تردد یک‌میلیون و ۳۴۱ هزار نفر از مرز مهران (۱۷ مرداد ۱۴۰۴) یازده سال خدمت مشهدی‌ها به زائران در کربلا | موکب امام رضا(ع) روزانه میزبان ۵ هزار زائر اربعین حسینی است + فیلم ثبت‌نام ۲ میلیون و ۸۵۰ هزار نفر در سامانه سماح (۱۶ مرداد ۱۴۰۴) نرخ اتوبوس‌های حرم امام حسین در مسیر‌های مختلف + ساعت حرکت یادی از نخستین امام‌جمعه مشهد پس از انقلاب اسلامی ثبت یک میلیون و ۱۸۰ هزار تردد در مرز مهران تا کنون (۱۶ مرداد ۱۴۰۴) اعلام برنامه‌های سالروز ورود آزادگان به کشور، در استان خراسان رضوی (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) مشهد، بزرگ‌ترین شهر وقفی جهان اسلام | برخورد قاطع با تصرفات موقوفات و تسهیلات ویژه برای ساکنان بافت‌های فرسوده + فیلم خطر افراطی‌گری را جدی بگیریم | گفت‌و‌گو با عضو مجلس خبرگان رهبری درباره مسئله وحدت شیعه و سنی ثبت‌نام ۲ میلیون و ۷۰۰ زائر اربعین در سامانه سماح | یک میلیون و ۷۰۰ هزار زائر وارد عراق شدند (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) بزرگ‌ترین عملیات تغذیه و اسکان خراسان رضوی برای زائران اربعین ۱۴۰۴ جهش ۶۲ درصدی مشارکت خراسان رضوی در بازسازی عتبات عالیات | بهره‌برداری از صحن عقیله بنی‌هاشم(س) در کربلا تا ۲ سال آینده سند کربلا روایت توست عالم مردم‌دار | یادی از آیت‌ا... محمدهادی میلانی، مرجع فقید، هم‌زمان با سالروز درگذشتش از نجف تا کربلا، دل‌هایی که راه می‌روند بیش از ۲.۶ میلیون نفر در سامانه سماح ثبت نام کردند (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) تولیت آستان قدس رضوی: هیچ‌کس حق ندارد اتحاد ملت در برابر دشمن را بهم بزند| انسجام ملی، آینده ایران را رقم خواهد زد! رادیو موکب در مسیر پیاده‌روی اربعین آغاز به کار کرد برپایی موکب فرهنگی «ایران امام رضا (ع)» در دهه پایانی ماه صفر رمان «جزیره گمشده من» روانه بازار نشر شد | رمانی با محوریت کرامات امام رضا (ع)
سرخط خبرها

این داغ‌ها کوه را آتش فشان می‌کند

  • کد خبر: ۲۰۴۶۵۵
  • ۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۹
این داغ‌ها کوه را آتش فشان می‌کند
یک لحظاتی در زندگی آدمیزاد هست از بس طول و عرض و عمق دارد، تو از پس نوشتنشان برنمی آیی.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

یک لحظاتی در زندگی آدمیزاد هست از بس طول و عرض و عمق دارد، تو از پس نوشتنشان برنمی آیی که هیچ، حتی از لمس و مزمزه کردنش هم یک وقت‌هایی جا می‌مانی. حس چسباندن پا‌ها به شوفاژ داغ بعد از یک پیاده روی طولانی در برف را کدام نویسنده می‌تواند آن جوری بنویسد که خواننده اول متن پاهایش یخ باشد و آخر متن از لذت گرما کیفور شود؟ گریه کردن در روضه حسین (ع) در ظاهرش سوگ و غم وزاری است و اربابان جهان امروز هی سعی می‌کنند بگویند شاد باش، لذت ببر، کیف کن و غم را به درونت راه نده!

و تو می‌مانی چگونه بخواهی برای آن وری‌ها نه که حتی برای این وری‌ها بنویسی ما دورهم جمع می‌شویم و برای یک ابراتفاق گریه می‌کنیم و از این گریستن و بسیارگریستن لذت می‌بریم. خودم را می‌شناسم، در سوگ نوشتن لالم... اصلا دست ودلم به نوشتن نمی‌رود. کلمات ناز می‌کنند. درست عین قناری که بوی گربه بشنود، لال می‌شوم، لالم... در کرمانم، زیر خیمه‌ای نشسته ام که پیکر شهدای عملیات تروریستی قرار است آنجا برسند و بعد خانواده هایشان بیایند وداع کنند و بعد راهی خانه قیامت بشوند...

صدای روضه دارد پخش می‌شود. تدبیر خوبی کرده است گلزار شهدا و اینکه خادمان زن زیادند، همه شان چوب پربه دست ایستاده اند که اگر زنی از خانواده شهدا از حال رفت، تمشیتش کنند. صدای عادل هم پخش می‌شود، خادم امام رضا (ع) بوده است و روضه خوان. بهت و حیرتم و تماشا... چشم انتظاری سر می‌رسد و تابوت‌ها می‌رسند. روی دوش متلاطم مردان قبیله... خطی با ماژیک روی کاغذی اسم شهید را نوشته است... چه همه زن، چه همه بچه... بیست وچند نفر دانش آموز شهید شده اند... گلویم خشک است تا اینکه مرد از راه می‌رسد، چشم می‌مالم، عینکم را تمیز می‌کنم که درست و دقیق ببینم.

از دیروز تا حالا انگار اتو روی پلاستیک گذاشته باشی، صورتش چروکیده شده است... داغ سلول‌های پوستی اش را کشته است... شوخی نیست ۹ داغ دیدن در یک لحظه... مرد، پدر، دو دختر دسته گلش، عروسش و پنج نوه اش را از دست داده است... ۹ تا از عزیزانتان را در نظر بگیرید و بعد زبانم لال تصور کنید در فاصله فشردن دکمه ریموت کنترل جلیقه انفجاری یک تروریست دیوسیرت همه شان از زندگی تان یک باره محو شوند.

۹ نفر، با هرکدامشان میانگین ۱۰ سال هم خاطره داشته باشید، می‌شود ۹۰ سال خاطره. مرد از همین امروز به بعد حالا باید ۹۰ سال عمر کند که همه خاطره‌های این ۹ نفر را یک بار مرور کند و کله اش تا حدودی خالی شود... همین جاست که انگشت هایم چوب می‌شود، مگر می‌شود؟ این داغ‌ها را روی کوه بگذاری، آتش فشان می‌شود... روی سرب بگذاری، مذابش می‌کند... غروب است.

برخی از پیکر‌ها دفن شده اند، سرباز‌های دسته موزیک این بار نه حماسی و شورآفرین که غم بار می‌نوازند و سوزناک... زن‌ها با چادر‌های خاکی، چون کبوترانی سیاه پوش و خاک آلود از یال گور‌ها برمی خیزند... زن‌ها اگر خودخواسته اندکی سوگ به چهره شان بریزند، زیباتر می‌شوند و این سوگی که در این چهره‌ها می‌بینم، با میمیک چهره‌ها کاری کرده است که نمی‌شناسی شان... رگ خیابان را سر می‌خورم به سمت شهر.

می‌رسم به جایی که انفجار اولی که رخ داد... جدول‌های خیابان را چاک داده است... آسفالت کف خیابان و تنه‌های درختان کاج را قلوه کن کرده است و تو فکر کن این ترکش‌های داغ، با جمجمه دختری با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی که تردتر از یک نارنج است چه خواهد کرد...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->