حسین علی مستغنی یزدی شهروند محله هفتتیر، سالهاست پیرو حرف نیاکانش با کاشت هزار اصله درخت مثمر، هم به سالمسازی هوا کمک کرده و هم به محیطزیستش طراوتی خاص بخشیده است.
سمیرا منشادی - اسفند که از راه میرسد حال و هوای شهر تغییر میکند. همه چیز بوی نوروز و بهار میدهد. در این روزها که همه چیز در حال تغییر و نوشدن است، زمین هم در حال نفسکشیدن است و بیشتر از هر زمان دیگری آماده پذیرایی از نهالهای نوپا میشود. یکی از زیباترین سنتهای ایرانیان که در اسفندماه انجام میشود و از گذشته تا به امروز ادامه داشته، کاشت درخت و وقفکردن درختان است.
گذشتگانمان با این فکر که «کاشتند و ما خوردیم و...» درختان زیادی را بر سر راه مسافران و عموم مردم میکاشتند تا هم از سایه آن و هم از میوهاش استفاده شود. حسین علی مستغنی یزدی شهروند محله هفتتیر، سالهاست پیرو حرف نیاکانش با کاشت هزار اصله درخت مثمر، هم به سالمسازی هوا کمک کرده و هم به محیطزیستش طراوتی خاص بخشیده است. او معتقد است «کاشت درخت سنتی فراتر از کاشت است و پیامهای سودمند دیگری هم در خود دارد.» با مستغنی یزدی ساعتی را به گپ و گفت گذراندیم تا بدانیم درختان میتوانند چه پیامهایی برایمان داشته باشند.
هنر خانوادگی
مستغنی یزدی، همانطور که از ادامه فامیلش میتوان حدس زد، اصالتا یزدی است و پدربزرگش به مشهد مهاجرت کرده و سالهاست در مشهد زندگی میکنند. در بین صحبتهایش هنوز میتوان لهجه شیرین یزدی را متوجه شد. او خودش را اینگونه معرفی میکند: «پدرم و پدربزرگم اهل هنر بودند و هنرشان را از یزد به مشهد آوردند. آنها گچبر، کاشیکار، معرقکار و مقرنسکار بودند و در مشهد کارهای بسیار ارزشمندی از جمله کاشیکاریهای مصلی را انجام دادهاند که نامشان در پایین کاشیها نوشته شده و کارهایی که انجام دادهاند بسیار زیاد است.» در بیمارستان امام رضا (ع) و بسیاری از مساجد معروف شهر میتوان کارهای پدر و پدربزرگ مستغنی یزدی را دید.
هنرمند نیستم
با آنکه هنر در خانوادهشان ارثی است، اما او راه پدرش را ادامه نداده و شغلی جدای از آنها را انتخاب کرده است. او توضیح میدهد: «در دبیرستان رشته ریاضی خواندم و در کنارش تا حدودی کار هنری را از پدرم یاد گرفتم. شاید یکی از دلایلی که هنر پدرم را یاد نگرفتم این بود که پدر در کارکردن بسیار سختگیر بود.» او کارهای هنری را انجام میدهد، اما کارها ذوقی است.
این علاقه مشترک
او به یاد دارد که همیشه خانهشان سبز و پر از گل و گیاه بوده و عامل همه این سرسبزی خانه را پدر میداند و میگوید: «پدرم به گل و گیاه بسیار علاقهمند بود و در گوشهای از حیاطمان گلخانه داشتیم.»
علاقهمندی مستغنی یزدی که در چنین فضایی رشد کرده به گل و گیاه امری طبیعی است. او درباره اولینباری که درختی کاشته است، میگوید: «در خانهمان یک باغچه کوچک برای خودم داشتم. یک روز برای لوبیایی که کاشته بودم از بیرون خانه ترکهای پیدا کردم تا در کنار لوبیا بگذارم تا صاف بایستد. بعد از مدتی دیدم ترکه خشک سبز شده و کمکم تبدیل به درخت انگور شد. خیلی خوشحال شدم و ذوق و شوق عجیبی در من به وجود آمد. مادرم برای همه تعریف میکرد که حسینعلی این درخت میم را کاشته حالا از برگهایش استفاده میکنم.»
