بنویسیم چقدر زندگی آخرین پل را برای شهادت ساخت | یادی از شهید مهندس سردار حسن آقاسی‌زاده اهمیت امرکردن به نماز راهکار‌هایی برای حضورقلب در نماز | گفتگو با خدا «شهاب»، پویشی برای آمادگی‌ نظامی‌-امدادی جوانان مشهدی مدیرعالی حرم مطهر رضوی: حفظ قداست حرم مطهر امام رضا (ع) بر خدمات و برنامه‌ها ارجحیت دارد اهدای مدال طلای قهرمان مسابقات پارالمپیک به موزه حرم امام‌رضا(ع) او مرد میدان بود | درباره شهید یحیی سنوار، رئیس دفتر سیاسی حماس سوره‌ای برای بی‌نیاز شدن | آثار و فضیلت‌های اعجاب‌انگیز سوره واقعه حرف‌های بی‌حساب و کنتور‌های خاموش! اختتامیه نهمین اجلاس بین‌المللی «مجاهدان در غربت» در مشهد برگزار شد انتظار فرج الهی عاقبت‌به‌خیر شویم | چند گام برای تضمین سرانجام نیک براساس توصیه‌های دینی کمک ۲.۵ میلیارد تومانی بسیجیان و نیرو‌های جهادی خراسان رضوی برای مردم غزه و لبنان مراسم تشییع پیکر شهید نیلفروشان در اصفهان برگزار شد + فیلم پانزدهمین اجلاسیه شهدای وحدت در مشهد برگزار شد (۲۶ مهر ۱۴۰۳) سفر به مشهد پرواز به آسمان بود یادی از آیت الله هاشم مدرس قزوینی | فیض اقامت شیخ قزوینی در مشهد حرم امام رضا (ع) از نگاه عکاسان قاجاری
سرخط خبرها

بنویسیم چقدر زندگی

  • کد خبر: ۲۹۵۵۴۳
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۴
بنویسیم چقدر زندگی
سر و کله پیچیده روی یک مبل نشسته، پهپاد می‌آید به سمتش، چیزی مثل یک عصا را پرت می‌کند سمتش،  عین موسی (ع) که پرتاب کرد و ریسمان‌ها را پنبه کرد و قومش در دفعه بعد هم از نیل رد شدند.

به گزارش شهرآرانیوز، یک چیزی هم این چند ساله مد شده که توی کامنت‌ها و نظر‌ها و مصاحبه‌های اهالی فرهنگ و ادب و هنر خیلی دیده می‌شود این است که وقتی توی یک مسابقه فوتبال یک گل از راه دور می‌بینند یا توی یک گفتگو با یک چوپان یا یک پیک موتوری یا یک طلبه یک جمله یا یک رفتار طلایی و کلیدی می‌بینند فوری می‌گویند: «چقدر دراماتیک... چقدر سینمایی...» و حالا همین دراماتیک و سینما را بخواهند خیلی عزت کنند و بالایش ببرند می‌گویند «چقدر شاعرانه ... سینمای شاعرانه» یعنی برش‌هایی از زیست روزمره ما که خیلی خاص باشد لقب سینما می‌گیرند و بعد فیلم‌هایی را که نورچشم و نشان توسعه پایدار و اعتلای فرهنگی است با عینک شعر قضاوت می‌کنیم و اصلا حواسمان نیست که داریم یک چرخه را برعکس می‌بینیم و طبیعتا نتیجه هم برعکس است. یحیی سنوار را زدند. مردی مهیب و حیرت آور.

مردی که ۲۳ سال زندانی رژیم غاصب و کودک کش اسرائیل بود، مردی که عبری و عربی و انگلیسی را مثل بلبل حرف می‌زد، نهج البلاغه می‌خواند و خطیب فوق حرفه‌ای هم بود، اما ناگهان خبر شهادتش مثل آوار ریخت روی سرمان و دوباره داغ دار شدیم. ساعتی بعد فیلم لحظات قبل از شهادتش می‌آید. گویا قصه این است، سنوار نزدیک تونل‌های مخفی بوده، تانک‌ها می‌رسند ساختمانی را می‌زنند، سنوار با ترکش‌ها زخمی می‌شود، یک دستش قطع می‌شود، یک زانویش گلوله می‌خورد، خون از او رفته، رمق ندارد. 

سر و کله پیچیده روی یک مبل نشسته، پهپاد می‌آید به سمتش، چیزی مثل یک عصا را پرت می‌کند سمتش،  عین موسی (ع) که پرتاب کرد و ریسمان‌ها را پنبه کرد و قومش در دفعه بعد هم از نیل رد شدند. یحیی به قصد ساقط کردن پهپاد چوب را پرت می‌کند، نمی‌خورد، کفتار‌ها می‌رسند و تمام. این شرح یک پلان سینمایی برای اینکه بدلکار طراحی اش کند نبود. این عین واقعیت بود، سینما هنر و خلق همه و همه آینه‌هایی است که ما مقابل زندگی قرار می‌دهیم و بخش و بریده‌ای از زندگی را درون آن نشان می‌دهیم. پس قشنگ‌تر این است بگوییم چقدر زندگی. چقدر شاعرانه. چقدر مهیب. یحیی سنوار هم آسمانی شد. ما دوباره مشکی پوش یلی از هلال مقاومت شدیم و کی این خون‌ها به ثمر بنشیند خدا می‌داند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->