فروش آنلاین فیلم‌های سینماتیکت تاریخ‌ساز شد | فروش گیشه سنتی به پایان خود رسید؟ سریال «کنکل» بازهم توقیف شد؟ ساخت اسپین آف سریال «ویچر» در میانه راه متوقف شد سوگل خلیق با کنسرت نمایش روی صحنه می‌رود قسمت جدید «مرد عنکبوتی» با بدلکاران «جکی چان» ساخته می‌شود برنامه «نمک نشنال» به شبکه نسیم رسید + زمان پخش و تیزر عرفان طهماسبی خواننده تیتراژ «بامداد خُمار» شد پارسا پیروزفر با «جادوی سفید» به سینماها می‌آید «ببعی قهرمان»؛ پرفروش‌ترین انیمیشن ایران در مسیر جشنواره‌های جهانی معرفی قهرمانان مردمی در «خط اول» «برد پیت» تهیه‌کننده فیلمی درباره غزه شد علیرضا داودنژاد از رفاقتش با داود رشیدی گفت «سینما متروپل» پس از سه سال انتظار روی پرده می‌رود + خلاصه داستان و زمان اکران زمان برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر اعلام شد زمزمه‌های بازگشت عادل فردوسی‌پور و رامبد جوان به تلویزیون بی راهه وزیر راه در مشهد تحرک فرهنگی در دولت چهاردهم | در مدت یکسال ۶۴۹۱ نمایش روی صحنه رفت اتحاد ماندگار، خلاقیت هنرمندان علیه تفرقه افکنی نگاهی به ۲  کتاب تازه منتشرشده درباره رابطه فوتبال و سیاست | فوتبال فقط فوتبال نیست
سرخط خبرها

خاطره‌ای از دوردست نزدیک

  • کد خبر: ۱۸۱۳۲۸
  • ۰۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۹
خاطره‌ای از دوردست نزدیک
روزای عجیبی بود! کرونا و روز‌های تلخش. مادر گفت: امیدوارم به حق این شب‌های عزیز دیگه همچین وضعیتی برنگرده.

حسن داشت کتیبه‌های کنار دیوار پذیرایی را با پونز محکم می‌کرد. مهری دورترک ایستاده بود و مراقب بود که خط نصب کتیبه کج نباشد؛ و هی می‌گفت: یکم بالا، بالاتر نه نه پایین تر، زیادی شد. حسن گفت: خط شاقول بنایی که نیست هی داری تراز می‌کنی معماری اش کج نشه. پاهام درد گرفت روی نردبون. مادر با یک سینی چای از آن طرف رسید و گفت: بیاین یه چایی بخورین، خستگی تون در بره بعد دوباره شروع کنید. مهرداد پای نردبان را ول کرد و دستاش را به هم کوبید و گفت: آخ چایی! دستت درست مادرجان! چای خونم پایین افتاده بود. حسن گفت: هییی استاد، همون قدر که به فکر چای خونت هستی به فکر من هم این بالا باش، چرا نردبون رو ول کردی؟

مهرداد برگشت سمت نردبان و گفت: آخ ببخشید، بیا پایین تو هم یه چای بزن بعدش خود مهری رو می‌فرستیم بالا که خط شاقولش رو هم صاف و تراز دربیاره. مهری گفت: می‌بینی مامان این پسرای بدجنست رو!  مادر گفت: شوخی می‌کنن برادرات! هی شما‌ها هم خجالت بکشین مردی گفتن ها! حالا دو دقیقه بالای نردبون بودید، کوه که نکندید.
مادر چایی را گذاشت روی یک چهارپایه و بقیه هرکدام یک لیوان چای برداشتند.

مادر گفت: یادتونه دو سال پیش اول ماه صفر رو؟ مهری گفت: وای آره! مراسم روی پشت بوم!

حسن گفت: روزای عجیبی بود! کرونا و روز‌های تلخش. مادر گفت: امیدوارم به حق این شب‌های عزیز دیگه همچین وضعیتی برنگرده.

مهرداد گفت: یادتونه وقتی خواستیم پشت بوم رو آماده کنیم برا مراسم چه اوضاعی بود؟ مهری گفت: پشت بوم تبدیل شده بود به انبار ضایعات و هر چیز اضافه؛ بشکه خالی، کالسکه بچگی من، قفس، تخته و اوه... اصلا در نظر اول فکر نمی‌کردیم که اینا جمع بشه، تازه کجا ببریمشون!

مادر گفت: خنده دار این بود که تو اون ایام ازین ماشینا و آدمایی که ضایعات و وسایل کهنه می‌خرند پیدا نمی‌شد. طفلک باباتون چقدر گشته بود و تماس گرفت که بعدش اون آقا با وانت عهد دقیانوسش اومد اینا رو برد. مهری گفت: یه جوری شده بود بابا می‌گفت که یکی اینا رو بیاد فقط ببره رایگان.

همه خندیدند. حسن گفت: تازه بعدش که پشت بوم رو تمیز کردیم، مونده بودیم با شکل و شمایل کولر‌ها و دودکش‌ها و سط مجلس چه کنیم. این شده بود خان دوم. مهرداد گفت: چه طراحی‌ای کرد مهری برای سیاه پوش کردن فضای پشت بوم؛ و بعد خندید. مهری گفت: وسط قناسی پشت بام، کولر‌های گنده و اون لوله‌های زشت از اون بهتر نمی‌شد.

مادر گفت: می‌دونید، اما فارغ از شوخی اونجا هم حال مخصوص خودش رو داشت. وسط دعا و روضه چشمت می‌افتاد به منظره محله‌های اطراف و شهر. من با خودم می‌گفتم یعنی چند نفر الان توی این خونه‌ها دستشون به دعاست و آرزوی خوب شدن مریضشون رو از اون ویروس دارند.

حسن گفت: آره خدایی! همه کسانی هم که می‌آمدند توی مجلس، دعای اول و آخرشون از بین رفتن این ویروس و خوب شدن بیماران بود.
مهرداد گفت: آقا بگذریم، از این خاطره بیاین بیرون. بریم سراغ کارمون که امشب کلی مهمون داریم.

عکس: تهمینه رحمانی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->