حجاب، به معنای عام آن، الزامات و ظرایفی دارد که در ادامه به چند نمونه از آن ها اشاره می شود.
اول| بخشی از حجاب، مربوط به پوشش ظاهری است اما همه حجاب این نیست. حتی شیوه صحبت کردن و راه رفتن هم جزو همین مقوله محسوب می شود و در آیه های مختلف قرآن برای این الزامات، نکاتی آمده است. در آیه 32 سوره احزاب که درباره روش صحبت زن با مرد، از نرمش و طنازی منع کرده است تا کسی که در قلبش کژی و انحراف وجود دارد، طمع نکند.
دوم | طبق آیه 59 سوره احزاب و آیات فراوان دیگر، حجاب و ملزومات آن یک اصل مسلم و باید انکارناپذیر در جامعه اسلامی است. خدا در این آیه به پیامبر می فرماید به زنان و دختران خودت و زنان مؤمنان بگو روپوش هایشان را ببندند، چون برای شخصیت خودشان بهتر است. یعنی ملاک شخصیت زن را حفظ حرمت حجاب دانسته است، نه برهنگی و ولنگاری اجتماعی. منظور از پوشش، صرف پوشاندن هم نیست. یک نفر شاید طوری لباس بپوشد که همه بدنش را بپوشاند اما به شکلی که جلب توجه کند. برای همین در قرآن از تبرج منع شده است. برج ها را دیده اید که از دور هم به چشم می آیند. پوششی که این ویژگی را داشته باشد و نگاه ها را جذب خود کند مدنظر اسلام نیست.
سوم | متأسفانه رنگ و بوی اسلامی در جامعه ما کم شده است. نه فقط از باب حجاب بلکه در سایر مظاهر و شئون نیز همین هستیم. بخش اصلی ماجرا به مدیریت فرهنگی جامعه برمی گردد. کاری که باید از سوی کانون های تأثیرگذار و نهادهای مرجع مانند آموزش وپرورش، دانشگاه ها، وزارت ارشاد، حوزه های علمیه، سازمان و دفتر تبلیغات اسلامی و خانواده ها به صورت هماهنگ انجام می شد اما با نبود راهبری و راهبرد، در برنامه ریزی و تصمیم گیری ها، ضعیف عمل شد. تصمیم گیری قاعده مند نهادهای مرجع در حالی از الزامات فراگیر شدن حجاب در جامعه اسلامی است که حتی در سطوح عالی، سیاست گذاری واحدی در کشور نداریم. این سوء عملکرد تا آنجاست که در مواردی می بینیم فرد کم حجاب از بازخوردها -درعمل- مشوق دریافت می کند و یک بانوی محجبه مورد بی مهری قرار می گیرد. همچنین فضای دانشگاه را مثال می زنم که با جهت دهی منفی سبب می شود برخی دختران جوانی که باحجاب وارد دانشگاه شده بودند، بی حجاب از آن خارج شوند. سوء عملکرد نهادهای مرجع، اثرگذاری خانواده ها را هم کم کرده است به طوری که این اثرگذاری حداکثر به 30 درصد رسیده است. در نتیجه حتی در برخی خانواده ها با مادر محجبه و پدر متدین هم فرزندان به کم حجابی سوق پیدا کرده اند.
چهارم | بیشتر افراد کم حجاب و چه بسا بی حجاب نه بی دین هستند نه با نظام زاویه دارند. نذورات می دهند، به حرم امام رضا (ع) می آیند و برای امام حسین (ع) اشک می ریزند؛ همین طور در راهپیمایی 22 بهمن و در تشییع پیکر شهید سلیمانی حضور پیدا می کنند. آن ها فرزندان همین جامعه اند و فقط به درستی هدایتگری نشده اند؛ بنابراین هر بدحجابی ای را نباید به حساب بی دینی و لاابالی گری گذاشت. ضعف بینش، تخلیه هیجانات، تقلید، ابراز شخصیت و جلب توجه تعدادی از علت هایی است که برای گرایش به کم حجابی، می توان نام برد. حساب برخی افراد مثل سلبریتی های مروج بدحجابی و مخالف نظام از توده های مردم سواست.
پنجم| برای اصلاح سبک پوشش نیازمند الگودهی های فرهنگی و نرم هستیم. برخی برخوردهای سلبی با افراد کم حجاب که نمونه اش را در دهه 60 و اوایل دهه 70 داشتیم، جواب نمی دهد و وضعیت را بدتر می کند. در قرآن مجید بارها به بایدهای هدایتگری از جمله دفع بدی با خوبی و بیان نرم اشاره شده است. منطق اسلام، منطقی بسیار قدرتمند و عقلانی است و با تربیت نرم است که می توان این آموزه ها را به جامعه تسری داد. این در حالی است که همه نهادهای مرجع دراین باره کوتاهی کرده اند. نمونه اش امربه معروف و نهی از منکری است که انجام نمی شود و آن قدری هم که انجام می شود ظاهرسازی است و براساس اصولش صورت نمی گیرد.
ششم | برخوردهای سلبی با افراد کم حجاب شاید به صورت جزئی جواب دهد اما نباید سیاست کلی نظام باشد. بنده با شکل اجرای حرکت های سلبی و منع ارائه خدمات به بانوان کم حجاب موافق نیستم و آن را زیانبار می دانم. باید چنان مقدمه سازی شود که آن ها بدانند و خودشان تصمیم بگیرند. اینکه تا وارد اداره ای می شوند حجاب را رعایت کنند و بیرون از اداره برگردند به روال سابق خوب نیست. رعایت شئون اسلامی در ادارات نیاز به مقدماتی دارد که اگر رعایت نشود، وضعیت را بدتر می کند.
هفتم | استفاده از ادبیات خشن، تند و طلبکارانه در قبال افراد کم حجاب که گاه در برخی خطبه های نمازجمعه گوشه وکنار کشور، شاهد آن هستیم، تقابل ایجاد می کند. نتیجه اش می شود بدوبیراه گفتن علیه فلان امام جمعه، تهمت زدن به او و حتی فراتر از آن، کینه روحانیت را به دل گرفتن. پیغمبر اکرم (ص) هیچ وقت با افراد جامعه اسلامی خشن صحبت نکردند و رویه شان رفق و مدارا بود. درشتی ایشان صرفا با کفار و منافقانی بود که دشمنی شان با اسلام محرز شده بود. باز می گردم به نکته چهارم، اینکه هر بدحجابی ای را نباید به حساب بی دینی و لاابالی گری گذاشت و این ها فرزندان همین جامعه و خود ما هستند.