تشویق پدر و مادر دلگرمی خاصی به او میدهد تا در سالهای بعد کارش را ادامه بدهد. او در خانه پدرش سبزی و گوجهفرنگی در جعبه میکارد و از این طریق سبزی و گوجه خانه را تأمین میکند. او در صحبتهایش اشاره میکند که در خانهشان نهتنها او بلکه دیگر خواهر و برادرهایش هم باغچه مخصوص به خودشان را داشتند و برای اینکه باغچه چه کسی سرسبزتر است با یکدیگر رقابت داشتند.
بهترین در مدرسه
خانواده مستغنی یزدی اهل علم و دانش هستند. او خود شاگردی درسخوان بوده و در این زمینه برایمان توضیح میدهد: «درسهایم خوب بود. در تمام فعالیتهای مدرسه شرکت میکردم.»
او در سال دوم دبیرستان برای درختکاری به بولوار فرودگاه رفته و به همراه دیگر دانشآموزان چند درخت کاج کاشته است. حسینعلی از خاطرات دوره دبیرستانش و فعالیتهایی که در آن دوران داشته است میگوید: «من و برادرم میخواستیم در دبیرستان دانش بزرگنیا ثبتنام کنیم. یادم میآید دبیرستان آبخوری قدیمی و نامناسبی داشت. به مدیرمان پیشنهاد دادم که آبخوری جدیدی بسازیم. با کمک دیگر دانشآموزان و برادرم و راهنماییهای پدرم توانستیم سه ماه تابستان یک آبخوری جدید بسازیم، اما هنگام ثبتنام مدیر گفت یک برادر را میتوانیم ثبتنام کنیم. برادرم را ثبتنام کردند و من در دبیرستان ساعی ثبتنام شدم.».
اما ماجرایی پیش میآید که او در دبیرستان دانش بزرگنیا ثبتنام میشود. حسینعلی تعریف میکند: «مدیر مدرسهمان کلاسم را عوض کرد، اما به دلیل اینکه دبیر شیمیمان بسیار خوب بود دوباره برگشتم به کلاسم، اینکار را چند بار تکرار کردم. در آخر مدیر مدرسه با ترکه تنبیهم کرد، دستانم پر از خون بود و با همان دستهایم به مدرسه دانش بزرگنیا رفتم و به مدیر گفتم شما در مدرسهتان ثبتنامم نکردید، به مدرسه دیگر رفتم و مدیر بدون دلیل کلاسم را عوض کرد و بعد از چند بار که به کلاس برگشتم او چنین بلایی سرم آورد. او از دبیر شیمی هم ماجرا را پرسید. هنگامی که متوجه شد درست میگویم ثبتنامم کرد.»
مدیر برای ثبتنامش یک شرط میگذارد و آن هم اینکه «باید بهترین شاگرد مدرسه باشی.» او هم تمام تلاشش را میکند تا بهترین باشد.
باغچهای برای بابای مدرسه
طبق قول و قراری که با مدیر مدرسه میگذارند حسینعلی تمام تلاشش را میکند تا بهترین باشد. از اینرو در فعالیتهای مدرسه هم شرکت میکند و جزو گروه پیشاهنگی مدرسهشان میشود.
او میگوید: «در مدرسهمان زمینه فعالیت برای همه فراهم بود. من هم در زمینه موسیقی، شطرنج، بسکتبال، والیبال و... فعالیت داشتم. سال ۱۳۵۰ در رده دانشآموزی مسابقات شطرنج در استان خراسان نفر اول شدم. در مسابقات موسیقی هم نفر اول استان شدم. آنقدر فعالیتهایم خوب بود که به عنوان یک وزنه در تیم محسوب میشدم. هنگامی که در مسابقات اول شدم به اردوی شمال رفتم و در آنجا هم مسابقات بسکتبال و والیبال بود که تیم ما در این زمینهها مقام سوم کشوری را کسب کرد. همین راهی شد تا به اردوی تهران بروم. یک هفته در کوهستان بودیم و زندگی در شرایط سخت را یاد گرفتیم. چند روز اول تفریح بود و هیجان داشتیم، اما بعد از آن بود که زندگی در شرایط سخت را یاد گرفتم. در حال حاضر هم اگر به خارج از شهر یا مسافرت برویم میدانم چطور با طبیعت رفتار کنم که به آن آسیبی نرسانم و بتوانم دیگران را هم سرگرم کنم.»
حسینعلی بعد از اینکه در دبیرستان جدید ثبتنام میشود برای بابای مدرسهشان هم باغچهای سرسبز درست میکند و این کارش مدیر مدرسه و بابای مدرسه را حسابی سر ذوق میآورد.
