شده است آشنایی کلی داشته باشد و حداقل بداند یکنفر که در آن رشته یا حوزه تخصص دارد، برای اصطلاحی که او میخواهد معادلسازی کند چه معادلی گذاشته است. ضمن اینکه همانطور که کار ترجمه پیش میرود -حداقل برای من اینطور است- مجبور میشوید در کنار ترجمه، نگاهی به منابعی که ترجمه شده است هم بیندازید تا بتوانید مفهوم آن متن را درک کنید. حتی به کتابهای زبان اصلی دیگر مراجعه کنید تا متنی را که ترجمه میکنید بهتر بفهمید و بتوانید بهتر بفهمانید. آشنایی صددرصد نیاز است، نمیتوانید بدون آشنایی وارد حوزهای شوید و همینطوری از روی دیکشنری برای اصطلاحات معادلگذاری کنید. باید خودتان را حداقل همزمان با کار ترجمه در آن حوزه غرق کنید. یعنی در آن واحد هم ترجمه میکنید و هم تحقیق.
وضعیت ترجمه در حوزه علوم انسانی در کشور ما چطور است؟ هم از نظر کمیت و هم کیفیت.
بازار نشر را که دنبال میکنم میبینم کتابهای خوبی ترجمه میشود. ترجمهها هم خوب است، البته بستگی به ناشر هم دارد، چون ناشر هرچه با تجربهتر باشد نظارت بیشتری روی کارش دارد و هر ترجمهای را قبول نمیکند. کتابهایی که با ناشران خوب در میآید تقریبا خوب هستند. مشکل فقط زمانی پیش میآید که افرادی برای رزومه یا پز دادن -حالا نمیدانم ترجمه پز دادن دارد یا نه- و هدفی غیر از ترجمه و کمک کردن به فرهنگ ترجمه میکنند. ترجمههای این شکلی اشکالهای زیادی دارد و خواننده را دلزده و به ترجمههای دیگر بدبین میکند. ولی ترجمهای که از زیر نظارت ناشر خوبی در بیاید کمتر این مشکلات را دارد.
خودتان تجربه مواجهه با چنین آثاری را داشتهاید؟
بله، یک مورد خیلی برجسته هم بود. کتابی را مترجمی که نامش هم شناخته شده است با نشر معتبری درآورده بود. وقتی من کار را با متن ایتالیایی و انگلیسی مطابقت دادم، دیدم واقعا خزعبلات تحویل داده است و عجیب بود که آن نشر معتبر چطور چنین کاری را قبول کرده بود.
میگویید هم ناشر اسم و رسمدار و هم مترجم شناخته شده بوده است، در چنین مواردی مخاطب چطور میتواند تشخیص بدهد که ترجمه خوب است یا نه؟ مخاطب که نمیتواند مطابقت بدهد.
به نظرم هیچکس نمیتوانست تشخیص بدهد، چون هم ناشر و هم مترجم معتبر بودند. این یک مورد خاص بود. اما در موردهای دیگر میشود هم به مترجم و هم به ناشر نگاه کرد. البته اینطور نیست که ناشران تازهکارتر ضعیف باشند. ناشرانی مثل تیسا یا کرگدن خیلی خوب کار میکنند.
در چنددهه پیش، چون زبان فرانسه، زبان اول محسوب میشد، مترجمان ما هم بیشتر به فرانسه مسلط بودند و از این زبان برمیگرداندند، حال چه آن اثر روسی بود، چه آلمانی یا هر زبان دیگر، همه را از زبان فرانسه به فارسی برمیگرداندند. ولی بعد از اینکه انگلیسی شد زبان اول، همین اتفاق برای زبان انگلیسی افتاد و بیشتر مترجمان امروز از انگلیسی برمیگردانند. این موضوع دستکم 2 آفت دارد: یکی اینکه بسیاری از آثار مهم غیر انگلیسی از زبان واسطه ترجمه میشود که خوب آسیبهایی به متن میرسد و دیگر اینکه ممکن است آثار مهمی در زبانهای دیگر -غیر از انگلیسی- باشد، اما چون به انگلیسی برگردانده نشده است، کسی سراغش نرود و اصلا از وجودش با خبر نشود. شما با چنین مواردی روبهرو شدهاید؟ منظورم کتابهای غیر انگلیسیزبانی است که به آنها توجه نشده باشد و مغفول مانده باشند.
معمولا مترجمان کتابهایی را که به زبانهای ناآشنا مثل چینی و ژاپنی باشند، از روی ترجمه زبان انگلیسی برمیگردانند. معمولا هم کتابهای معتبر به زبان انگلیسی ترجمه میشود و در دسترساند، ولی کتابهایی هم هست که به زبانهای دیگر نوشته شده و از دید مترجمان پنهان مانده است. این امکان وجود دارد یا حداقل اینکه دقت آن ترجمه که از زبان اصلی آن متن انجام میشود مسلما بیشتر است از ترجمه متنی که با زبان واسطه از انگلیسی ترجمه شده باشد. در متن اصلی جزئیاتی هست که اگر از همان زبان برگردانده شود نزدیکتر به آن چیزی است که نویسنده مد نظرش بوده است.
امبرتو اکو هم زبانشناس و نشانهشناس بود و شما هم زبانشناسی خواندهاید، به این خاطر سراغ ترجمه آخرین رمان این نویسنده رفتید؟
دلایل مختلفی داشت. اولینش اینکه درخواست ناشر بود. خودم هم بدم نمیآمد کاری از امبرتو اکو ترجمه کنم چون رشته تحصیلیام این بوده و در دانشگاه فردوسی نشانهشناسی و زبانشناسی تدریس میکنم.
نشر ترانه از پرکارترین ناشران مشهد است و شما بیشتر کارهایتان را با این ناشر منتشر کردهاید، به نظرتان ناشری که در جایی غیر از پایتخت فعالیت میکند توانستهاست جای خودش را در بازار نشر کشور باز کند؟
نشر ترانه پخش خوبی دارد. من در شهرهایی مثل تهران، اصفهان یا شهرهای دیگر که رفتهام کتاب خودم را دیدهام. فروش هم نسبتا خوب بوده است. ولی تصمیم گرفتم با یکی دو ناشر تهرانی هم کار کنم.