لیلا جانقربان - از آن آدمهایی است که میخواهد ماهیگیری را به دیگران یاد بدهد. نگاهش این است که همه زنان باید توانمند شوند. برای رسیدن به این نگاه که دیگر هدف اصلی زندگیاش شدهاست، تلاش خود را کرده و همت خود را برای توانمندی زنان بهخصوص زنان حاشیه شهر گذاشته است و به عنوان کارآفرین پیشران در این مناطق فعالیت میکند. این بانوی فعال بیش از بیست سال است که به زنان، هنرهای دستی را رایگان و کمبها آموزش میدهد و با برگزاری نمایشگاههای مختلف، میکوشد بازاری ثابت برای صنایعدستی زنان ایجاد کند.
الگوهای زنده کف اتاق
زهره درانی هنرمندی کارآفرین است که از سیزدهسالگی مسیر زندگی خود را انتخاب کرده و تا به امروز روی همان خط حرکت کردهاست، مسیری که از خیاطی در خانه و خراب کردن پارچههای تعاونی شروع شده و امروز به خلاقیتی رسیده که در آن، زنان هنرمند حاشیه شهر را هم دخیل کردهاست. «خیاطی را از سیزدهسالگی شروع کردم. تا دلتان بخواهد، پارچه حرام میکردم. پدرم ارتشی بود و پارچههایی را که از تعاونی به ما میدادند برمیداشتم و برای خودم مثلا خیاطی میکردم و یک چیزهایی میدوختم. آن زمان پارچهها را کف اتاق پهن میکردم. خواهر یا برادرم را روی پارچه میخواباندم و دورتادورشان را میبریدم برایشان لباس میدوختم! آنها الگوهای زندهام بودند. چرخ خیاطی نداشتم. هرچه میبریدم با دست میدوختم. لباسی از آن درمیآمد ولی واقعا مندرآوردی بود و رسما پارچه را خراب کرده بودم. پدرم هیچوقت من را برای این کارها دعوا نکرد یا مادرم منعم نمیکرد. همیشه دنبال فرصت بودم که به علت این همراهی از آنها تشکر کنم. همان زمان یک پیراهن برای عروسکم دوختم و تن آن کردم. دخترم که به دنیا آمد، همان لباس را تن او هم کردم. الان میخواهم روزی آن را تن نوهام کنم. این پیراهن از اولین کارهای من است.»
از کار و تولید نمیترسم
او خیاطی را دستوپا شکسته شروع میکند ولی در ادامه، مسیر خود را حرفهای دنبال میکند و برای آموزشهای بیشتر اقدام میکند. «زنعمویم خیاطی میکرد، البته نهچندان حرفهای، در حد دوخت مقنعه و چادر و اینطور کارها. پیش او رفتم و چیزهایی یاد گرفتم. نکته مهم در موفقیتم این بود که برعکس خیلیها که از قیچی کردن میترسند، من از این کار و تولید نمیترسیدم. همین الان هم اگر مدلی را ببینم، سریع برش میزنم و آنقدر بالا و پایین میکنم و میدوزم و باز میکنم تا به یک نتیجه خوب برسم. کمکم سرویس آشپرخانه میدوختم و در حد چادر رنگی برای همسایهها برش میزدم ولی همچنان برای خواهر و برادرهایم لباس میدوختم. البته دیگر آنها را کف اتاق دراز نمیکردم و بدون الگو برش میزدم. این رویه ادامه داشت تا اینکه در هفدهسالگی به آموزشگاه خیاطی رفتم. آن زمان، در دبیرستان رشته گرافیک میخواندم و دستی به طراحی داشتم ولی میخواستم خیاطی را ادامه دهم.»