کار پراسترس
بعد از اتمام دبیرستان مانند دیگر خواهر و برادرانش در کنکور شرکت میکند و در رشته معماری قبول میشود، اما علاقهای به ادامه تحصیل نداشته و بعد از یک سال آن را رها میکند. پیمانکار شرکت گاز میشود و پروژههای زیادی را به سرانجام میرساند.
حسینعلی در این زمینه توضیح میدهد: «از سال چهارم دبیرستان کارهای فنی انجام میدادم و همین امر زمینه ورودم به بازار کار را مهیا کرد. با آنکه هیچ سررشتهای در زمینه گاز نداشتم در همین راستا شرکتی تأسیس کردم. کار پراسترس و پرخطری است. هر لحظه خطر نشت گاز، انفجار، افتادن مردم در چاههایی که کنده میشود و... وجود دارد.»
او تمام دانش و اطلاعات کاریاش را با مطالعه و نگاهکردن به دست آورده است. حسینعلی کتابخانه بزرگی از کتابهایی که در زمینههای مختلف خوانده داشته که متأسفانه بر اثر آتشسوزی همه آنها از بین میرود. مستغنی یزدی مطالعهاش فقط در زمینه کاری نبوده و هر کاری را با مطالعهکردن شروع کرده و ادامه داده است. از مسائل کاری بگیرید تا خانوادگی. حالا که به گذشتهاش فکر میکند افسوس میخورد کهای کاش درس را در کنار کارش ادامه داده بود و این برایش میانبری در یادگیری محسوب میشد.
کاشت درخت و کار
مستغنی یزدی در تمام مدتی که برای انجام پروژههای گاز به شهرستانهای اطراف مأموریت رفته بالغ بر هزار اصله درخت مثمر کاشته است. او برایمان توضیح میدهد: «از همان دوران نوجوانی و جوانی درختکاشتن در محیطهای خارج از خانه را شروع کردم. هنگامی که کارم با مأموریت رفتن به شهرهای دیگر پیوند خورد با خودم گفتم «چه از این فرصت بهتر.» هر زمان که مأموریت میرفتم داخل ماشینم چند اصله درخت میگذاشتم. هر جایی که میرسیدم میدیدم جوی آبی یا چشمه آبی است که درخت میتواند از آن تغذیه شود، درختم را میکاشتم. هر زمان که گذرم به مکانهایی که درخت کاشته بودم میافتاد به درختم رسیدگی میکردم.
خیلی از زمانها میدیدم که مسافران و رهگذران زیر سایه درخت نشستهاند و حتی از میوه آن استفاده میکنند. این باعث رضایتم میشود. نمیدانید چه احساس خوبی دارد که ببینی حاصل دسترنج تو به میوه نشسته و دیگران استفاده کرده و برایت دعا میکنند.» او انواع درخت بادام، توت، انار، آلو، انگور و... را کاشته و حتی اگر فرد دیگری به درخت آسیب رسانده یا شکسته او برای قلمهزدن اقدام کرده است.
باغچه برای همه
یکی از کارهایی که هیچ زمان مستغنی یزدی از آن خسته نمیشود درستکردن و قلمه زدن گلها و گیاهان است. او در هر جا که ساکن شده باغچه آنجا را سروسامان داده و این کارش روح تازهای به خانه داده است. حسینعلی در این زمینه توضیح میدهد: «اولین خانهای که همسرم را به آن بردم قدیمی بود و بانوی سالخورده صاحبخانه تنها زندگی میکرد. از آنجایی که دست به تعمیرکردنم خوب است، دستی به ترکیب قدیمی خانه کشیدم، طبق عادت باغچه را از حالت خشک و بدون گیاه به باغچهای پر گل تبدیل کردم. دورو بر حیاط قدیمی پر شده بود از گلهای خوشبو و درختان میوه. خانم صاحبخانه هم در حقمان مادری کرد.»
دستان سبز
شما هم بهطور حتم شنیدهاید که برخی دستشان برای سبزکردن گل و گیاه خوب است و حتی اگر چوب خشک هم در خاک بکارند سبز میشود. مستغنی یزدی هم این موضوع را تأیید میکند و در این زمینه توضیح میدهد: «به واقع این درست است که برخی دستشان برای سبزکردن گل و گیاه یا کاشت درخت خوب است. خودم این موضوع را بارها تجربه کردهام ترکهای خشک را در خاک گذاشتم و بعد از مدتی سبز شده است.»
