گروه فرهنگ و هنر: «نفرین به هرچه قانون» تازهترین اثر داستانی مجید اسطیری است که در ماههای اخیر در نشر اسم منتشر شده است.
این کتاب هفت داستان کوتاه از آثار 4 سال اخیر نویسنده را دربرمیگیرد. اسطیری چنانکه پیش از این هم نشان داده بود، در این مجموعه داستان میکوشد شکلهای تازهای از روایت را بیازماید.
یکی از دغدغههای این نویسنده پایتختنشینِ خراسانیتبار نوشتن از طبقه فرودست و زندگی و تجربههای این قشر جامعه است. او در کتاب جدید خود نیز این دلمشغولی را به کار بسته و کوشیده است آزمونهای نوگرایانه خود را در داستانهایی از مردم پایین شهر پیاده کند. شخصیتهای این داستانها آرزوهایی دارند که به قلم نویسندهای که آنها را میشناسد، مورد توجه قرار گرفته است. او ضمن پرداختن به طبقات پایین اجتماع، به عنوان نویسندهای با ریشههای مذهبی که خود را در تقابل با سبک زندگی لیبرال مسلکانه میداند، سعی میکند فاصله خود را از ادبیات چپگرایانهای از جنس آثار ماکسیم گورکی و میخاییل شولوخف هم نگه دارد.
یک راننده ساده که به مسافرانش دیویدی بهترین فیلمهای جهان را میفروشد، یک استاد نقاشی که هویت خودش را در کوچهپسکوچههای جنوب تهران جستوجو میکند و یک جوان جویای گنج در کوهستانهای ایلام نمونهای ازشخصیتهای سوداییای هستند که در «نفرین به هرچه قانون» با آنها روبهرو خواهیم شد. «موسیو و مهندس»، «مارش فیونرال برای دشت پر از گودال»، «نفرین به هر چه قانون!»، «زنها علیه زنها»، «غریبگی در قاب»، «ماجرای مرگ قشنگ آقاجون» و «تنها» عنوانهای داستانهای این مجموعهاند. و اینک سطرهایی از داستان «مارش فیونرال برای دشت پر از گودال» در این مجموعه داستان:
«و یونس آن شب خواب دید که وسط یک دشت است. تا بینهایت پر از گودالهای آب. پیرمردی با یک دلو سیاه از دوردست آمد و ازکنار او گذشت و الیاس کنار او ایستاده بود و میخندید و از یک کاسه لعابی سبز زغال اخته برمیداشت و میخورد. یونس گفت «الیاس چه عجب که تو بالأخره میخندی!» الیاس گفت «چرا نمیای دنبال من؟» یونس گفت «آخه من میترسم پام بره توی این گودالها خفه بشم.» الیاس گفت «خب چرا به اون پیرمرده نگفتی؟» یونس برگشت و پیرمرد را نگاه کرد و انگار نگاهش پیرمرد را صدا زد. گفت «الیاس ما کجاییم؟» اما کلماتش به جای اینکه تبدیل به صدا بشوند تبدیل به حباب شدند و رقصان رفتند بالا. یکهو فهمید که زیر آب هستند. زیر خروارها آب!»