آموزش رایگان برای بانوان حاشیه شهر
این بانوی خلاق خیاطی را در آموزشگاهی به صورت حرفهای میآموزد. همین آموزش باعث میشود او سبکی نو در آموزشهای خود در پیش گیرد. «دوره خیاطی را در آموزشگاه خیاطی آذر گذراندم و مدرک گرفتم. دورهای را که چهار ماه است دوساله گذراندم. مربیام، خانم علیزاده، میدید علاقه زیادی دارم. برای همین، بدون هیچ هزینهای خیلی از ریزهکاریها یا آموزشهایی را که به دوره مربوط نبود به من یاد میداد و فوت فن کار را نشانم میداد. این رفتار او باعث شد در دورههای آموزشیای که خودم برگزار میکنم، اضافه بر دوره، چیزهایی را به بچهها آموزش دهم. حتی همین رفتار او انگیزهای شد که به خیلی از علاقهمندان، کار را رایگان و با هزینه کم آموزش دهم. در کنار این، برای خانوادهها تخفیفهای ویژه هم میگذارم. مثلا چون پدرم جانباز است، برای خانواده جانبازان و چون برادرم روحانی است، برای خانواده روحانیها تخفیفهای ویژه در آموزش دارم. این جدا از آموزشهایی است که با خودم عهد کردهام به صورت رایگان به خانمهای حاشیه شهر ارائه دهم، آموزشهایی که باعث توانمندی آنها شود.»
خیاطی با خلاقیت
فوت فن خیاطی را میآموزد ولی خود را در این رشته محدود نمیکند و در کنار آن، هنرهای دیگری مانند بافتنی، مکرومه، جواهردوزی و رزین را میآموزد. «مدرکم را که گرفتم، شروع به کار کردم. در خانه کار میکردم و برای همسایهها دوختودوز میکردم. مسجد میرفتم. برای خودم مشتری پیدا میکردم و بین همسایهها تبلیغ میکردم که برایم سفارش بیاورند. برای اینکه تولیدات متنوعتری داشتهباشم، مکرومهبافی، جواهردوزی، شفقدوزی، بافتنی با کاموا، کلاژ، نقاشی روی پارچه و کارهایی از این دست را هم یاد گرفتم. سعی میکردم در کارهایم تنوع ایجاد کنم که برای مشتری جذاب باشد. همین الان هم با رزین دکمه طراحی کردهام و ملزومات جواهردوزی را تا جایی که بتوانم خودم درست میکنم. برای خودم، نگین اختصاصی دارم و جز زیپ که امکان تولید آن را ندارم، همه ملزومات را خودم درست میکنم. هنری که اکنون به اسم کلاژ مد شده است و تکه پارچهها را به هم میدوزند، من 23 سال پیش در هجدهسالگی انجام میدادم. چون رشته تحصیلیام گرافیک بود، در طراحیها موفقتر بودم. همان موقع، کنار لباسهای سفارشی مجلسی، کارهای ضخیمدوزی مانند کت و پالتو هم انجام میدادم و سرویس آشپزخانه و جانماز هم میدوختم تا که بیستودوسالگی ازدواج کردم. همسرم خیاط زنانهدوز بود و فکر میکردم به علت این تشابه کاری، بتوانیم یک زوج موفق کاری هم باشیم. اتفاقا همینطور هم بود. با هم یک مغازه در بولوار مجد اجاره کردیم و دوتایی مشغول به کار شدیم.»