او به نوع ارتباط بین گیاهان و فردی که از آنها مراقبت میکند اعتقاد دارد و توضیح میدهد: «زمانی که به گل، گیاه و درختان رسیدگی میکنم، به آنها آب و کود داده یا هرسشان میکنم آنها هم عطرشان را برایم پخش میکنند. به نظرم آنها خوب متوجه میشوند و اینکارشان بابت تشکر از مراقبتهایی است که از آنها میکنم.»
باغی برای محله
مستغنی یزدی درختکاشتن را حتی در محله خودش هم انجام داده است. او درباره کاشت درخت در محلهشان میگوید:
«حدود ۲۰ سال است که در محله آب و برق ساکن هستیم. آن زمانی که به این محله آمدیم، هفتتیر چندان آباد نبود. حاشیه کال زمین خاکی بود و کامیونها نخالههای ساختمانیشان را در این مکان رها میکردند که اینکارشان ناراحتم میکرد. با خودم گفتم اگر درخت بکارم کسی دیگر نخالههایش را اینجا نمیریزد. این جرقهای بود برای اینکه کاشت درخت میوه را در محلهمان شروع کنم. از طرفی هم میدانستم همه به درخت احترام میگذارند و پای آن کمتر آشغال میریزند. شروع به کاشت انواع درخت غیرمثمر مانند زبانگنجشک و کاج کردم. سالهای بعد تصمیم گرفتم درخت مثمر مانند انار، پسته، گردو، بادام، توت، شاهتوت، سیب، گیلاس و انگور بکارم. برای این کار ساعتها زمان گذاشتم، برای درختان جوی آب کندم، آنها را هرس کردم و پایشان کود و آب ریختم. باغچه سبزی برای خودم و اهالی درست کرده بودم. علاوهبر خودم اهالی محل هم به درختان و باغچه رسیدگی و مراقبت میکنند.»
باغ بیباغ
برای باغی که او با این زحمت به ثمر رسانده است اتفاق ناخوشایندی میافتد و او را ناراحت میکند. حسینعلی تعریف میکند: «هنگامی که دیوار کال را ساختند و حصار کشیدند، در کنار حصار ۷۰ میم انگور کاشتم. مدتی بعد از طرف اداره فضای سبز شهرداری آمدند و همه آنها را قلع و قمع کردند. با آنها درگیر شدم، اما درنهایت فقط توانستم چند درخت انگورم را حفظ کنم. حالا هم اگر میخواهند به درختان رسیدگی کنند به درختانی که خودشان کاشتهاند رسیدگی میکنند. از این بابت گلهای ندارم و خودم مراقبت از درختان را به عهده دارم، اما همیشه نگران و مراقبم تا آنها را هم خراب نکنند.»
مستغنی یزدی درختان را طوری هرس نمیکند که دست اهالی به میوهها نرسد. بلکه آنها را طوری هرس میکند که میوهها را حتی بچهها هم بتوانند به آسانی از شاخه جدا و میل کنند. او برای اینکه به درختان آسیب نرسد به مردم محلهاش آموزش داده تا چطور میوهها یا برگ درختان انگور را بکنند.
باقیات الصالحات
او در صحبتهایش اشاره میکند که یکی از منفعتهای درخت استفاده از میوه و سایهاش است. به نظر حسینعلی هر دعای خیری که رهگذران هنگام خوردن میوه درخت به زبان میآورند ماندگار است و بهنوعی میتوان آن را باقیات الصالحات خواند. درست مانند درختی که پدرش در محله قدیمشان کاشته است. او میگوید: «با آنکه سالهاست پدرم فوت کرده است، هنوز اهالی از میوه و سایه درخت استفاده میکنند. چندی قبل درخت کج شده و برای همسایهها مزاحمت ایجاد کرده بود. از طرف شهرداری برای بریدن درخت آمده بودند، اما دیگر همسایهها معترض شده بودند و اجازه نداده بودند درخت قطع شود. آنها درخت را یادگار پدرم میدانند و هر زمان که به محله میروم پدرم را خدابیامرزی میدهند. این دعا از هر چیزی برای من باارزشتر است.»
