زنانِ یک فیلم زنانه | مروری بر شخصیت‌های زن در سریال «در انتهای شب» مستند «دوئل» روایتی از مسیر پر پیچ و خم علیرضا حیدری + زمان پخش همه چیز درباره حواشی و فعالیت‌های عجیب «بنیامین بهادری» حضور ۴۰ بازیگر خارجی در فصل دوم «سلمان فارسی» اکران مجدد «آمِلی پولن» برای گردشگران المپیک «پیانو» در راه ایتالیا مدرسه‌ای به وسعت ایران با «میم مثل معلم» از شبکه دو سیما اقتصاد بی‌رنگ هنر | جای خالی حراج‌های هنری در گالری‌های مشهد نقد قطعه «جوکر» از امیر عظیمی و حمید صفت + زمان پخش تئاتر «شابلون» از امروز به روی صحنه می‌رود (۲ مرداد ۱۴۰۳) صحبت‌های وزیر ارشاد درباره معیار‌های تلویزیون، سینما و شبکه نمایش‌خانگی جدایی «قنبر از صنم» هم به داد گیشه نرسید | نگاهی به فروش سینما‌های استان در اولین ماه تابستان هشت بذر برای کاشتن یک درخت اعلام فهرست فیلم جشنواره تورنتو جزئیات مراسم یادبود سومین روز درگذشت «سعید راد» ماجرای زنی که سوژه پادکست جنایی شد! مجموعه شعر «تو و من و شب» را بخوانید «حبس مجرد» در جمع هشت فیلم پرفروش داستانی «هنر و تجربه»
سرخط خبرها

پهلوان اول

  • کد خبر: ۱۷۸۷۴۹
  • ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۹
پهلوان اول
شاه غلام صاحب یک نانوایی سنگکی قبل از ورودی بازار بود. حریف تمرینی اش کیسه‌های آرد بود و مشت مال دادن خمیر برای ور آمدن.

هیچ کس پشت شاه غلام مراغه‌ای را حتی به خاک نزدیک نکرده بود چه برسد به شکست دادنش. گردوخاک میدان کشتی که فرو می‌نشست اولین تصویر پشت غبار شاه غلام بود که قوچی را روی دو شانه نشانده بود و از گود کشتی بالا می‌آمد و این یعنی پشت همه حریفان که از آبادی‌ها و شهر‌های اطراف هم آمده بودند را به خاک مالانده.

شاه غلام صاحب یک نانوایی سنگکی قبل از ورودی بازار بود. حریف تمرینی اش کیسه‌های آرد بود و مشت مال دادن خمیر برای ور آمدن. پشت پیشخوان که می‌نشست درست پشت سرش یک قاب چوبی بود که وسطش یک بازوبند پهلوانی نصب بود. مردم می‌گفتند آن را از آقا تختی گرفته بود وقتی که در مسابقات پهلوانی کشتی کشور اول شده است.

توی نانوایی شاه غلام صفی وجود داشت به اسم آخرشبی ها. تعدادی از فقرا، بی بضاعت‌ها و متکدیان اطراف بازار همیشه آخر شب بعد از اینکه ساعت کار نانوایی تمام شده بود و مردم رفته بودند، می‌آمدند سهم نانشان را می‌گرفتند و می‌رفتند. غیر از وسط گود کشتی یک جای دیگر هم شاه غلام مرکز توجه بود. آن هم وقتی ایام محرم جلو هیئت حسینیه حاجی میری، علم ستونی سنگین و بزرگ را توی بغل می‌گرفت، محکم قدم بر‌ می‌داشت و می‌شد جلودار هیئت.

اما خواننده محترم، این‌ها همه قصه شاه غلام نیست! قصه شاه غلام از یک شب تابستانی شروع می‌شود. یک شبی که آخرین نفر آخر شبی‌ها نانش را گرفته بود و شاه غلام می‌خواست در نانوایی را ببندد، صدایی از توی تاریکی گفت: پهلوون نبند! پهلوان چشم انداخت سمت صدا و گفت: اگه نون می‌خوای، تموم شده ایشالا صبح. صدا از تاریکی آمد بیرون و تبدیل به جوانی قدبلند با اندام متوسط شد. سرش پایین بود و این پا و آن پا می‌کرد.

جوان گفت: نون نمی‌خوام، حرف دارم باهات. شاه غلام در را باز کرد و گفت: بیا تو. دو هفته بعد از آن شب مسابقات کشتی پهلوانی شهر بود. آن روز از صبح هرکه چنگ انداخت در چنگ شاه غلام به چشم برهم زدنی نقش زمین شد. عصر، مسابقه آخر بین شاه غلام بود و یک جوان قدبلندِمتوسط اندام. شاه غلام مثل شیری که با شکارش بازی می‌کند چندین بار جوان قدبلند را بلند کرد، اما نخواباندش روی زمین. میان انتظار چشم‌های دوخته شده به مرکز گود کسی نفهمید که چه شد و شاه غلام چطور نقش زمین شد.

بعد از این ماجرا چندروزی نانوایی شاه غلام تعطیل شد بعد هم که باز کرد، کسی روی دیوار نانوایی قاب بازوبند را ندید. چند وقت بعد مجلس دامادی نوپهلوان شهر بود. توی صف نانوایی شاه غلام مردم می‌گفتند عروس برای وصلت کردن با داماد، شرطش شکست شاه غلام بوده. از شاه غلام همین یک عکس مانده است که آن هم جلو بیرق هیئت حسینیه حاجی میری گرفته است.

* روایت نوشته شده برای این عکس صرفا تخیل سیال نویسنده است و ارتباط اسنادی با آدم‌های درون عکس ندارد.

عکس: از آلبوم شخصی مهدی فتوحی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->