اولین زمین خوردن
همراه با همسرش کسبوکارش را توسعه میدهد. جواز کسب میگیرد و کمکم تولیدی تریکو راه میاندازد. این تولیدی اولین حضور او در عرصه کارآفرینی است و تعدادی از خانمها را در کنار آموزش در این مسیر برای کار با خود همراه میکند اما عمر این همراهی چندان طولانی نیست و کارآفرین پیشران قصه ما، با وجود سختیهای بسیار، زمین میخورد، زمین خوردنی که بسیاری از بانوان کارآفرین و تولیدکننده آن را تجربه کردهاند. «برای کارگاه تولیدی وام گرفته بودیم. شریکم اقساط خود را پرداخت نکرد و من به علت اینکه بار قسطها بر دوشم افتاد رسما ورشکست شدم. همه چرخهایم را فروختم تا بتوانم بدهیها را بدهم. فقط یک چرخ نگه داشتم که با آن لایکو میدوختم. پارچه قسطی میگرفتم و بعد از تحویل سفارشها تسویه حساب میکردم. عملا سودی نداشتم ولی نمیخواستم کارم را تعطیل کنم. درست است که زمین خورده بودم و همهچیز را از دست داده بودم، این شکست زمینه رشد من را فراهم کرد. در آن شرایط، پدر و مادر و همسرم خیلی همراهیام کردند و همیشه خودم را مدیون دعای پدر و مادرم میدانم. برنامه ثابت زندگیام بوسه زدن بر دست و پای آنهاست. از این کار، هیچجا احساس حقارت نمیکنم. هرجا باشد و جلو هر کسی، پای مادرم را میبوسم و به دعای او اعتقاد دارم. شاید عجیب باشد ولی یکی از آرزوهایم این است که یک روز کسبوکاری راه بیندازم و مدیریت آن را به پدرم واگذار کنم.»
تفسیر خواستن توانستن
زمین میخورد و مجبور به پرداخت بدهیای میشود که سهم او نیست اما پای ضمانتی که کرده است میماند و بدهیها را پرداخت میکند اما در همه این سالها به یک پرواز دیگر فکر میکند، پروازی که اینبار در حاشیه شهر مشهد است. «بعد از این اتفاقات، ناامید نشدم و دوباره ایستادم. میخواستم بگویم میتوانم. میخواستم به جایی برسم و اثبات کنم اگر بانوی ایرانی بخواهد، هیچچیز مانع او نمیشود. پیگیری کردم و به جهاد دانشگاهی رسیدم. طرحی بود که از مشاغل خرد و خانگی حمایت میکرد. به عنوان کارآفرین پیشران، ثبتنام کردم و برای خودم تیمی از خانمهای خلاق و کارآفرین حاشیه شهر را تشکیل دادم. نمیخواستم یک کارآفرین مستقل باشم که برای خودم و تک و تنها کار کنم. میخواستم هرچه میدانم به دیگران هم آموزش بدهم. برای تشکیل این جمع، سراغ مددجویان نهادها و خیریهها هم رفتم ولی متأسفانه با یک معضل بسیار بد روبهرو شدم. خیلی از این افراد فقط به دنبال بسته معیشتی بودند و میگفتند کمر و دست و پای آنها درد میکند و نمیتوانند کار کنند. این شد که به دنبال زنان اهل کار حاشیه شهر رفتم. اعتقادم این است که بانوی ایرانی قدرتمندترین است و حق دارد به همه قلههای موفقیت برسد. زنان ایرانی زنانی هنرمند و غیرتمند هستند که همراهی عجیبی در سختیها دارند. ما از اصحاب «ما میتوانیم» هستیم که باید شعارها و دستورالعملهای رهبر معظم انقلاب را پیگیری و اجرا کنیم. برای تحقق همین شعار است که در کارم سراغ پارچههای ایرانی رفتم و همه تلاش خود را به کار بستم که از تولیدات داخلی استفاده کنم. به علت اعتقاد به همین سخنان است که آنچه بلدم به زنان حاشیه شهر آموزش میدهم تا توانایی کسب درآمد داشتهباشند. در کارها و سفارشها هم از آنها کمک میگیرم تا فعال باشند و از روزیای که به دست میآورند راضی باشند. پیش آمدهاست که به پول آن کار یا هزینه آن کلاس در زندگیام نیاز داشتهباشم اما میگویم خدا، خودش، حواسش به من هست. خودش میداند که قطعات پازل زندگیام را چطور بچیند که جای خالی نباشد.»