پیام رهبری
مستغنی یزدی هر ساله به همت اهالی محلهشان درختهای مثمر میکارد. امسال هم همین برنامه را دارد. او میگوید: «سالهاست که تلاش میکنم تا فرهنگ کاشت درخت مثمر را در بین مردم محله و حتی دیگر مردم شهرمان جابیندازم، اما مخالفتهای زیادی در این زمینه وجود داشته و دارد. در سال گذشته رهبری در روز درختکاری خودشان درخت مثمر کاشتند و این امر مرا بسیار خوشحال کرد، زیرا حالا حرفم در راستای پیام رهبری است.»
آشغال ریختن ممنوع
این شهروند دوستدار محیط زیست از اینکه برخی افراد آشغالهای خود را در کنار درختان رها میکنند ناراحت است و میگوید: «با آنکه بارها به شهروندان تذکر داده شده که محیط زیست را با آشغال کثیف نکنید، اما باز هم میبینم که اینکار انجام میشود. چندی قبل باربرهایی که برای اسبابکشی همسایه آمده بودند باقیمانده غذاها و ظرفهایشان را کنار درختها رها کرده بودند. پلاستیک زباله برداشتم و به آنها گفتم نباید پای درختان ظرفهایتان را بگذارید، اما متأسفانه آنها جواب سربالا دادند. گفتم اگر بار دیگر به اینجا بیایید و با انبوه زبالهها در کنار درخت روبهرو شوید باز هم رغبت میکنید زیر سایه درخت بنشینید و غذا میل کنید. علاوهبراین تک تک درختها را با دستهای خودم کاشته و مراقبتشان کردم. بالأخره قانع شدند و خودشان زبالهها را جمع کردند.»
او بارها خودش زبالههای اطراف درختان را جمع کرده تا دیگر رهگذران بتوانند از سایه درختها و منظره خوب آنها استفاده کنند.
دوستی با بچهها
حسینعلی میگوید: «هنگامی که با لباس باغبانی در بیرون از منزل کار میکنم اهالی فرزندانشان را برای یادگیری و کاشت درخت پیش من میفرستند. همسایهها لطف دارند و اجازه میدهند فرزندانشان در کنار من کار یاد بگیرند و حتی درخت بکارند. اینکارم سبب شده حتی نوهام به کاشت درخت و مراقبت از آنها علاقهمند شود. راستش را بخواهید باز هم معتقدم درخت عامل دوستی و پیوندم با همسایهها، بچهها و آدمهای اطرافم شده که این ارتباط و دوستی برایم بسیار لذتبخش و دوستداشتنی است.»
پیام درختان
حسینعلی درختان را عامل پیوند افراد هم میداند و قبل از شروع گفتوگویمان و حتی لابهلای صحبتهایش به این موضوع اشاره میکند و برایش مثال هم میآورد و میگوید: «اگر میگویم درختان عامل آشناییمان هستند برایم ثابت شده و به آن باور دارم. به عنوان مثال شما برای چه به خانهمان آمدید؟ چون از آقای صابرمقدم (دبیر شورای اجتماعی محلات منطقه) شنیدهاید که درخت میکارم و اینکار برایتان جذابیت داشته است و برای گفتگو به اینجا آمدهاید. نمونه دیگر، بارها اتفاق افتاده است که در بیرون از منزل در حال رسیدگی به درختان هستم رهگذری که نمیشناسمش پیش آمده، سلام و احوالپرسی کرده. پرسیده چه کاری انجام میدهم؟ چطور میتواند خودش درخت بکارد؟ و... همین امر عاملی برای آشناییمان شده است.»
پرندگان یار درختان
مستغنی یزدی به نکته جالب دیگری هم در صحبتهایش اشاره میکند: «از زمانی که درختها در محلهمان زیاد شدهاند پرندگان بیشتری به اینجا میآیند. این پرندگان علاوهبر گنجشکها و کبوترهای چاهی هستند.» در همان لحظه صدای آواز زیبای پرندهای به گوشمان میرسد تصور میکنیم قناری است که در منزل نگهداری میکنند، اما مستغنی یزدی میگوید: «اسم این پرنده را نمیدانم، جلوی سینهاش طوق قرمز رنگی دارد. نر این پرنده صدایی به زیبایی قناری دارد، این حیوانی که میخواند ماده است و زیبایی صدایش به پای جفتش نمیرسد. تابستان از انگورهای سیاهی که در حیاط خانهمان کاشتهام برای خودش جمع و در تابستان و زمستان استفاده میکند.»
او معتقد است هنگامی که درختان زیاد باشند پرندگان هم در این چنین محیطی بیشتر میشوند.