یک مرضی که داشتیمش و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ضریبش داد این است که شاد بودن و لذت بردن محکوم است، به محض اینکه از برد یکی از تیم ملیهایمان خوشحال میشویم، به محض اینکه از خرید یک کیف، کفش، گوشی، خوشحال باشیم و در فضای مجازی بروزش میدهیم محکوم میشویم به اینکه کودکی، دل خوش سیری چند و. یک چرخی توی اینستاگرام بزنید و کامنتها را تورقی کنید و به حرفم برسید.
مثلا دخترکی روستایی گوشیاش را کاشته و دارد پشم بزغالهای را میچیند و حرف میزند تمام کامنتها منفی و سرشار از توهین و تمسخر است و از دختر دهاتی گفتن بگیر تا اینکه رژ میدونی چیه؟ تا آرایشگاه برو موهای خودتم بزن را در کامنتها میبینید و چارهای ندارید جز آه کشیدن.
یکی از مواردی هم که مخصوصا در بین بچههای اهل هنر و مطالعه و فرهنگ خیلی انگار مد است و کلاس دارد این است که از بهار خوشت نیاید. بله به همین خندهداری و مضحکی. این دسته از عزیزان پادشاه فصلها پاییز را سر لوحه خود قرار دادهاند و معتقدند بهار هرچند فصل سبزی است ولی خوشایند آدمهای زرد است، این دسته از عزیزان حتی نوروز و دیدوبازدید فامیل و سیزدهبهدر را هم چیز مزخرف و وقتگیری میدانند و معتقدند باید در این رسوم تجدیدنظر کرد.
حالا نه که فکر کنید این اعاظم فرهنگ و ادبیات مثلا وقتی که در این خانه فامیل و سیزدهبهدر نرفتن پسانداز میکنند تاریخ فلسفه ویل دورانت تحشیه میزنند یا اورانیوم غنی میکنند و یا فیلم نوآر میسازند. خیر، یا توی کافهای تاریک دارند مافیا بازی میکنند یا روی تختشان لش کردهاند یا سریال میبینند یا انیمه. عرض حقیر این نیست که همه عین هم فکر کنیم و یک دست شویم و موبهمو از روی دست هم رفتار داشته باشیم. هرکسی زیست و خون و آموزشی دارد و براساس آن زندگی میکند و اشکالی ندارد.
همه عرض نگارنده همین محکوم کردن و تحقیر کردن است، اینکه مادری اگر بچههایش را پارک ببرد محکوم است که توی این دوره زمانه چرا سه تا بچه آورده یا چرا مردی مثلا با سفره هفت سین بزرگ وسط میدان شهر عکس گرفته و منتشر کرده. همه اینها را عرض کردم که بگویم هرکسی مختار است هرجوری که به زندگی دیگران مزاحمت و آزار و رنجشی نرساند زندگی کند. هرجوری دوست داریم زندگی کنیم ولی همه زندگیمان را نریزیم توی شبکههای اجتماعی.