این تنها عکس باقی مانده از آقا جان من است. اینکه میگویم تنها عکس، معنایش آن نیست که او عکس دیگری نگرفته باشد بلکه چندین عکس دیگری هم داشته است. منتهی عکسها برایش خیلی ارزشمند بود و آنها را کنار چند چیز مهم دیگر توی یک صندوقچه کوچک نگهداری میکرده. همین موضوع کار دست او داد. یعنی یک روز دزدی به خانه پدربزرگ زد و آن جعبه و چند چیز قیمتی را برد.
میان چیزهایی که دزد از آقا جان برد حتی سجل او را هم دزدید و ما حتی از یک عکس پرسنلی هم محروم شدیم، اما داستان این عکس! بگذارید اول بگویم پدربزرگ من چه کاره بوده است. آقا جان یک گله شتر داشت در حوالی طبس. در واقع او یک شتربان بود. روز عاشورا در اصفهک مراسم خاصی بود. یک کاروان نمادین از کاروان خانواده امام حسین (ع) و یارانش هم نمادین راه میافتاد که شترها نقش مهمی در آن داشتند و آقاجان هم معمولا یک یا چند شتر در این کاروان داشت.
شترهایی که قرار بود اعضای نمادین کاروان عاشورا را سوار کنند. آقاجان همانی است که توی عکس طناب دهانه شتر را گرفته است تا خدای ناکرده شتر رم نکند در شلوغی جمعیت. این عکس را هم یک توریست خارجی از آقاجان ثبت کرده است. البته که قصدش عکس گرفتن از آقاجان نبوده بلکه عکاسی از مراسم روز عاشورا بوده است. در این عکس پدر من هم هست. البته خیلی سعی نکنید بگردید و آن را پیدا کنید. یکی از آن سه نفری که سوار شتر است پدر من است در نوجوانی. دقیقا همان نفر وسط که پشتش به دوربین است.
ماجرای عکس نداشتن آقاجان شاید عملا چیز مهمی نیست و نبود، اما وقتی چندین سال پیش که آقا جان عمرش را داد به شما، عکسی وجود نداشت که بگذارند گوشه مجلس! به کل دوستان و فامیل سفارش کردیم که توی آلبوم هایشان بگردند شاید بشود عکسی از آقا جان پیدا کرد، ولی باز هم به طرز عجیبی کسی عکسی از او نداشت. این عکس را هم آقا مهیار پسر کدخدای قدیم اصفهک پیدا کرد میان عکسهای باقی مانده از پدرش. ناگزیر شده بودند همین عکس را بزرگ کنند و بزنند پشت ماشینها، گوشه مجلس، توی تراکت ها.
تقریبا هیچ آدم تازه وارد و میهمانی نبود که وقتی برای مراسم آقاجان آمده بود جلو این عکس نایستد و با تعجب در آن کند و کاو نکند، حتی یک جاهایی گروهی و چند نفره میایستادند و مثلا عینک ذره بینی شان را روی عکس میچرخاندند تا جزئیات آن را ببینند و چیزهای تازهای پیدا کنند و البته تفسیرها و توصیفهایی که از این عکس میکردند خودش قصه دیگری بود.
برخی هم بین این همه آدمی که توی عکس پشتشان به عکاس است میگشتند و خویشها و نیاکانشان را پیدا میکردند. حالا هم یک نسخه از این عکس روی دیوار خانه من است برای هر تازه واردی همان قدر واکنش برانگیز است و جلب توجه میکند.
* این روایت حاصل تخیل نویسنده است و داستان واقعی این عکس نیست.
احیا کننده عکس: هادی دهقان بهابادی