تولد یاس کبود
او مجوز مشاغل خانگی را میگیرد و به دنبال تحقق رؤیای خود که توانمندی زنان است میرود، زنانی که در حاشیه شهر زندگی میکنند و به شغلی برای امرارمعاش نیاز دارند. «مجوزم را که گرفتم، «یاسکبود» در سال 1400 متولد شد. تولد این مؤسسه را مدیون روضههای امام حسین(ع) هستم. خیلیها میگفتند کلمه «کبود» بار منفی دارد ولی من همین «یاس کبود» را میخواستم که از دل آن «یاسبانو» درخشید. با یاس کبود، کارآفرینی در حوزه پوشاک را شروع کردم و هدفم این بود که با آن به جایی برسم که بتوانم از زنان سرپرست خانواده و زنان بیسرپرست و بدسرپرست حمایت کنم و برای آنها زمینه اشتغال ایجاد کنم، اشتغالی که بر پایه آموزش باشد و بازاری موفق داشتهباشد. برای تحقق هدفم، قدمهای بسیاری برداشتم اما سرمایه مانع خیلی از فعالیتهایم تا امروز شده است و میتوانم جمع کوچکی از خانمها را به کار بگیرم. خیلیها هم الان بعد از آموزش مستقل میشوند و برای خودشان کار میکنند. در منطقه نوده، وقتی کلاسهای آموزشی برگزار کردم، هنرجویان دوازدهساله هم سر کلاس میآمدند که خیلی خوب هم آموزش میگرفتند. یکی از بچهها چرخ نداشت و با دست پیراهن میدوخت. خیلی دوست داشتم برای او یک چرخ بخرم تا کاری راه بیندازد ولی در توانم نبود.»
رونمایی از مقصوره
در کنار تولید، برای معرفی کارهای خود، کمکم سمت برگزاری نمایشگاه میرود و گروهی از زنان کارآفرین را تشکیل میدهد. او در کنار این نمایشگاهها دست به خلاقیت میزند و از حجابی که طراحی آن را خود انجام داده است با نام مقصوره رونمایی میکند. «پس از مدتی که کار تولیدی انجام دادم، همراه با آموزش، به سمت تولیدات حجاب و عفاف رفتم و اصل کار را روی ملزومات حجاب گذاشتم. خودم در خانوادهای مذهبی و چادری بزرگ شده بودم و همیشه دوست داشتم پوششی طراحی کنم که بعد از چادر حجابی کامل داشته باشد. برای همین، «حجاب مقصوره» را طراحی کردم. این حجاب پنجتکه شامل روسری، روبند، ساق، دامن و پاپوش است که پوشش کامل دارد و میتوان با خیال راحت از آن استفاده کرد. چند مدل پیراهن، عبا و روسری و مقنعه هم طراحی کردم که پوشش کاملی داشتند و در نمایشگاهها استقبال خوبی از آنها شد. در کنار این حجابها به ذهنم رسید که چادرهایی در رنگهای غیر از مشکی هم تولید کنم. برای همین، انواع مدل چادر را در رنگهای نزدیک به مشکی مانند قهوهای و سرمهای دوختم که آنها هم فروش خوبی داشت.»
ضرورت یک بازار دائم
خانم درانی به عنوان یک بانوی کارآفرین، تاکنون به بانوان زیادی هنر خیاطی را آموزش داده است به گونهای که حساب آن از دست خودش خارج شده است. او برای سفارشهای مختلفی که دارد خانمهای حاشیه شهر را به کار میگیرد و جمعیتی حدود پنجاه نفر دورهای و موقت با او همکاری میکنند. دغدغه اصلی او تمرکز آموزش، کار و فروش در یک مکان دائم و ثابت است، مکانی که با هزینه بسیار کم و رایگان در اختیار زنان کارآفرین قرار بگیرد و محلی برای فروش دائمی و تبادل تجربیات باشد. او حاضر است اولین قدم را برای تقویت این فضا بردارد و این آمادگی را دارد که چنانچه نهادی همکاری کند، به صورت رایگان خیاطی را به زنان آموزش دهد.