شبیه روزنهای که از دل تاریکی بدرخشد، شبیه راهی که ناگهان از انتهای یک مسیر رو به بن بست به رویت گشوده شود، شبیه لحظههای محض ناامیدی که بارقه امیدی در دلت زنده شود و شبیه استجابت خواستهای که به شکل ناباورانهای برایت رقم بخورد، بعضی از آدمها در زندگی همان نورند، راه هستند، امیدند.
شاید خیلی از ما این لحظهها را تجربه کرده باشیم که در کورترین گرههای زندگی مان یک باره غریبه یا آشنایی از راه میرسد و دستمان را میگیرد و از تله آن گرفتاری که اسیرش شده بودیم رهایمان میکند. حکمت آن اتفاقها و آن لحظهها را هیچ کس نمیداند، اما اینکه آدمیزاد در زندگی اش این شانس را داشته باشد که بتواند آن آدم از غیب رسیده گره گشا باشد، نعمت و برکت مضاعف است.
حتی اگر این لحظههای درخشان و ناب و منحصربه فرد را کنار بگذاریم همین زندگی روزمره مان، همین اتفاقهای کوچک و بزرگ که ممکن است گره زندگی مان به دست کسی باز شود یا خودمان گره گشای زندگی کسی شویم، مصداقی از همین لحظات است. فرقی نمیکند کجای این دنیا نشسته باشیم و به قول امروزیها شأن و منزلت اجتماعی مان چه باشد.
فرقی نمیکند کارمند ساده یک اداره باشیم یا مدیر و رئیس؛ فرقی نمیکند پس و پیش فامیلی مان چقدر عنوان و سمت نشسته باشد یا طول و عرض میزمان چقدر باشد، همین که کسی برای تأمین نیاز یا درخواستی به سراغمان میآید مصداق لحظاتی است که میتوانیم یا با گره گشایی و حل مشکل و انجام وظیفه درست، نعمت و برکتی را که قرار است روزی مان شود، از دست ندهیم یا با کارشکنی و ظلم و پاسخگو نبودن صحیح و سنگ انداختنهای بی شمار، مانعی برای رفع مشکل دیگران باشیم. این انتخاب ماست که یا خسته شویم و نعمت را پس بزنیم یا قدرشناس فرصتی که در زندگی در اختیارمان قرار داده شده است باشیم.
امام حسین (ع) درباره چنین فرصتهای درخشانی برای کمک و خدمت رسانی به خلق خدا میفرمایند: «بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد.» (مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۲۰۹)
*برگرفته از شعر پروین اعتصامی (خرم آن کس که در این محنت گاه / خاطری را سبب تسکین است)