صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آرزوی شهادت در قنوت

  • کد خبر: ۲۲۰۱۱۶
  • ۱۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۸
همیشه به این عکس زل می‌زدم و فکر می‌کردم الان کجاست؟ شهید شده؟ جانباز است؟ چه شکلی شده است؟ تا اینکه خبر رسید.

یک مرضی دارم به نام دقت در جزئیات، که گاهی آن قدر اذیتم می‌کند که دوست دارم مدتی روی چشم هایم چسب بچسبانم و زنم بر دیده تا دل گردد آزاد. این دقت در جزئیات من البت جنس دقت در جزئیات بعضی جاری‌ها و مادرهمسر‌ها نیست، که چرا گوجه زیتونی‌های روی سالادت هم اندازه نبود یا چرا یکی از کشمش‌های توی آجیلت دم داشت. دقت در جزئیات من عموما دقت در جزئیات گذشته است و تاریخ و عکس هایش. مثلا عکس‌های قاجاری را که می‌بینم مثل ستارخان با تفنگچی هایش، زوم و زورم روی تمرکز بر تفنگچی هاست.

اسمشان رسمشان سنشان و باباننه شان چیست و کیست؟ کجا مدفون هستند و چگونه شهید شده اند و رفته اند. توی عکس‌های جنگ و دفاع مقدس خودمان هم همینم. یک عکس معروفی هست که پنج نفر روی پل خرمشهر پشت به دوربین دارند می‌روند و هیچ کس نمی‌شناسدشان، دیوانه آن عکسم یا یک عکس معروفی حاج حسین خرازی دارد که یک دستی قنوت بسته و بسیجی روشنی که صورت تپل و گوشت آلودی دارد کنارش پلک‌ها را بر هم گذاشته و طوری قنوت بسته که انگار کنار حاج حسین دارد خجالت می‌کشد از اینکه دو دست دارد و دارد دعا می‌خواند.

 همیشه به این عکس زل می‌زدم و فکر می‌کردم الان کجاست؟ شهید شده؟ جانباز است؟ چه شکلی شده است؟ تا اینکه خبر رسید. خبر سرخ و داغ بود. دوباره کاممان را تلخ کرد و سقف دهانمان گس شد از شنیدنش. نجاستی به اسم اسرائیل در روز شهادت مولایمان دست به ترور علنی و وقیحانه زد نهاد و ساختمان رسمی کشورمان را در سوریه که تکه‌ای از خاکمان محسوب می‌شود و خود دیپلمات‌ها و مقامات سوری هم باید اجازه بگیرند و واردش شوند موشک زد و اهالی مستقر در آن ساختمان را به شهادت رساند.

بعد هم وقیحانه‌تر در رسانه هایش جار زد و گردن گرفت. این اولین باری نیست که شخصیت‌های علمی و نظامی و سیاسی ما را این غده سرطانی جهان در خون خودشان می‌غلتاند و بعد هم مثل کفتار زوزه می‌کشد تا پوزه خونینش را جهان ببیند. مسئولان امر هم بار‌ها گفته اند این خون‌ها بی پاسخ نمی‌ماند و کم و بیش برای انتقامشان هم قدم‌هایی برداشته اند. 

ولی خودمانیم انتقام آن گونه نبوده که جگرمان خنک شود و مرهمی باشد بر دلمان! من آن قدری از سیاست و صبر و جنگش حالی ام نمی‌شود، خیلی معادلات سیاسی را آن هم در این گوشه از جهان که شکل آب خوردن و نشستن حکامش تعبیر و پیام سیاسی دارد را نمی‌توانم فهم کنم، اما می‌دانم انتقام تنها غذایی است که اگر سرد سرو شود دل چسب‌تر است و گواراتر. سخن آخر اینکه در خون و شهادت برکاتی نهفته است که کم و بیش دیده ایم و شنیده ایم. برای من برکت شهادت این سردار بزرگ و هم رزمانش همین بس که آن بسیجی صورت کپل چشم بسته در قنوت را شناختم. آن بسیجی محمدرضا زاهدی بود.

 همان که اگر چه غبار روزگار بر مو‌های سر و صورتش نشست و وقتش بود گوشه نشین باغ و ویلایی باشد و در حیاط آن نوه هایش را تابی بدهد و کباب بازی‌ای به راه بیندازد، خاصه در نوروز ولی انگار در آن قنوت چیز دیگری خواسته بود. اینکه بعد از چهل سال پوتین رزم را حالا محکم‌تر ببندد و در غربت، خونش بر خاک ریخته شود.

شهید خرازی و شهید زاهدی در حال قرائت نماز در دوران دفاع مقدس

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.